فیلم پدر خوانده

ارسالی: آسیه

“پدرخوانده” اگر چه اولين فيلم مافيايي سينما نيست، ولي يقيناً زيباترين فيلم اين ژانر به شمار مي آيد. خشونت، از ابتدا در كانون توجه بسياري از فيلمسازان هاليوود قرار گرفته بود. “سام پكين پا” پيش از اين ها، لقب ستايش گر خشونت را از آن خود كرده بود. او در فيلمهايي همچون “سگهاي پوشالي” و “اين گروه خشن” خشونت را به عنوان شرطي لازم براي بقا و كمال مطرح مي كرد.

پيش از پكين پا، “آرتورپن” با خلق شخصيتهايي چون “باني وكلايد” در فيلمي به همين نام دوست داشتني ترين ضد قهرمانهاي دنياي سينما تا آن زمان را تصوير كرد. كه به دنبال آن موجي از فيلمهاي خشن هاليوودي با محوريت ضد قهرمانهايي دوست داشتني جلوي دوربين رفتند.
اما “پدر خوانده” و توجه خاص تماشاگران و منتقدان به اين فيلم شايد تنها به دليل كيفيت دراماتيك داستان و بيان كردن خشونت در ابعادي احساسي و رمانتيك بود.
موفقيت “پدرخوانده” چه در جلوگيري از ورشكستگي كمپاني پارامونت و چه كسب افتخار در جشنواره هاي معتبر دنيا باعث چرخش ديد تهيه كنندگان به سمت سوژه هاي مافيايي شد.
دهه اخير افول سينماي ضد قهرمانانه و كشيده شدن اين سينما به سمت و سوي فيلمهاي گيشه اي، مبتذل و درجه سوم، سقوط سينماي مافيايي را در پي داشت كه ايجاد جرقه اي جديد را در مسير سينماي گانگستري و مافيايي مي طلبيد.
فيلم فرانسوي “لئون” ساخته لوك بسون نگاه متمايزي بود به گروههاي مافيايي، خشونت و قهرمان گرايي در سينما.
لئون” يك قهرمان تنهاست در برابر “يك قدرت مطلق”. گروههاي مافيايي در اين فيلم تا جايي كه امكان دارد منفي انگاشته مي شوند و به صورت كاراكترهايي كاملاً منفور در ذهن تماشاگر حك مي شوند.
بر خلاف آنها “لئون” يكه قهرماني است كه به قول كاپولا در “پدرخوانده 2” بر ضد يك امپراتوري به پا خاسته و طبيعتاً كسي كه ضد جريان امپراتوري حركت مي كند، محكوم به مرگ است.
لئون كشته مي شود ولي گلدانش كه نمادي از روح آزاد اوست توسط پيام رسان هميشگي بسون (دختري تنها با اخلاقياتي خاص كه در بيشتر فيلمهايش تكرار شده) نجات پيدا مي كند.
لئون در انتها نابود مي شود، اما شكست نمي خورد. لئون از پا افتاد، كشته شد، ولي براي هميشه نامش در فهرست دوست داشتني ترين و ماندگارترين قهرمانان تاريخ سينما حتي بالاتر از “دون ويتوكور لئونه” قرار گرفت.
پس از لئون قهرمانهاي تنها دوباره متولد شدند. قهرمانهايي كه همگي مانند معلم رياضي در فيلم سگهاي پوشالي، (اثر پكين پا) از گوشه انزوا بيرون مي جهند و به سمت و سوي تبديل شدن به قهرماني خشن حركت مي كنند.
شايد در اينجا اين تعبير به ذهن برسد كه حركت ضد اجتماع پيش از “لئون” در فيلم هايي چون “سگهاي پوشالي”، “اين گروه خشن” و “باني وكلايد” تكرار شده اند، اما اين تفاوت را بايد در نظر گرفت كه اين مبارزات همچون “راننده تاكسي” (مارتين اسكورسيزي) حركتي مخالف فسادها و ضد اخلاق گرايي اجتماع بوده و علتش موقعيت متزلزل و سرخوردگي قهرمان است، اما در فيلمهاي ضد مافيايي كه “لئون” محكم ترين گام (نه اولين گام) در اين راه است، قهرمان ضد يك فساد محدودتر از از فساد اجتماعي در قالب يك گروه، زيرمجموعه اجتماعي ساكن، به مبارزه بر مي خيزد.
تفاوت قهرمانهاي فيلمهاي مافيايي و ضد مافيايي نيز با يك مشخصه در ذهن تماشاگر متمايز مي شوند، قهرمان فيلمهاي ضد مافيايي اسطوره اند، ولي در فيلمهاي مافيايي بزرگترين قهرمانها هم تنها قهرمانند؛ زيرا يك تئوري سينمايي هميشه مي گويد: يك ضد قهرمان در ايده آل ترين حالت خود براي مخاطب تبديل به قهرمان مي شود، ولي يك قهرمان مي تواند اسطوره هم بشود.
سيدني لومت” كارگردان صاحب نام آمريكايي كه با فيلمهايي نظير “بعدازظهر نحس”، “سرپيكو” و “شاهزاده شهر” بارها قهرمانهاي منحصر به فرد خود را در برابر اجتماع فاسد قرارداد، چندي پيش با فيلم “گلوريا” سعي كرد قدرت خود را در برابر مافيا نيز بيازمايد.
در ابتداي اين مقاله علت تمايز فيلم “پدرخوانده” را در تركيب سوژه هاي مافيايي با تم هاي رمانتيك دانستيم، “سيدني لومت” در “گلوريا” نيز از همين حربه استفاده كرده است، او سعي كرده با كشاندن داستان به سوي احساس گرايي از خشونت اثر كم كند و گام جديدي را در راه سينماي ضد مافيايي بردارد.
سيدني لومت” را مي توان از زمره كارگردانهايي دانست كه سبك خاص خود را از ابتدا تاكنون حفظ كرده و تا يك حد نگاه داشته است. تركيب بندي، دكوپاژ و طراحي صحنه “گلوريا” با فيلمهاي پيشين لومت به ويژه “بعدازظهر نحس” هيچ تفاوتي ندارد. از طرفي “گلوريا” بيشتر اعتبار فيلمنامه خود را به دليل شباهتش با فيلمنامه “لئون” دارد. “لئون” مردي است كه براي حفظ جان يك دختر دست به مبارزه اي بزرگ مي زند و “گلوريا” زني است كه براي حفظ جان يك پسر بچه گام در مسيري بدون بازگشت مي گذارد.
تبديل شخصيت “لئون” به كاراكتر “گلوريا” را تنها براي ايجاد يك سير رمانتيك در داستان بايد دانست كه همين تبديل كاراكتر كمرنگ شدن صحنه هاي پر تحرك فيلم و تبديل شدن يك اثر اكشن و خشن به ملودرامي خانوادگي را باعث شده است. اين محدوديتها در ژانري كه نخستين پايه هاي آن بر اساس خشونت و كشتار استوار شده، لومت را مجبور به نوآوري مي كند. لومت متخصص فيلمهاي قهرمان محور است. او در شخصيت پردازي هاي آثارش هيچ توجهي به كاراكترهاي جانبي ندارد. يك شخصيت را مي گيرد او را محدود مي كند و حول وي مانور مي دهد. كاراكتر “گلوريا” را نيز اين گونه شخصيت پردازي نجات مي دهد.
لومت همچنين رخنه هايي را كه از حذف خشونت و كشتار در فيلمهايش ايجاد شده است، با پايين آوردن قدرتهاي مافيايي و به مضحكه كشيدن و مسخره كردن آنان جبران مي كند.
اما مشكل عمده اين فيلم در مقايسه با سينماي ضد مافيايي موفق قبل از آن و بخصوص فيلم “لئون” دو تكه شدن فيلم و تبديل شدن اثر به يك فيلم كاملاً احساسي در نيمه دوم است كه رد پاي گروه هاي مافيايي در آن كاملاً از بين رفته است.
در كل “گلوريا” مي تواند آخرين فيلم ضد مافيايي مطرح تاكنون باشد كه چندان هم موفق به نظر نمي رسد، ولي اين اخطار را مي دهد كه ممكن است اشتباه “پدر خوانده” تكرار شود. و همان گونه كه سينماي مافيايي تنها محدود شد به فيلم “پدرخوانده”، سينماي ضد مافيايي هم پانوشته هايي شود بر “لئون“.

 

 

درباره asia

اینرا هم چک کنید

کارگاه آموزشی وبلاگ سازی و رسانه های اجتماعی از سوی مجله فانوس در ولایت پروان برگزار شد

مجله فانوس با برگزاری کارگاه آموزش وبلاگ سازی و رسانه های اجتماعی گام دیگری را …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *