تحلیل نابرابری اجتماعی در قرن بیست و یکم / جهانی‌سازی و نوسازی، بازسازی کننده‌ی نابرابری

مترجم: توکل آقایاری هیر
مقدمه:
نظرات و ایده‌های جامعه‌شناختی مهم و کلیدی که بتوانیم در مورد نابرابری‌های اجتماعی قرن بیست و یکم پیشنهاد کنیم کدامند؟ و تئوری‌ها، ‌ایده‌ها و موضوعات تحقیقی که باید توسعه داده شوند کدامها هستند؟ نابرابری در شکل‌های تازه‌ای وارد قرن بیست و یکم می‌شود با این حال بسیاری از این اشکال تازه دارای همان مضامین و محتواهایی خواهند بود که در طول قرن گذشته و حتا پیش‌تر از آن در سنت جامعه‌شناسی مطرح بوده‌اند.
کلید مهم قرن بیست و یکم تحلیل دو فرایند: جهانی سازی(globalization) و نوسازی (modernization) است. جهانی‌سازی نتیجه‌ی تکنولوژی‌های جدید اطلاعاتی و ارتباطی بوده که نه تنها بازارهای مالی و سرمایه‌ای بلکه فرآیندهای فرهنگی و سیاسی را نیز از نو شکل داده است. جهانی‌سازی به شکل اساسی و بنیانی نهادهایی اجتماعی و روابط آنها را بازسازی کرده که باعث تأثیر‌گذاری بر درجه و شکل‌های نابرابری اجتماعی گردیده است. نوسازی، ‌همچنان که رژیم جنسی به آرامی از شکل محلی به شکل عمومی درآمده و زنان به فضاهای عمومی استخدامی و دولتی وارد می‌شوند، ‌هنوز ادامه دارد. در حالی که در کشورهای «جنوب» جهان، ‌نوسازی اغلب انتقال از جامعه‌ی سنتی به جامعه‌ی صنعتی قلمداد می‌شود در اینجا منظور من [از نوسازی] نوسازی روابط جنسی [روابط بین زن و مرد] در جهان پیشرفته است همچنان که زنان در این کشورها در بیشتر صحنه‌های عمومی و همگانی ظاهر می‌شوند. جهانی‌سازی و نوسازی نباید یکی شمرده شوند بلکه باید دو فرایند جدا از هم در نظر گرفته شوند که تأثیرات یکپارچه و نابرابری [نسبت به یکدیگر] دارند. که بین این فرایند ها را در ارتباط با اشکال جدید کاری، شبکه‌ی جهانی، بازسازی رفاه [اجتماعی] و سیاست بررسی خواهیم کرد.
بازسازی جهانی:
در قرن بیست و یکم، همانند گذشته، نابرابری اجتماعی در سطح جهان بازسازی خواهد شد با این حال ماهیت روابط تغییر یافته، شدیدتر شده و سریعتر گشته و از اهمیت فاصله‌ی فیزیکی کاسته خواهد شد. خود سلسله مراتب [و نظام ارباب رعیتی] جهانی (global hierarchy) در نتیجه‌ی روابط جدید اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بازسازی خواهد شد. عصر اطلاعات جا افتاده و تکنولوژی‌های جدید کامپیوتری بیش از پیش قدرتمندتر گشته و حتا برقراری روابط سریع‌تری را امکان پذیر خواهد ساخت. چنین بازسازی جهانی، به شیوه‌هایی که هنوز مجبور به پی بردن به آنهائیم ، کلیدی برای شکل‌های جدید نابرابری اجتماعی خواهد بود.
ما برای دستیابی به اشکال فضایی (spatial) و زمانمند (temporal) بازسازی نابرابری‌ها، نیاز به توسعه‌ی مفاهیم جدیدی خواهیم داشت.
مفاهیم موجود مثل «تراکم زمان ـ مکان» (space – time compression) (Harvey ۱۹۸۹) یا «محلی سازی» (glocalisation) (Robertson ۱۹۹۲) به دلیل انواع جدید بازسازی مکان ـ ‌زمان کهنه گردیده و نیاز به جایگزینی خواهد داشت.
تجدید ساختار مکان و زمان برای گروه‌های مختلف اجتماعی، معانی متفاوتی خواهد داشت. مفاهیم «پراکندگی قومی» (diaspora) (Cohen ۱۹۹۷) و «دورگیت» (hybridity) (Gilroy ۱۹۹۳) به شکل روز افزونی در دنیایی که رو به جهانی شدن دارد رایج خواهد شد. ما در مورد این مسائل که آیا قومیت‌های پراکنده‌ای که در دولت ـ‌ ملّی‌ها به چشم می‌خورد، این امکان برایشان هست که با روابط در سطح جهانی خود و نیز سهل‌گیری‌هایی که در شبکه‌های تجاری و اقتصادی که قبلاً توسط ملاحضات ملّی محدود بودند به وجود می‌آیند، بر قدرت خود بیافزایند یا اینکه با واکنشی از طرف اکثریت اعضای جامعه که موقعیت و موفقیت‌هایشان را در خطر می‌بینند مورد آزار و اذیت قرار خواهند گرفت؛ بحث خواهیم کرد. ما در مورد ماهیت شکل‌های جدید دورگیت و راه‌های مؤثری که موجب می‌شوند هویت‌های شکل گرفته، ‌شکل دو باره یافته، منشعب شده، ادغام گردیده و تغییر یابد بحث خواهیم کرد.
بازسازی رژیم جنسی (gender regime)
آنچه همزمان با جهانی‌سازی صورت می‌گیرد، نوسازی رژیم‌های جنسی است. روابط جنسی، با ورود زنان به فضاهای استخدامی عمومی، همگانی و دولتی و متعاقباً کاهش وابستگی آنها به شوهر یا پدران‌شان، به طور کلی تغییر شکل داده است. انتقال و گذار در رژیم‌های جنسی از شکل محلی به شکل عمومی آن در برخی کشورهای غربی در قرن نوزدهم آغاز شده و در قرن بیست و یکم نیز ادامه خواهد یافت.
این گذار برای برخی از زنان نظیر زنان جوان تحصیل کرده‌ای که در بخش‌های رسمی مشاغل پُر درآمدی را بدست می‌آورند، موجب کاهش نابرابری شده ولی برای دیگر گروه‌ها صرفاً در حکم تغییر شکل نابرابری‌ها خواهد بود بدین نحو که شغل‌های کم درآمدی را جایگزین کارهای خانگی خواهد کرد. نیز این گذار برای برخی از زنان به معنی پیدایش فرصت‌های جدید بوده ولی برای بقیه تنها به معنی الگوهای تازه‌ای از انتخاب‌های محدود خواهد بود که با توجه به قومیت و طبقه‌ی افراد فرق خواهد کرد.
آموزش ،‌گر چه در دسترس بسیاری از زنان بزرگسال نیست، تغییر دهنده‌ی موقعیت بسیاری از زنان جوان در عصر اطلاعات است. زنان جوان بسیاری، همچنان که با افزایش میزان تحصیلات خود [در شغل‌های مناسبی] استخدام می‌شوند فاصله و شکاف بین خود با مردان مشابه خود را به طور روزافزونی کاهش می‌دهند. به هرحال زنان بزرگسال، ‌با زندگینامه‌هایی که برای دوره‌های قبلی یعنی زمانی که انجام کارهای خانگی و خانه‌داری برای زنان در حکم هنجار بوده، بیش از پیش [از زنان تحصیل کرده] عقب می‌مانند. همین امر راه‌های جدیدی از نابرابری را در بین زنان می‌گشاید که مستقیماً مرتبط با سن آنهاست. این تغییر و تحولات،‌ تمایزات و تقسیمات سنتی بین زنان را که بر پایه‌ی قومیت و طبقه استوار بود کمتر کرده در حالی که تنوع زیادی را در طرح بندی نابرابری به وجود آورده است (Walby ۱۹۹۰, ۱۹۹۷, ۲۰۰۱).
شکل‌های جدید شغلی
جهانی‌سازی صورت‌های شغلی جدیدی را ایجاد می‌کند اما از طرق کاملاً متفاوتی فرآیندهای دیگر نظیر نوسازی را کوتاه‌تر می‌کند. از طرفی، توسعه‌ی اقتصاد مبتنی بر دانش، آنهایی را که سطوح بالایی از آموزش را دارا باشند، مشابه آنچه که در اکثر کشورهای غربی دیده می‌شود، بهره‌مند می‌سازد و از طرف دیگر تغییر‌پذیری و انعطاف صورت‌های شغلی جدید می‌توانند نامطمئن و کم درآمد بوده باشند. تعادل بین دو نوع توسعه‌ی یاد شده، ساختار نابرابری اجتماعی در کار و متعاقباً در بسیاری دیگر از جوانب روابط اجتماعی را تشکیل می‌دهد.
بر میزان اهمیت آموزش، دانش و اطلاعات به عنوان عوامل تولید در عصر اطلاعات بیش از پیش افزوده می‌شود (Castells ۱۹۹۶, ۱۹۹۸, ۱۹۹۱). از همین روی آموزش به شکل فزاینده‌ای به یک مبنای مهم و جدید درآمدی و کسب ثروت تبدیل شده است. که به عنوان «دارایی ملّت‌ها» (wealth of nations) تعبیر می‌شود (Reich ۱۹۹۳). دستیابی در آموزش در مهارت‌های اطلاعاتی می‌رود که در طرح بندی و الگو دهی نابرابری‌های اجتماعی حتا از آن موقعیتی که آموزش در گذشته داشته، مهم‌تر گردد. سؤالی که در این میان مطرح است این است که آیا دستیابی به آموزش سایر الگوهای نابرابری اجتماعی را تحت تأثیر قرار خواهد داد یا آنها را به یکدیگر نزدیکتر خواهد کرد؟ روشن است که از برخی جهات، بویژه از نقطه نظر اینکه افراد به کدام طبقه تعلق داشته باشند، آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد ولی الگوهای روابط در مورد قومیت متفاوتند ـ برخی گروه‌های قومی بهتر و برخی بدتر از حد متوسط عمل می‌کنند. الگوی جنسی که در حال ایجاد شدن است، و مرتبط با نوسازی روابط جنسی است، به دلیل اینکه زنان جوان در حال حاضر در کشورهای جهان غرب از نظر آموزش، گوی تبعیت را از مردان جوان ربوده‌اند، بیشتر معنی‌دار است. زنان [با آموزش بیشتر] بهتر برای اقتصاد اطلاعاتی که در آینده وجود خواهد داشت، ‌تجهیز می‌شوند. شرایطی که در آن امر یاد شده، سلسله مراتب جنسی را در اشتغال و حکومت تحت تأثیر قرار داده، کلیدی برای الگوهای جنسی نابرابری در آینده خواهد بود.
در هر حال دیگر جوانب بازار کار جهانی ممکن است بیش از آنچه موجب کاهش نابرابری‌ها شود، آن را افزایش دهد. افزایش تغییر‌پذیری و انعطاف در کار جهانی الگوهای نابرابری را بازسازی می‌کند (Standing ۱۹۹۹). انواع جدید تنظیمات کاری به نسبت زیادی، وقتی، پاره وقت، در شکل پیمانکاری‌های فرعی (subcontracted) و خود اشتغالی (self – employed) است. البته این امر نسبت به کشورها [ی مختلف] متفاوت است. برای مثال خود اشتغالی در ایالات متحده در بالاترین حد خود است، در اروپا رو به گسترش بوده و در ژاپن در حد پایین و ثابتی است. کار پاره وقت نیز گرچه در حوزه‌های کاری متعلق به زنان فرق می‌کند، در همه جا رو به گسترش است ـ البته تفاوت ذکر شده در ایالات متحده کمتر از بریتانیا می‌باشد. هر چند برخی از این اشکال جدید و قراردادی کاری از اهمیت بالایی در اقتصاد جدید برخوردار بوده و ایجاد بخش پُردرآمد، ‌با بهره‌وری بالا و مؤثری را تسهیل خواهد کرد ولی در بسیاری موارد دیگر بیشتر شغل‌هایی خواهند بود که اساساً بی‌ثبات و نسبتاً کم درآمد بوده و توسط قانون‌های کار نیز حمایت ضعیفی از آنها به عمل خواهد آمد. شکل‌های جدید نابرابری احتمالاً مستلزم ترکیبی از بی‌ثباتی (precariousness) و پاداش (reward) خواهد بود البته نه از نوع سنتی آن.
یک موضوع مهم این مسأله است که شغل‌هایی که توسط اقتصاد اطلاعاتی ایجاد می‌شود در چه جایگاهی‌ قرار می‌گیرند. در این میان برخی بسیار تخصصی بوده و نیاز به کارمندان بسیار آزموده و تربیت شده خواهند داشت اما بقیه ضعیف بوده و شرایطی مشابه کارهای کارخانه‌ای خواهند داشت نظیر کارهایی که در مراکز [خدمات] تلفنی صورت می‌گیرد. موضوع دیگر اینکه آیا شغل‌هایی که نیاز به آموزش بالا دارند، همانند آنچه در اکثر شغل‌های مردانه‌ی سنتی به چشم می‌خورد، ‌خود اتکا و خود مختار خواهد بود یا اینکه همانند آنچه در شیوه‌ی پرستاری (manner of nurses) دیده می‌شود منظم و قاعده‌مند خواهند بود.
این اشکال جدید کاری، به رابطه‌ی تنگاتنگ با جهانی‌سازی، نه تنها صورت‌های جدید نابرابری طبقه‌ای بلکه روابط بین طبقه‌ای، جنسی و قومی را نیز بازسازی می‌کنند. بویژه نوسازی روابط جنسی، شرکت زنان در آموزش و استخدام را افزایش می‌دهد. الگوهای در حال تغییر دستیابی به آموزش بخشی از استقرار مجدد زنان و دیگر گروه‌های اجتماعی در بیان الگوهای شغلی است. این فرآیند و پیکربندی‌های ناشی از آن شاید جدید باشند ولی هنوز با اشکال سنتی تقسیمات مبتنی بر طبقه، جنس و قومیت درگیرند.
شبکه‌ی جهانی (world wide web)
شبکه‌ی جهانی زمینه‌ی جدیدی است که تا حدودی بر فرآیند جهانی‌سازی دامن می‌زند. شبکه‌ی جهانی، به همان ترتیبی که الگوهای نابرابری مختص به خود را در قلمرو خودش ایجاد می‌کند الگوهای نابرابری اجتماعی در جهان واقعی را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد. جهانی‌سازی بر شکل‌های موجود نابرابری اجتماعی تأثیر گذاشته و در طی فرآیندی آنها را تغییر خواهد داد همچنان که شکل‌های جدیدی [از نابرابری] را در خود شبکه ایجاد خواهد کرد.
به همان میزان که بر اهمیت اینترنت افزوده می‌شود، و حتا بخش بیشتری ا ز وقت ما را به خود اختصاص داده و به طور روزافزونی به وسیله‌ای تبدیل می‌شود که امورات اجتماعی از طریق آن انجام گیرند، این فرآیندها نیز [فرآیندهای مورد اشاره در بالا] بیش از پیش اهمیت خواهند یافت. یک جهان اجتماعی کامل و جدیدی در درون شبکه، با اشکال متفاوت آزادی و نظم در حال ایجاد شدن است که جهان ذاتاً متفاوت خواهد بود چرا که ناشناخته خواهد بود هر چند زیاد نیز بی‌ارتباط با جهان شناخته شده نیست. صورت‌های نظم دهی آن نیز، به دلیل اینکه دولت‌ها به راحتی قادر به نظم دادن ارتباطات بین‌المللی نخواهند بود، متفاوت خواهد بود. یک سلسله از تکنولوژی‌های وابسته بویژه در شکل راه دور آن (نظیر موبایل انتقال داده، صدا و تصویر) در هم تنیده شده و از همین روی گسترش ارتباطات در سطح بسیار بالایی را امکان پذیر خواهد ساخت. چنانچه در مورد تلفن‌های فرستنده‌ی ایمیل (email) صادق است.
همه‌ی انواع نابرابری‌ها پیچیده‌اند. دسترسی به اینترنت خود بستگی به درآمد، آموزش و جایگاه فیزیکی و اجتماعی دارد. از این نظر شبکه شاید صرفاً نابرابری‌های موجود را تحت تأثیر قرار دهد اما اینترنت ممکن است که به کاهش دیگر انواع نابرابری‌های اجتماعی همانند آن نوع نابرابری‌هایی که در اثر اختلالات جسمانی بروز می‌کنند (معلولیت‌ها)، کمک کند. تکنولوژی گسترده ی اطلاعاتی (IT)، با تحرک ناشی از یک جامعه‌ی ساخت یافته بر محور نیازهای افراد سالم و توانمند، بر فایق آمدن بر برخی مشکلات کمک خواهد کرد.
اینترنت الگوهای نابرابری را از نظر دستیابی به قدرت و نفوذ سیاسی تغییر خواهد داد. گروه‌هایی که توان جا‌به‌جایی نداشته باشند [نظیر معلولین و …] توان تأثیر‌گذاری خواهند یافت، گر چه دستیابی نابرابر به شبکه خود موجب وخیمتر شدن نابرابری و پیدایش شکل‌های جدیدی از آن خواهد شد. اینترنت موجب تسلط هر چه بیشتر زبان انگلیسی و در نتیجه انگلیسی زبانان شده و نابرابری‌های زبانی و قومی مرتبط با آن را بیشتر خواهد کرد با این حال ممکن است در نهایت تکنولوژی جدید تسهیلاتی را در زمینه‌ی ترجمه به وجود آورده و موجب کم رنگی امر مذکور گردد.
اینترنت تأثیرات پیچیده‌ای بر روی نابرابری‌های جنسی و طبقه‌ای خواهد داشت. در حال حاضر حسابداری بیشتر توسط مردان صورت می‌گیرد و از همین روی توسعه و گسترش آن موجب انتفاع بیشتر مردان می‌شود. بهر حال مهارت‌های استفاده از کیبود (keyboard)، مهارت‌های زبانی، تغییری و مهارت‌های متنی اغلب در اختیار زنان هستند و از این نظر ممکن است که فرصت‌هایی را نصیب برخی از زنان نمایند. نوسازی روابط جنسی، که بیشتر مرتبط با آموزش بیشتر زنان جوان است، ‌بدین معنی است که شاید زنان مهارت‌های مورد نیاز بسیار بیشتری را برای استفاده در شبکه دارا باشند. در حال حاضر اینترنت یک تکنولوژی نسبتاً پُر هزینه‌ای است که افراد ثروتمند در مقایسه [با دیگران] بیشتر به آن و فواید متعاقب آن دسترسی دارند. با این حال در صورتی که دسترسی جهانی به آن میسر گردد، همانند تلویزیون و تلفن که در اکثر خانه‌ها یافت می‌شود، اینترنت خواهد توانست که به یک تکنولوژی عمومی و همگانی تبدیل شود.

بازسازی رفاه
جهانی‌سازی و نوسازی رژیم جنسی آن تمایل متضادی را در کار شکل دادن به باز توزیع امکانات رفاهی دولت‌ها موجب می‌شود. از یک طرف، رقابت جهانی در بین دولت ملّی‌ها و کاهش قدرت طبقه‌ی کارگری سنتی به منظور کاستن از هزینه‌های رفاه عمومی ادامه خواد یافت. همچنان که دولت‌ها بر سر جذب سرمایه‌هایی آزاد برای سرمایه‌گذاری در کشور خود رقابت می‌کنند، هزینه‌هایی که با چنین سرمایه‌هایی (آزاد) حمایت نشوند، ممکن است که کاهش یابند (martin & Schumann ۱۹۹۷). از طرف دیگر، زنان دارای حق رأی، یک گروه سیاسی که حامی رفاه عمومی است را پدید می‌آوردند بویژه از آنجایی که [فعالیت‌های] این گروه سیاسی در جهت مراقبت از کودکان، بهداشت و آموزش می‌باشد.
زنان جوان، در مقایسه با مردان و زنان مسن، بیش از پیش آراء موافق احزاب چپ می‌دهند و این در حالی است که زنان عمدتاً بیشتر از مردان از هزینه‌های دولتی در زمینه‌های بهداشت و آموزش حمایت می‌کنند. [البته] باید منتظر بحث‌هایی در مورد اینکه آیا زنان در نتیجه‌ی حمایت‌های جدید دولت رفاه جایگزین طبقه‌ی کارگر خواهد شد [یا نه؟] باشیم. اتفاق افتادن چنین جایگزینی در کشورهایی که زنان بیشتر در پارلمان‌های این کشور مستقر شده‌اند، نظیر کشورهای اروپای شمالی، ‌بیشتر محتمل است گرچه فشار ناشی از آراء زنان (بویژه زنان جوان) ممکن است که در اکثر دموکراسی‌های غربی به شکل فزاینده‌ای احساس شود. به طور خلاصه [می‌توان گفت که] زنان به حامیان جدید تأمین رفاه عمومی تبدیل شده و طبقه‌ی کارگر به عنوان یک نیروی سیاسی معین، ‌کاهش خواهد یافت (Walby ۲۰۰۱). [از این طریق] رفاه عمومی، ‌به علّت اینکه رژیم جنسی در حال نو شدن است، ‌ممکن است که جهانی‌سازی را نجات دهد.

بازسازی واحدهای سیاسی (حکومت‌ها)
دولت ـ ملّی‌ها به از دست دادن اعتبار خود به عنوان واحدهایی در دل آن شرایطی که نابرابری اجتماعی ساختاربندی خواهد شد، با افزایش سطوح هماهنگی جهانی و افزوده شدن بر اهمیت حکومت‌هایی منطقه‌ای همانند آنچه در مورد اتحادیه‌ی اروپا دیده می‌شود، ‌ادامه خواهند داد. نقش دولت ـ‌ ملّی در حفظ شمول اجتماعی (social inclusion) و نابرابری اجتماعی نه اینکه ضرورتاً ضعیف شود ولی احتمالاً تغییر خواهد کرد. ایجاد رژیم‌ها (رویه‌ها)‌ی باز توزیع رفاه توسط دولت ـ ملّی‌ها، از جانب سیاستمداران نو لیبرالی [به عنوان فرزندان جهانی‌سازی] که سعی در کسب مشروعیت از رقابت اقتصادی جهانی دارند مورد سؤال قرار گرفته ولی از جانب زنان جوانی که تازه حق رأی (نفوذ) سیاسی یافته‌اند (به عنوان نتیجه‌ی نوسازی) از آن حمایت و دفاع خواهد شد که این امر خود مثالی برای تنش و کشمکش بین جهانی‌سازی و فرآیند نوسازی است.
حتا اگر حکمرانی واقعی جهانی نیز در کار نباشد ولی همکاری‌هایی گسترده‌ی جهانی وجود خواهد داشت. پیکره‌های بین‌المللی نظیر سازمان تجارت جهانی و صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی، همانند سازمان‌های مشابهی که هنوز زمان ایجادشان نرسیده، ‌نقش بیش از پیش مسلطی را در تنظیم و توزیع سهم‌های مالی و تجاری و از همین طریق، بازسازی اشکال نابرابری جهانی بازی خواهند کرد. نابرابری موجود در بین کشورهای جهان به طور روزافزونی با اتکا بر موقعیت‌های مشروطی که در نتیجه‌ی تجارت و کمک‌های بین‌المللی ایجاد می‌شود، تحت تأثیر قرار خواهند گرفت که هر دو در نتیجه‌ی برنامه‌های تنظیم ساختاری افزایش یافته و در نتیجه‌ی ابتکارات [صورت گرفته از جانب] حقوق بشر کاهش خواهد یافت. [ایجاد] تغییرات در تئوری‌های اقتصادی که مورد پذیرش بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول نیز هست روی الگوهای نابرابری، عواقبی در سطح جهانی خواهد داشت. این امر ممکن است که نابرابری‌های درآمدی در سطوح بالا را که در برخی مناطق نظیر آمریکای لاتین به چشم می‌خورد و نیز نابرابری‌های درآمدی در سطوح پایین‌تر را که در مناطقی نظیر آسیای جنوب شرقی وجود دارد، ‌تغییر دهد.
تقسیمات منطقه‌ای فعلی به هم خواهد خورد. اتحادیه‌ی اروپا (با عضویت دولت‌های جدید) وسیعتر و گسترده‌تر شده (و با اتکا به یک سیستم اقتصادی، مالی و پولی هر چه منسجم‌تر و به همان ترتیب افزایش سیاست‌های مبارزه با محرومیت‌های اجتماعی) نقش هر چه مؤثرتری خواهد یافت گرچه گسترش و ضرورت گسترش آن خود مورد بحث و جدل خواهد بود. افزایش توفق‌های منطقه‌ای (Hette, Inotai, and Sunkel ۱۹۹۹) روابط اجتماعی را در درون خود مناطق و نیز در رابطه‌ی با یکدیگر، ‌تحت تأثیر قرار خواهد داد. اتحادیه‌ی اروپا یک نمونه‌ی برجسته در این زمینه است (Liebfried and Pierson ۱۹۹۵; Walby ۱۹۹۹) سایر اتحادیه‌ها نظیر آ.س.آن و NAFTA [توافق تجارت آزاد در آمریکای شمالی] ممکن است که در پی دستیابی به اتحاد سیاسی به همان میزان اتحادیه‌ی اروپا باشند هرچند شکل گسترش تماس‌ها [برای رسیدن به آن] هنوز مشخص نیست و نیز در برخی مناطق دیگر نظیر آفریقا و آمریکای لاتین چنین همکاری‌های منطقه‌ای ممکن است که هنوز در سطح پایینی بوده است. در حال حاضر اتحادیه‌ی اروپا امید بیشتری نسبت به سایرین برای دستیابی به انسجام سیاسی دارد. چنین موردی احتمالاً بی‌نظیر است هر چند ممکن است که مورد تقلید قرار گیرد. اینکه آیا ترکیب ویژه‌ای از بازارها و خط مشی‌های منظم برای مبارزه و مقابله با محرومیت اجتماعی منحصر به فرد هست و یا مورد تقلید قرار خواهد گرفت خود جای سؤال دارد.

پایان نابرابری اجتماعی در یک جامعه
از زمان‌های قبل جامعه‌شناسی بر وجود نابرابری اجتماعی در درون یک جامعه‌ی معین وقوف داشته است. نابرابری اجتماعی چه از نوع طبقه‌ای، جنسی و یا قومی و نژادی آن ـ به عنوان یک رابطه میان افراد یک جامعه‌ی خاص ـ شناخته شده است در عمل فرض می‌کنیم که مفهوم «جامعه» به شکل مناسبی از مفهوم «دولت ـ ملّی» یا نهایتاً «کشور» گرفته شده است. [ولی] جهانی‌سازی این فرضیه را زیر سؤال می‌برد. یک نخبه‌ی جهانی در حال حاضر منافعش نه در یک کشور معین بلکه در اکثر کشورهاست. این امر رابطه‌ی متفاوتی نسبت به آن رابطه‌ای که سرمایه‌دار قرن ۱۹ با طبقه‌ی کارگر داشت، دارد. علاوه بر آن تعریف دقیق و تعیین طبقه‌ی کارگر در یک کشور به لحاظ اینکه کارخانه‌ها و اداراتی که کارگران را در خدمت خود دارند ممکن است از یک کشور ثالث مقرری دریافت نمایند، با مشکلاتی رو‌به‌رو است. همین امر نقش یک کشور [به عنوان واحد تحلیل] را در برخی از تحلیل‌های نابرابری اجتماعی کم رنگ‌تر می‌کند. صحبت از نابرابری، ‌صرفاً در درون مرزهای یک کشور، بیش از پیش اهمیت خود را از دست می‌دهد و تداخل‌ها و وجوه اشتراک مهمی در بین طبقات اجتماعی، جنسیت‌ها و گروه‌های قومی و نژادی در کشورهای مختلف می‌یابد.
ملاک‌هایی برای سنجش برابری
تحلیل کاملی از نابرابری اجتماعی مستلزم محاسبه‌ی چیزی است که برابری محسوب می‌شود تا اینکه چگونگی و نیز میزان انحراف از آن فهمیده و درک شود. در صورتی که معیارهای متناقضی بر پایه‌ی تجارب مختلف اجتماعی در کار باشد دستیابی به آن (تعیین برابری) امری مشکل و سخت خواهد بود. برای مثال معیارهایی که توسط برنامه‌های توسعه‌ی سازمان ملل که پایه‌ی قضاوت در مورد توسعه‌ی انسانی در ارتباط با جنسیت مورد استفاده قرار می‌گیرند، توسط برخی که اشتغال زنان را شاخصی برای آزادی زنان محسوب نمی‌کنند مورد انتقاد و بررسی بوده است (UNDP ۱۹۹۹). با این همه شرکت کنندگان در کنفرانس سازمان ملل در بیجینگ (Beijing) در مورد یک خط مشی کاری مبنی بر دستیابی به عدالت در حق زنان توافق داشتند.
پیچیدگی‌ها و دشواری‌های نابرابری و شکاف‌های جنسی و نژادی که سریعاً نیز در حال تغییر است به طور بالقوه، همراهی اشکال قدیمی سیاست‌ها را برای ایجاد ملاک‌های عدالت و برابری که توافقی همه جانبه در مورد آنها وجود داشته باشد را مشکل می‌سازد. هنوز توسعه‌ی سیاست‌های «شناخت» (Taylor et al ۱۹۹۹) راه حلی برای مقابل معیارهای موجود نیست چرا که چنین چیزی مستلزم وجود وجوه مشترکی بین گروهی که در جستجوی شناختند هست که این [وجوه مشترک] ممکن است وجود نداشته باشد.
به نظر می‌رسد توسعه‌ی یک صحنه‌ی سیاسی جهانی، توسعه‌ی سیاست‌های مبتنی بر حقوق سنتی را با استفاده از لفظ حقوق بشر تسهیل می‌نماید (UNIFEM ۲۰۰۰). چنین صحنه‌ای در متن اتحادها و اتفاق‌های جهانی صورت گرفته که با مشکلات شناسایی‌های متغیر افراد به حیات خود ادامه می‌دهد. از آنجایی که معیارها [ی مذکور] متعلق به هیچ کدام از گروه‌های واقعی نیست این سیاست‌ها قابل تغییر و جایگزینی است. این امر گریزی است به تصور وجود معیارهای جهان‌شمول، هر چند که این معیارها جدیداً و آن هم به شکل احتمالی ساخته شده باشند، در مقابل آنچه ادعای دادرسی در مورد برابری است.
نتایج
آیا اصطلاحات نسبی نابرابری اجتماعی در قرن بیست و یکم مورد سؤال قرار خواهند گرفت؟ یا اشکال جدید نابرابری اجتماعی اساساً شکل تغییر یافته‌ای از اشکال سنتی هستند که نیاز به مفاهیم و تئوری پردازی‌های تازه‌ای دارند یا صرفاً تغییر شکل یافته‌اند و قرائت دونی از تئوری‌های سنتی هستند؟
به زیر سؤال بردن طرح برابری همچنین توسط آنهایی که در نهایت، «شناخت» را به همان اندازه‌ی «باز توزیع» مهم می‌دانند صورت گرفته است (Taylor et al ۱۹۹۴). این نکته به ویژه در تحلیل خواست‌هایی که در جهت کسب عدالت و برابری برای گروه‌های اجتماعی، که فرهنگی متفاوت از فرهنگ اکثریت جامعه‌شان را دارا هستند به وجود می‌آید. روشن است که جامعه‌شناسی نیاز به مفاهیمی جهانشمول و چند فرهنگی دارد اما باز ممکن است که این مفاهیم پیش از آنکه جایگزینی برای برابری اجتماعی بوده باشند مواردی اضافی بر آن محسوب شوند. جنسیت، ‌نژاد و طبقه چطور؟ بررسی و نیز تئوری‌پردازی در مورد طبقه از آنجایی که آشکار بوده و نیز اساس سایر اشکال نابرابری را تشکیل می‌دهد حتا اگر شکل‌های جدیدی به خود گیرد باز به عنوان یک ایده‌ی کلیدی برای فهم اشکال دیگر نابرابری باقی خواهد ماند، عملیاتی کردن مفهوم طبقه در دوره‌ی جدید بسیار پیچیده‌تر از گذشته شده است، برای مثال ما نیاز به پاسخ به سؤالاتی در مورد واحد یا دولت [به عنوان واحد تحلیل] داریم در خلال آنچه که روابط طبقاتی در یک دنیای جهانی شده ایجاد می‌شوند. با این حال هسته‌ی اصلی مفهوم مبنی بر اینکه نابرابری‌ها مرتبط با کار و تولیدند، مثل همیشه مناسب است. نظریه‌پردازی جنسیت و قومیت هر چند از نظر تحلیلی جدا از طبقه‌اند، ولی عملاً با آن مرتبطند و از آنجایی که طبقه به تنهایی برای فهم اشکال کلیدی نابرابری اجتماعی کافی نیست حتا ممکن است که توسعه‌ی کاربرد آن [ربط جنسیت و قومیت با طبقه] در نظریه‌ی جامعه‌شناسی مورد انتظار باشد. انواع روابط و راه‌هایی که از طریق آنها اشکال نابرابری تغییر یافته و متحول می‌شوند به عنوان یک مفهوم مرکزی و برای زمان‌های طولانی در کانون توجه جامعه‌شناسی باقی خواهد ماند. ما باید انتظار شکاف‌های اجتماعی سنتی دیگر را نیز داشته باشیم ـ که گهگاه متداخل و برخی مواقع مستقل از هم‌اند ـ که مرتبط با تحلیل تضادهای اجتماعی جدید در باره‌ی نابرابری‌اند. شکاف‌هایی که مبتنی بر مذاهب (Huntingtin ۱۹۹۸)، زبان و فرهنگ که امکان تداخلش با موارد ذکر شده هم هست و هم نیست.
مفاهیم اساسی نابرابری اجتماعی تا جایی که به قرن بیست و یکم مربوط می‌شود پایان نخواهد یافت و هنوز نابرابری‌های مبتنی بر طبقه، قومیت یا نژاد و جنسیت وجود خواهند داشت اما اشکال نابرابری جدید بوده و فصول مشترک جدیدی بین آنها در کار خواهد بود. دو منبع عمده برای تغییر وجود دارد: تغییر روابط جنسی از یک شکل محلی (خانگی) به صورت رژیم جنسی همگانی برای شکل‌بندی مجدد نابرابری‌های خانواده[گی] و نیز نابرابری‌های موجود در محل‌های کار ادامه خواهد یافت؛ جهانی‌شدن و عصر اطلاعات مفاهیم فضا و مکان و نیز زمینه‌ای را که نابرابری اجتماعی در آن عمل می‌کند را مجدداً شکل داده و بازسازی خواهد کرد.

 

درباره asif

اینرا هم چک کنید

بیشتر از 30 زن در شهر کابل مهارت های رهبری را فرا گرفتند

مجله فانوس در ادامه ی برنامه های آموزشی خود برای جوانان، این بار به منظور …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *