توسعه سیاسی

صادق براتی –

قرن بیست و یکم را قرن توسعه خوانده اند و یکی از مباحث مهم مربوط به توسعه، همانا توسعه ی سیاسی است. از مدت ها به اینسو دو رویکرد متعارض درعرصه ی تحلیل سیاست در کشور های درحال توسعه موقعیت مسلط پیدا کرده است. یکی از این رویکرد ها سیاست نوسازی است که سبب طرح نظریه ی توسعه سیاسی شد. رویکرد دوم که از اندیشه ی مارکسیستی تآثیرپذیر است به طرح نظریه ی وابستگی و در پس آن به تحلیل نئومارکسیستی روی آورد. دردهه ی 1980 میلادی هر دو رویکرد از رونق افتادند و تا اندازه ی در زیر نظریه ی جهانی شدن قرارگرفتند. در این نظریه، بر روند های که به واسطه تحول در ارتباطات و پایان جنگ سرد پدید آمد، شتاب یافته است؛ تآکید می شود. این روند ها، نمایانگر همگرایی اقتصادی در سطح جهان و پیامد های فرهنگی و سیاسی آن هستند. هرچند امروزه مشکل است رویکرد متمایزی را برای برسی سیاست در جهان در حال توسعه و خصوصا نقطه ی خاص جغرافیایی مثل افغانستان  که متاسفانه از کاروان توسعه ی سیاسی چه، که از پیشرفت و توسعه ی اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی تمامآ به عقب  مانده و خواسته یا نا خواسته برای چندین دهه است که راهش را بطرف جنگ و بربادی و ویرانی کج کرده است، نمیتوان هیچ کدام از این رویکرد ها را معیار بحث قرار داد. در این کوتاه مطلب، مطالعه ی خود را ازسقوط رژیم سیاه طالبان در افغانستان و توسعه ی سیاسی واپسین طالبان درکشور و خصوصا حملات تروریستی یازدهم سپتامبر2001 در برج های دوقلو (ساختمان های تجارت جهانی) در آمریکا، اجلاس بن برای افغانستان و توافقات بن آغاز خواهیم کرد. Afghan_parliament_in_2006

بحث توسعه ی سیاسی در افغانستان در کنار جامعه سازی و در موازی آن دولت سازی دو نقطه ی عزیمت  می تواند داشته باشد. یکی جامعه سازی درافغاستان به معنی ایجاد جامعه و ساخت نهاد ها و ساختار های است که قبل ازحادثه یازدهم سپتامبر وجود نداشته و یا اینکه از بین رفته است؛ برای اولین بار ایجاد یا ساخت مجدد آن درقالب یک پروژه ی بین المللی به رهبری ایالات متحده در دستور کار قرار گرفته است. دراین برداشت باور براین است که افغانستان در طی دهه های جنگ به موازات تخریب شکلی، زیر ساختهای مدنی خود را نیز از دست داده است و این کشور برای ادامه ی حیات خودش نیازمند به ساخت مجدد زیر ساخت های سیاسی و مدنی خود نیاز مبرم دارد. در برداشت دیگر، نهاد های اجتماعی در افغانستان را نه تنها تخریب شده در نظر نمی می گیرند که بالا بودن درجه ی فعالیت آنها را دلیلی برای اقدام به جامعه سازی جدید می دانند. در این برداشت، زیر ساخت های مدنی در افغانستان همچنان پا بر جاست، اما این نهاد ها ماهیتآ ورشکسته، فرسوده و دارای کارکرد منفی اند، لهذا توسعه ی نهاد ها و ساختارهایی بنیادی کشور را ازاجلاس بن آغازمی کنیم .

نشست بن اول که اکنون حدود یک دهه از آن سپری می شود سرآغاز فصل جدیدی در افغانستان و تحولات سیاسی اجتماعی در این کشور به شمار می رود. این نشست توانست طرفهای مختلف درگیر جنگ طولانی در افغانستان را به عبور از جنگ‌ های خانمان سوز داخلی چندين ساله، و نشستن پای میز مذاکرات صلح و تفاهم ترغیب نماید. ایالات متحده آمریکا پس ازبی توجهی و احساس غروری که از شکست اتحاد جماهیرشوروی سابق در افغانستان داشت؛ باحملات طیاره ربائی و اصابت دادن آن با برجهای تجارت جهانی (برجهای دوقلو) در آنکشور، توجه دوباره اش  را به افغانستان جلب کرد و بهانه ای برای آمریکا که در اوایل حامی سر سخت طالبان  و تآمین کننده ی منابع مالی و پولی این گروه و پاکستان به حیث تطبیق کننده ی این پروژه در افغانستان بود؛ در اصل آمریکا ماری را در آستین خودش پرورش داده بود که آخر امر با چرخش زمانه، خودش را گزید و بهانه ی برای حملات آمریکا به افغانستان در دست آن کشور گذاشت. بعد ازحادثه ی یازدهم سپتامبر 2001 آمریکا از طریق سازمان سیاه با جبهه شمال (اتحاد شمال) که  از مخالفین سرسخت گروه طالبان بود در تماس شد، که این ماموریت به “گیری شرون” یکی از با تجربه ترین ماموران استخباراتی “سیا” البته به آدرس یا ظاهر دیپلماتیک، درامور افغانستان بود و مذاکرات استخباراتی را انجام داده و اعضای ارشد این ائتلاف را قناعت دادند که با نیروهای آمریکایی در صورت حمله ی آنها به مواضع  طالبان همکاری کنند. حملات آمریکا توسط پوشش وسیع هوایی و حملات نیرو های ائتلاف شمال از زمین طالبان را با  همه ظلم و کشتار و پرچم سفید رنگ و شعارهای حماسی شان ازصحنه سیاسی کشور رانده، نه تنها آینده ی سیاست افغانستان که بلکه مبانی سیاست جهانی از دهه ی گذشته تا به امروز را تحت تآثیرخود قرارداده است.

با دایر شدن اجلاس بن در آلمان و توافقات بن  که در حقیقت به نحوی قدرت را بر اساس سهم بندی اقوام بین  سردمداران اقوام توزیع کردند و هر وزارت به یک قوم خاص تعلق گرفت و این اشتباهی بود که آگاهانه یا نا آگاهانه توسط مجامع بین المللی و در راس آن ملل متحد صورت گرفت. شاید آنها در اوایل به این فکر بودند که با بهتر شدن وضعیت در افغانستان می توانند قدرت را به اشخاص با احساس، توانا و درد دیده بسپارند ولی به این فکر نکرده بودند که هر کدام این اشخاص با دست یافتن به قدرت هزاران مامور مسلکی و کارمندان با تجربه را از کاربر کنار کرده و اقوام و خویشاوندان خودشان را به  پستهای وزارت مربوطه ی شان مقرر خواهند کرد و بعدآ مشکل خواهد بود که این همه ماموران و کارمندان را به یکبارگی برکنار و یا جای گزین کرد. این اشتباه باعث شد که مردمانی که بر چوکی های دولتی دست یافتند به فساد گسترده ی اداری و رشوه ستانی و چپاول دست بزنند. به هر حال، اجلاس بن نقطه ی آغازین وشروع تازه ی برای افغانستان جهت ساخت یک دولت جدید با در نظر داشت سهم همه اقوام و اقلیت ها و در حقیقت به نحوی ساخت دولت ملی درافغانستان، و از طرفی توجه به حقوق بشر و حقوق زن وسهم فعال سیاسی آنها در قدرت و دموکراسی بود.

بنابراین هدف از تحقیق و بررسی این موضوع،  بیان توسعه ی نسبی کشور در طول یک دهه و همچنان بررسی موانع و مشکلاتی که فراروی توسعه در این دهه وجود داشته و دارد، همچنین جستجوی راه حل ها و راه های بیرون رفت آن میباشد.

درباره sadeqbarati

اینرا هم چک کنید

په سیاسي او ټولنیزو پروسو کې دځوانانو ونډې مناظره په جلال آباد ښار کی ترسره شوه

په ننګرهار کې د فانوس مجلې له لوري په سیاسي او ټولنیزو پروسو کې دځوانانو …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *