نقش احزاب سياسي در تحقق دموكراسي در افغانستان

ارسالی: نیلوفر لنگر

در اين مقاله، به اين پرسش پاسخ داده خواهد شد كه احزاب سياسي چه نقشي در تحقق دموكراسي در افغانستان دارند؟ اين موضوع كه احزاب سياسي چه نقشي در گذشته يا خاصتاً در ده سال گذشته در تحقق دموكراسي در افغانستان داشته‌اند، بحثي است جداگانه، كه در اين مقاله به آن پرداخته نمي‌شود و ضرورت است كه در نوشته‌هاي جداگانه به آن پرداخته شود.

اساساً ميان احزاب سياسي و مسأله دموكراسي پيوند ديرينه‌اي وجود دارد. “رابطه احزاب جديد با نظام دموكراسي امري است آشكار، چنانچه “ماكس وبر”احزاب جديد را فرزندان دموكراسي مي‌نامد.”

وجود، تعدد و فعاليت آزادانه و مسؤولانه احزاب سياسي، يكي از اصول پذيرفته‌شده همه‌ي مدل‌هاي دموكراسي در جهان كنوني مي‌باشد. “در واقع بدون احزاب سياسي دموكراسي نماينده گي در دولت نو غير ممكن خواهد بود. دموكراسي بدون حزب مانند قايق بي‌پارو، يا كشتي بي‌ناخدا است.”

هدف دموكراسي، مردمي ساختن نظام سياسي است. مردم در دموكراسي اصالت دارد. جوهره دموكراسي مردم است. به همين سبب، در ميان دانشمندان علوم سياسي اين اجماع نظر وجود دارد كه دموكراسي نظام مردم، براي مردم و در خدمت مردم مي‌باشد. درنظام‌هاي دموكراتيك، مردم خواسته‌ها و انتظارات و ادعاهاي زيادي دارند. به “تعبيررُبرت ميخلز”جامعه‌شناس و انديشمند سياسي فرانسوي: “آنچه اساساً ويژه‌گي دموكراسي را تشكيل مي‌دهد اين است كه در چنين نظامي هر كس از ساك خود يك چماق مارشال حمل مي‌كند.”

از نكته‌هاي حايز اهميت ديگر در مبحث پيوند دموكراسي با احزاب سياسي، يكي هم اين است كه تقويت دموكراسي موجب تقويت احزاب و ضعف دموكراسي موجب ضعف احزاب مي‌گردد. در واقع، تكامل دموكراسي به تكامل احزاب و تكامل احزاب به تأمل دموكراسي بستگي دارد. “حزب سياسي، چرخ‌دنده ماشين دموكراسي است. رشد احزاب سياسي با تكامل دموكراسي همزمان بوده است.

مي‌توان حزب و دموكراسي را دو روي يك سكه تصور كرد. زيرا احزاب بدون وجود دموكراسي و دموكراسي بدون وجود احزاب قابل تصور نيست.”

در همه‌ي كشورهاي دموكراتيك جهان به‌ويژه كشورهاي اروپاي غربي كه ابتدا دموكراسي در آنجا نهادينه شد و به توسعه سياسي دست يافته است، احزاب سياسي نقش مهمي بازي كرده‌اند. در واقع، “هيچ جامعه‌اي نتوانسته است دموكراسي را بدون وجود احزاب حفظ و توسعه دهد.”

قدمت احزاب سياسي جديد كه در ريشه‌دارشدن دموكراسي در اروپاي غربي نقش مهم بازي كرده‌اند، تنها به يكي دو قرن اخير بر مي‌گردد. همان‌طور كه “ليپست و ركان”تصريح كرده‌اند، شكل‌گيري نظام‌هاي حزبي آخرين مرحله ازفرايند توسعه سياسي جوامع اروپايي محسوب مي‌شود. آنها در تاريخ توسعه‌ي اروپاي غربي سه مرحله را از هم تفكيك مي‌كنند كه عبارتند از مرحله ساخت مركزسياسي، مشاركت مردمي و پيدايش نظام‌هاي حزبي. كشورهاي اروپاي غربي ابتدا دست به تأسيس دولت‌هاي مطلقه زدند، كم كم اين دولت‌ها به مشاركت مردم تن دادند و در فرجام اين دولت‌ها تغيير شكل ومحتوا دادند و نظام حزبي در اين كشورها بوجود آمد.

به اين حساب مي‌توان گفت كه احزاب سياسي پس ازشکل‌گيري دولت مدرن درقرن هفدهم ميلادي در اروپا، موفق گرديدند دولت‌هاي مطلق و پادشاهي نو را به دولت‌هاي دموكراتيك تبديل نمايند. بنابراين، احزاب سياسي مهمترين ابزار تحقق و حفظ دموكراسي در دو قرن گذشته در اروپا بوده است. هر چند در اين روند احزاب سياسي فعاليت‌ها و عملكردهاي منفي نيز در اروپا داشته است، اما در كل براي تحقق و ثبات دموكراسي در جوامع اروپايي بسيار مؤثر واقع گرديدند.

علاوه بر كشورهاي اروپايي،‌ همين موضوع كم و بيش با اندك تفاوت‌هاي در باره ايالات متحده امريكا، كانادا، جاپان، هند و برخي از كشورهاي ديگر جهان كه به دموكراسي دست يافته است نيز مصداق دارد.

تاكنون هيچ كشوري را نمي‌توان سراغ داشت كه بدون حضور احزاب سياسي به تحقق و ثبات دموكراسي دست يافته باشد. بدون ترديد افغانستان هم كه پس از سقوط رژيم طالبان (2001)، براي چهارمين بار گذار به دموكراسي را آغاز كرده است و تا رسيدن به مرحله ثبات و تحقق دموكراسي هم راه درازي در پيش دارد، به احزاب سياسي مدرن كه با شرايط عيني داخلي وجهاني سازگاري داشته باشد نياز جدي دارد. اين يك واقعيت مسلم و پذيرفته‌شده است كه “براي كار حكومت‌هاي دموكراتيك جديد، احزاب سياسي ضروري‌اند، احزاب ستون فقرات دموكراسي اند.”

با توجه به آنچه گفته شد، پيوند احزاب سياسي با دموكراسي هم تبيين گرديد و همچنين نقش احزاب سياسي در تحقي دموكراسي در اروپاي غربي به بحث گرفته شد؛ مي‌توان با در نظرداشت واقعيت‌هاي كنوني جامعه، نقش‌ها و كارويژه‌هاي آشكار ذيل را براي تحقق دموكراسي به احزاب سياسي در افغانستان برشمرد:

1- معرفي، حفظ و دفاع از ارزش‌هاي دموكراتيك: دموكراسي در افغانستان به درستي شناختانده نشده است. بدون ترديد شناخت كافي از دموكراسي در افغانستان در نزد بيشتر مردم وجود ندارد. احزاب سياسي مي‌توانند در معرفي ابعاد ناشناخته‌شده دموكراسي براي مردم از طريق رسانه‌هاي جمعي، برگزاري سيمينارها، نشر كتاب، جرايد، برگزاري تظاهرات‌هاي مسالمت‌آميز نقش ايفا نمايند. همچنين احزاب سياسي از اين طريق مي‌توانند از ارزش‌ها ودستاوردهاي دموكراسي در دهه گذشته در افغانستان كه با خطر مواجه هستند و يا مي‌شود، دفاع نمايند و مزاياي دموكراسي را براي مردم تبيين سازند تا مردم نا آگاهانه در برابر دموكراسي از سوي دشمنان آن مورد استفاده قرار نگيرد. احزاب سياسي مي‌توانند در برابر موانع تحقق سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي دموكراسي در افغانستان مقاومت نمايند، تا اثرات اين موانع كاهش يابد و كنترول گردد.

2- حضور مؤثر و مسؤولانه در انتخابات و فرايندهاي انتقال قدرت: انتخابات مهمترين ابزار براي انتقال و گردش قدرت در جوامع انساني است. انتخابات براي احزاب سياسي يك فرصت بزرگ است تا براي تصاحب قدرت از راه‌هاي مسالمت آميز تلاش نمايند. احزاب سياسي با حضور مسؤولانه در اين فرايند دموكراتيك كه براي تقويت و نهادينه‌شدن ارزش‌هاي دموكراتيك خيلي مؤثر بوده و مي‌باشد، مي‌توانند در نهادينه‌شدن فرهنگ انتخابات در افغانستان مؤثر واقع گردند و كمك مهم در برگزاري شفاف انتخابات نمايند.

3- ترغيب مردم براي مشاركت در پروسه‌هاي سياسي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي: در نظام دموكراتيك، مردم تصميم‌گيرنده اصلي مي‌باشند. مردم در متن رويدادها قرار دارند. اما در افغانستان مردم در طول تاريخ در حاشيه نگه داشته شده‌اند و مشاركت مردم در فرايندهاي ملي كمرنگ بوده است. مشاركت مردم به‌ويژه در عرصه سياسي در افغانستان يك پديده نو است و هنوز هم به يك فرهنگ مبدل نشده است. به تعبيرشهيد فقيد سيد مصطفي كاظمي نماينده سابق مجلس نماينده‌گان افغانستان: “سياست در افغانستان تاريخ سي ساله دارد. يعني سي سال است كه زمينه براي مشاركت مردم در سياست فراهم شده است.

اما احزاب سياسي مي‌توانند در زمينه افزايش مشاركت مردم و شكل‌گيري افكار عمومي در عرصه‌هاي گوناگون نقش ايفا نمايند. مثلاً در زمينه مبارزه با فساد مالي و اداري، مبارزه با كشت و قاچاق مواد مخدر، جلوگيري از حملات تروريستي و مبارزه با خشونت نياز فوري به افزايش مشاركت مردم است و احزاب مي‌توانند با استفاده از امكانات در دست داشته خود مردم را ترغيب به مشاركت و همكاري نمايند و افكار عمومي را عليه اين پديده‌هاي خطرناك بسيج سازند. داكتر رنگين دادفر سپنتا مي‌‌نويسد: “حزب به تعبير مدرن ابزاري است كه از طريق آن شهروندان در پروسه‌هاي سياسي و اجتماعي مشاركت نموده و از آن طريق بر اين روندها تأثير مي‌گذارند. بدون حزب سياسي، مشاركت جمعي درفرايند شكل‌گيري افكار عامه و سمت و سو دادن به آن ناتوان مي‌گردد.”

4- افزايش شعور سياسي، دانش و آگاهي عموم: فرهنگ سياسي كنوني در افغانستان محدود، غير دموكراتيك و تبعه است. اين ناشي از كمبود شعور سياسي مورد نياز، دانش و آگاهي مردم است كه موجب گرديده است عملكرد و ايستارهاي مردم در برابر عملكرد نظام سياسي و رويدادهاي مهم بيشتر احساسي و هنجاري باشد. دموكراسي در كشورهايي كه سواد عمومي بيشتر است بهتر مي‌تواند ريشه‌دار گردد. احزاب سياسي با موضع‌گيري‌هاي خود در پارلمان، رسانه‌ها و برگزاري سيمينارها و اعتراض‌هاي مدني مي‌توانند شعور اين مردم را افزايش دهند. همچنين احزاب مي‌توانند نقش افشاگري داشته باشند. بسياري از مسايل پشت پرده را چه در گذشته و چه در حال حاضر افشا نمايند تا آگاهي‌هاي مردم بيشتر گردد و هنگامي كه دانش و آگاهي بيشتر شود بدون ترديد نگرش‌ها وتحليل‌ها نيزمنطق‌تر خواهد شد و اين تأثير مثبتي بر روي فرايندهاي تصميم‌گيري دارد.

5- كمك براي دولت‌سازي و ملت‌سازي: از نظر حقوقي دولت سازماني است كه داراي جمعيت، سرزمين، حكومت و حاكميت است. از اين منظر تاكنون در افغانستان دولت وجود نداشته است. در حال حاظر هم عناصر بنيادي و سازنده دولت در افغانستان ناقص است. در واقع در افغانستان دولت وجود ندارد، چيزي بنام شبه‌دولت وجود دارد. همچنين در افغانستان، ملت وجود ندارد، مليت‌ها وجود دارند. در افغانستان نگاه به مسأله ملت از ديد متفكران آلماني بوده است. از ديدگاه متفكران آلماني و فرانسوي، ملت در افغانستان وجود ندارد. آلماني‌ها عوامل عيني مانند قوم، نژاد، زبان و مذهب را عناصرتشكل دهنده ملت مي‌دانند، اما فرانسوي‌ها ملت را كليتي مي‌دانند كه قاعدتاً شكل‌گيري آن مبنايي دوگانه دارد: الف) مباني عيني مانند زبان، كيش، عادات و رسوم، نژاد و نظاير آنها؛

ب) مباني ذهني نظير نظام‌هاي ارزشي مشترك، تصورات زيست‌جمعي و اراده دسته‌جمعي.

احزاب سياسي مي‌توانند از دولت انتقاد نمايند تا حدي كه مطابق واقعيت‌ها باشد. احزاب سياسي بايد حاكميت دولت را بپذيرند و با نظارت خود بر كاركردهاي دولت اجازه ندهند كه دولت از اصول قانون اساسي عدول كند و خود مطابق قانون اساسي كشور رفتار نمايند. در زمينه ملت‌سازي، احزاب سياسي مي‌توانند بر پيوندهاي مشترك ميان اقوام و مليت‌ها در افغانستان كه كم نيستند، تأكيد ورزند. به عضو گيري از ميان همه اعضاي جامعه بپردازند و از عواملي كه موجب افزايش شكاف‌هاي اجتماعي مي‌گردد خودداري ورزند.

در پايان بايد گفت كه احزاب سياسي يك ابزار هستند و دموكراسي يك هدف است. احزاب سياسي چنانچه تجربه برخي كشورها به‌ويژه اروپاي غربي نشان مي‌دهد، اگر درست مورد استفاده قرار گيرد مي‌تواند موجب تحقق دموكراسي شود. بالعكس اين ابزار اگر به درستي مورد استفاده قرار نگيرد مي‌تواند ديكتاتوري را در جامعه نهادينه كند و بحران‌ها را افزايش دهد، چنانچه تجربه افغانستان و برخي از كشورهاي شرقي بيانگر آن است. احزاب سياسي به عنوان نهادهاي ساخته دست بشر بالذات خوب يا بد نيست. از آنجايي‌كه احزاب ابزار هستند، اين بستگي به فرهنگ، شرايط و ديد انسان‌ها دارد كه از آن چگونه استفاده مي‌نمايند. احزاب اگر نقش مثبت در تحقق دموكراسي دارند، بيشتر از آن هم مي‌توانند نقش منفي ايفا نمايند.

درباره mukhtar wafayee

My name is mukhatr wafayee. i am 22 years old. i am a Journalist and writer. I work with Faanoos Magazine and Howayda weekly.

اینرا هم چک کنید

کارگاه آموزشی فن سخنرانی از طرف مجله فانوس در شهر کابل برگزار شد

مجله فانوس در ادامه  برنامه های آموزشی خود، کارگاه آموزشی یک روزه پیرامون فن سخن …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *