ارسالی: سعدیه
ایران کشوری روبه رشد با جامعهای جوان است که نیازهای فراوانی دارد. در شرایطی این چنینی اگر نیاز جوانان که در آینده هستههای اصلی تشکیل یک خانواده هستند، درست پاسخ داده نشود، انواع بیماریهای روانی نظیر بدبینی ، افسردگی و استرس به شکل گستردهای در جامعه منتشر خواهد شد. نیاز سنجی جوانان ، تصحیح معیارها و الگوهای زندگی آنان در نهایت مشاوره درمانی برای شناخت صحیح خود و همسر آینده از اقدامهای اساسی برای داشتن جامعهای سالم میباشد.
بدبینی به عنوان بیماری شایع جوامع شرقی ، یک نوع اختلال شخصیت است که به واسطه آن فرد بطور بیمارگونهای نسبت به همسر خود ، رفتارهای او و روابطش دچار کج فهمی است. بدبینی مثل یک ویروس در تمام اعضای خانواده نفوذ می کند و فرزندان خانواده بدبین در آینده به این بیماری مبتلا خواهند شد.
آیا بدبینی در زندگی مشترک به هر شکل و میزانی محکوم است؟
برای ریشهیابی بدبینی و توضیح این بیماری در ابتدا باید تعریفی از شخصیت سالم ارائه دهیم. شخصیت سالم را کسی دارد که از انواع بیماریهای روانی مقدار کمی داراست. به این معنی که کسی که شخصیت سالم دارد به موقع کم حرف ، برونگرا ، درونگرا ، بدبین و مضطرب است، ولی هیچکدام از این حالتها بر دیگری غلبه نمیکند و جزو رفتارهای دائمش نیست. شخصیت سالم اضطراب دارد که به موقع سرقرارش برسد، بدبین است چرا که فورا به هر شخصی اعتماد نمیکند، درونگرا و کم حرف است چرا که ممکن است در مراسم عزاداری شرکت کرده باشد. برونگرا و شاد است چرا که در عروسی و جشن است.
بیمار شخصیتی چه نوع فردی است؟
بیمار شخصیتی ، فردی است که یکی از این ویژگیها را به مرور زمان به عنوان رفتار دائم خود میپذیرد که البته نوع بیماریاش بستگی به جایگاه فردی ، اجتماعی ، فرهنگی و عوامل دیگر دارد. مثل شرایطی که در آن رشد کرده است. نحوه تربیت والدین و گروه همسالان که باعث میشوند فرد در شرایطی قرار بگیرد که یکی از بیماریهای روانی بر شخصیتش غلبه کند و او را بیمار کند.
نقش خانواده در بروز بدبینی در فرد به چه صورت است؟
در یک خانواده که والدین آن بطور وراثتی مبتلا به بدبینی بوده باشند، اگر مسائل بدبینی و نگرش اطرافیان کودکی که در این محیط پرورش مییابد، مورد ارزیابی بررسی و اصلاح قرار نگیرد، باتوجه به عامل توارث و بودن در محیط متشنج و بیمارگونه شرایط برای بروز بدبینی بسیار مهیاست و فرزند یا فرزندان آن خانواده به آن مبتلا خواهند شد.
آیا بدبینی را میتوان به عنوان یک رفتار عادی در جامعهای با ارتباط پیشرفته تلقی کرد؟
بدبینی تا حدی نرمال و طبیعی است، اما آنچه از آن به عنوان بدبینی یا سوء ظن یاد میکنیم، اختلال شخصیت است که فرد به واسطه آن بطور بیمارگونهای نسبت به اطرافیان بخصوص همسر خود دچار کج فهمی و بیماری است که بسته به شدت اختلال این تفکرات بیمارگونه نیز کم و زیاد میشود. مثلا در افرادی که این بیماری به اوج خود رسیده است، امکان دارد فرد همسرش را حتی از ارتباط با خویشاوندان نزدیکش منع کند. مثل این که زن در این حالت حق ندارد با خواهرزادهها یا حتی عمو و داییهایش نیز رابطهای داشته باشد.
انسانهای بدبین دارای چه ویژگیهایی هستند؟
انسانهای بدبین دارای شخصیت کنترلگر هستند. یعنی این که دائم همسر خود را چک میکنند و تمام حرکات ، رفتار و ارتباطهای او را زیر ذرهبین میگذارند و مدام در حال تست کردن لحظه به لحظه همسرشان هستند. آنها دچار تفکرات هزیانی هستند و در ذهنشان پازلی میسازند که با تکمیل آن همسر محکوم خواهد شد. آنها خیلی زیرکانه و ماهرانه پازل را تکمیل میکنند و طوری استدلال میکنند که گاه برخی از درمانگران تازه کار را نیز به اشتباه میاندازند. معمولا افراد بدبین دارای ظاهری آراسته و در مسائل اخلاقی خیلی مبادی آداب هستند و گاه بدبینیشان را با اخلاقی بودن و متعصب بودن توجیه میکنند.
بدبینی پدر و مادر بر یکدیگر و تاثیر آن در فرزندان
بدبینی در خانواده مثل ویروس است و سریع انتقال مییابد. یعنی اگر مثلا پدر خانواده به مادر بدبین باشد، این بدبینی به پسر سرایت کرده و در دوره نوجوانی ابتدا نسبت به خواهر کوچکتر یا حتی بزرگترش بدبین است و در آینده به همسرش شکاک میشود. سقراط در یکی از کتابهایش میگوید که وقتی به شرق سفرکردم، ۲ بیماری را زیاد دیدم یکی بدبینی در مردان و وسواس در زنها. بدبینی گاه به صورت یک ویژگی بارز دیده میشود، ولی در خیلی از موارد در متن بسیاری از بیماریهای شایع روانی دیگر وجود دارد. مثل افسردگی یا اسکیزوفرنی.
راه مقابله با این بیماری چیست یا چطور میتوان زمینههای بروز آن را تشخیص داد؟
ما به صورت فرهنگی و تاریخی این زمینهها را در جوامع شرقی داشتهایم و عواملی آن را شدت و ضعف میبخشد. مثل نحوه نگرش و معیارهایی که فرد در ازدواجش آنها را قبول دارد. مثلا کسی که در شرایط سختگیرانهای پرورش یافته و اعتماد به نفسش هم پایین بوده هیچ بعید نیست که در ارتباط با مسائل اخلاقی دچار بدبینی شود یا برعکس کسی که در خانواده بیبندبار پرورش یافته و الگوی صحیحی برای بازنگری معیارهای سلامت نداشته است، در شکلگیری و استفاده از این معیارها دچار خطا و اشتباه میشود و به بدبینی دچار میشود.
در خانوادههای از هم پاشیده و ناموفق نیز زمینه بروز بدبینی وجود دارد و مثلا دختر این خانواده نمیتواند به جنس مخالف خوشبین باشد، چرا که مدام در معرض اطلاعات غلط راجع به مردان است و گوشش پر است از حرفهایی نظیر ، مردها همه سر و ته یک کرباسند ، مردها همه دروغ میگویند و… پسر خانوادههای این چنینی نیز نمیتواند دید خوبی به زن داشته باشد، او مدام از پدرش میشنود که: زنها رفیق شیطانند، زنها یک تختهشان کم است، زن خوشگل مال مردم است و… که این نوع از فرهنگ یا باورهای غلط زمینه را برای یکسری تعصبات بوجود میآورد.
آیا تعصب با بدبینی رابطهای دارد؟
تعصب یعنی این که بطور کورکورانه نسبت به یک مطلب یا قضیهای اظهارنظر کنیم یا آن را باور کنیم. تعصب در واقع یک سری باورهای افراطی و بیمارگونه در رابطه با مطالب است که فرد جای هیچگونه نقد یا استدلال را برای خود یا دیگران نمیگذارد. او یک باور را به عنوان معیار یا ملاک محک قرار میدهد و اگر در باور بیمار گونهاش چند آیتم باشد که او را به استدلال برساند، سریع نتیجهگیری میکند.
برای نجات جوانان از این که در دام بدبینی گرفتار نشوند چه باید کرد؟
ما باید برای جوانان شرایطی را فراهم کنیم که قبل از ازدواج معیارهای صحیح را بشناسند. به عبارت بهتر این که ما به جوان فرصتی بدهیم که ارزش و معیارهایی را که تاکنون پذیرفته است، بازنگری کند. تا معیارهایش با نرم و سلامت جامعه همخوانی پیدا کند و با مشاوره قبل از ازدواج و با رواندرمانی و مشاوره به بازپروری ساختار فکری و باورهایش اقدام کنیم.
معمولا در یک یا ۲ سال اول زندگی بدبینی هست، اما مهمتر از آن این است که شخص برای ازدواج به سن پختگی رسیده باشد، اطلاعات داشته باشد، در انتخاب طرف مقابلش آزاد باشد، از اختلالهای شخصیتی آگاهی داشته باشد و بتواند از روی نشانهها به تشخیص برسد و با توجه به این توانمندیها آگاهی داشته باشیم که معمولا ۲ سال اول زندگی ، همسران به همدیگر بدبین هستند که این طبیعی است.
باید با اعتمادسازی ، دادن آرامش و با داشتن اطلاعات و سیاستهای ارتباط به یکدیگر القا کنند که همسرشان را دوست دارند و پایبند ازدواجشان هستند. توصیه روانشناسان این است که زوجهای جوان ۲ سال اول زندگی را بچهدار نشوند و تا مطمئن نشدند که کسی که برای ازدواج انتخاب کردهاند، همان است که قبل از ازدواج میشناختهاند به این کار اقدام نکنند و بگذارند بدبینی طبیعی اول زندگی به اعتماد بدل شود بعد بچهدار شوند.
نتیجه
برای جلوگیری از شیوع و گسترش بدبینی ، توجه به جامعه جوان و شناخت نیازهای آنان و لزوم مشاوره درمانی پیش از ازدواج را با کمک مسئولان فرهنگی و برنامهریزان بهداشت روانی جامعه ضروری میباشد. ما باید الگوها را برای جوانان تعریف کنیم، باید با آنها کار کرد تا مشکلات روانیشان قبل از ازدواج حل شود.
مدیران جامعه و برنامهریزان فرهنگی نیز در این زمینه باید بسیار تلاش کنند، برنامهریزی بلند مدت داشته باشند و سوبسیدهایی را برای بهداشت روانی جامعه در نظر بگیرند. چرا که هزینه درمان و مشاوره روانی بالاست و مردم کمتر توان پرداخت درمانهای بلند مدت را دارند. ضمن این که فرهنگ مشاوره هم در میان مردم کم است. اما با این حال باید مردم را امیدوار کرد که با داشتن زمینههای مناسب میتوان حتی حادترین بیماریهای روانی را درمان کرد.