ارسالی: سونیا
تعريف جهانى شدن(globalization)
ريشه اين لغت، واژه «global» به معناى «عام، جهانى، همه جانبه و جامع الأطراف» است.(3) براى جهانى شدن، تعاريف گوناگونى شده است:
الف) جهانى شدن به فرآيندى اطلاق مىشود كه از طريق آن، حوادث تصميمات و فعاليتهاى يك بخش از جهان مىتواند نتايج مهمى براى افراد و جوامع در بخشهاى بسيار دور كره زمين داشته باشد.
ب) جهانى شدن نوعى فرآيند اجتماعى است كه طى آن، انسان جهت دستيابى به ارتباط و رسيدن به اِعمال ديدگاههاى همسو در سطح جهانى پيوسته بر موانع مكانى و اجتماعى در سازمان و فرهنگ، غالب مىشود.
ج) جهانى شدن يعنى به استقبال يك جهان رفتن، آشنا شدن با فرهنگهاى ديگر و احترام گذاشتن به آرا و نظرات و ديدگاههاى ديگران.
د) جهانى شدن يعنى فرآيندى كه اقتصاد جهانى و نيروهاى سياسى و فرهنگى، به سرعت، كره زمين را زير نفوذ قرار مىدهند و به خلق يك بازار نوين جهانى، سازمانهاى سياسى بينالمللى و فرهنگ جهانى تازهاى مىپردازند.
تعاريف بالا اين پيام جامع را دارند كه فرآيند جهانى شدن را نبايد فقط در مسائل اقتصادى خلاصه نمود؛ زيرا اين پديده، حد و مرز اقتصادى را درمىنوردد و فضاى سياسى، تكنولوژيك، اجتماعى و از همه مهمتر، فضاى فرهنگى ملتها، قوميتها و هويّتها را نيز تحت تأثير قرار مىدهد.
سير تحوّل نظريه «جهانى شدن»
گرچه اين نظريه در قرن حاضر مورد توجه قرار گرفته است و در محافل علمى و رسانههاى گروهى به آن پرداخته مىشود، امّا مىتوان نقطه شروع آن را از شكل گرفتن امپراتورىهاى بزرگى همچون ايران و روم دانست؛ امپراتورىهايى كه با نيّت سيطره بر جهان، لشكر كشى نموده و خيمه انحصار را در هر گوشهاى از جهان برافراشتند.(4) حتى اديان الهى با نيّت خيرخواهانه هدايت بشرى و با خطاب «يا أيها الناس»، سرتاسر جهان را مورد خطابْ قرار داده، پيام خود را به صورت جهانى مطرح نمودند. دعوتهاى پيامبر اسلام(ص) در آغاز انقلابِ «بعثت» و فرستادن پيكهاى متعدد به سوى روم و ايران، شاهد اين مدعاست؛ امّا در دوران حاضر، بهطور خلاصه، جهانى شدن، معلول عوامل زير است كه باعث شتاب جهانى شدن در مفهوم سنّتى آن شده است:
الف) رشد طبيعى تكنولوژى بويژه در عرصه ارتباطات و الكترونيك و به وجود آمدن نظم و انسجام ميان منافع فردى و گروهى كه با نام «شبكههاى بينالمللى» Net working شناخته مىشود.
ب) وجود عوامل سياسى از قبيل پايان جنگ سرد و فروپاشى شوروى و دغدغههاى زيستمحيطى و باور به اينكه همه انسانها در يك زمين واحد، روزگار مىگذرانند.
ج) جهانى شدنِ سرمايه كه عبارت از مستحكمتر شدن روابط بازارهاى مختلف است كه با توجه به رشد بازارهاى بورس جهانى به وضعيتى رسيدهاند كه مىتوان آن را «بازار بزرگ جهانى» ناميد.
پيامدهاى جهانى شدن
جهانى شدن را مثل بقيه پديدهها بايد مورد ارزيابى قرار داد و از مطلق انگارى پرهيز نمود. بايد سود و زيان آنرا ديد و فرصتها و تهديدهاى آنرا شناخت. بايد از فرصتها بهره جست و از جانب تهديدها كمترين آسيب را پذيرا شد. آثارى كه مىتوان براى جهانى شدن بر شمرد، عبارتاند از:
الف) فوايد جهانى شدن:
1. استفاده از خاصيت نفوذى ارتباطات در جهت توسعه فعاليتهاى اجتماعى.
2. وارد شدن در فضاى رقابت در جهت بهبودِ وضعيت توليد در اقتصاد.
3. انتقال سريع انديشه، تكنولوژى و حذف موانع موجود.
4. جابهجايى سريع سرمايه در نظامهايى كه بانكدارى رَبَوى در آنجا حاكم است و بهگونهاى كه هر لحظه از پول، بيشترين بهره عايد صاحبان آن مىشود. مثلاً در مورد دارندگان سرمايه در ژاپن، گفته مىشود كه آنان در ساعاتى كه فعاليتهاى روزانه در آن كشور تعطيل است، از پديده «overnight» استفاده مىكنند و منابع خود را به كشورهايى كه مشغول فعاليت اقتصادى هستند، منتقل و بهره آن را دريافت مىنمايند.
5. امكان ارتباط و پيوند سريع فرهنگها با يكديگر در جهت بهره گرفتن از آداب و رسوم يكديگر و كنار گذاشتن تعصّبهايى كه در نظر بسيارى از مردم، خصلتهايى منفى به حساب مىآيند.
6. خارج شدن كشورها از انزواى سياسى و اقتصادى.
7. از نظر اسلامى، امكان انتقال سريع پيام نورانى اسلام به كشورهاى ديگر در جهت ارائه حقّانيت آن.
ب) ضررهاى جهانى شدن:
1. با توجه به آسان بودن ارتباط بين كشورها و فرهنگها و انعطاف در جابهجايى نيروى كار، علاوه بر جنبههاى مثبت فرهنگى، ضد ارزشها نيز به جوامع ديگر، منتقل خواهند شد.
2. از نظر اقتصادى، «جهانى شدن» باعث فقر بيشتر تهيدستان و بيكاران مىشود و در مقابل، به گسترش و رفاه ثروتمندان خواهد انجاميد و از اين رهگذر، بنيان خانوادهها سُست شده، به فروپاشيدگى خواهد انجاميد.
3. از نظر مذهبى، امروزه مذاهب بزرگ دريافتهاند كه روند جهانى شدن – كه تحت حمايت و هدايت امريكا صورت مىگيرد ، پيوند نزديكى با جريان دنياگرايى و دينزدايى دارد و بنابراين، تهديدى براى آنهاست.(5)
4. از نظر فرهنگى، امريكايى شدن، گسترش مىيابد و حركات و سكنات و رفتارها با تبليغات، جهت دهى مىشوند. به عبارت ديگر، «فرهنگ زدگى» جايگزينِ «فرهنگ پذيرى» خواهد شد؛ زيرا در فرهنگزدگى، امكان گزينش از بين مىرود.(6) براى روشن شدن اين قسمت، اشارهاى به فعاليتهاى سازمان ملل در جهت به تباهى كشاندن ارزشهاى اخلاقى – كه برگرفته از اديان الهىاند – مىپردازيم.
سازمان ملل در خدمت «جهانى سازى»
سازمان ملل متّحد، در سال 1975، كنفرانسى در مكزيك برپا كرد كه خواهان آزادى سقط جنين، آزادى جنسى و همچنين تنظيم خانواده در جهان سوم شود؛ امّا تلاش اين كنفرانس به نتيجهاى نرسيد. در سال 1985 در نايروبى، كنفرانسى تحت عنوان «راهبردهاى آينده پيشرفت زنان» برگزار شد كه همان توصيهها را تكرار كرد. كنفرانس بينالمللى «جمعيت، رشد و كنترل» در سال 1996 به همّت سازمان ملل برپا گرديد. از جمله تصميمات پيشنهادى اين كنفرانس مىتوان به اين امور اشاره كرد:
الف) آزادى تغيير هويت جنسى و آثار مترتب بر آن.
ب) به رسميت شناختن همجنسبازى و وارد ساختن مطالبات همجنسگرايان، در ضمن حقوق بشر (نظير حق ازدواج قانونى هم جنسبازان).
ج) تشكيل خانواده، پدرخواندگى، حق انجام لقاح و اجاره رحم.
همچنين يكى از مصوّبات اين كنفرانسها دادن حق آزادى جنسى به زنان و ارائه آموزش لازم براى روابط جنسى آزاد بوده است.
شگفت آنكه رئيس «جمعيتِ مادران كوچك امريكا» در كنفرانس قاهره، خطاب به مسلمانان مىگويد: «آنان (فرهنگسازان غربى) جامعه امريكا را تخريب كردند و اينك با افكار خويش، به جوامع اسلامى رو كردهاند و به دنبال تخريب آن و نابودى جايگاه زن مسلمان و نقش آن در جامعه هستند».
قابل ذكر است كه كشورهاى اصلىِ مدافع جهانى شدن، براى پيشبرد تصميمات و سرعت بخشيدن به تحقّق آن، مؤسّسات مالى جهانى را به پشتيبانى اين فرآيند، سوق مىدهند.(7)
5 . از نظر سياسى، امريكا با توجه به اينكه پرچمدار اصلى جهانى شدن است، سعى دارد از نظر سياسى بر جهان، سلطه پيدا كند و آنچه را در محدوده قوانين خود پذيرفته است، بر جهان، ديكته نمايد. به عبارت ديگر، جهانى شدن مساوى با سلطه قوانين محلى بر كل جهان است. لذا بعضى از صاحبنظران، به جاى واژه جهانى شدن، از واژه «جهانى شدنِ محلّى» (Localization Globalization) استفاده مىكنند.
كشورهاى اسلامى و جهانى شدن
براى اكثر كشورهاى اسلامى و نيز كشور ما كه در حلقه كشورهاى جهان سوم قرار گرفتهايم، نه مقابله و تخاصم با جهانى شدن سودمند است و نه هضم شدن در بطن آن. بهترين و معقولترين مواجهه با اين پديده، اين است كه فرصتهاى آنرا شناسايى كرده، از آن بهره بگيريم. مثلاً از ابزارهاى تكنولوژيك آن استفاده نموده، به وسيله آنها، پيامهاى اصيلى را كه در بطن فرهنگ اسلامى ما نهفته است، به آگاهى تودههاى عالم برسانيم.
فرهنگ دينى ما دربرگيرنده ظرفيتها و شئون و ابعاد كارآمدى است كه مىتواند وجهه و خصلت جهانى بيابد و انسانهاى معاصر را مجذوب خود كند. لازم است كه ما در مواجهه با جهانى شدن، از مواجهه با مُدرنيته(8) درس بگيريم و آن خطاها را دوباره تكرار نكنيم (9)و هويّت دينى خود را چون گوهرى گرانبها با هيچ چيز، عوض نكنيم.
دينى كه به واسطه كتابى الهى، بدون هيچ ابزارى، در ابتداى بعثت توانست انقلابى عظيم به پا كند و در طى 1400 سال، شيفتگان فراوانى به خود جذب نمايد، قطعاً مىتواند روزى به دينى جهانى تبديل شود و «جهانى شدن» را مفهومى تازه ببخشد و آن روز، نزديك است (أليس الصبح بقريب؟).
1 . شوك آينده، الوين تافلر، ترجمه حشمت اللَّه كامرانى.
2. موج سوم، الوين تافلر، ترجمه شهين دخت خوارزمى.
3 . فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعى، مارى بريجانيان.
4 . نگاه كنيد به: پگاه حوزه، شماره 34 «جهانى شدن از منظراسلامى»، محسن عبدالحميد، ترجمه شاكر لواسانى.
5 . مقاله جيمز كرث، ترجمه حميد بشيريه، مجله نقد و نظر، سال هفتم، شماره اول و دوم.
6 . كليات برنامهريزى اقتصادى – اجتماعى، پرويز پيران، دانشگاه علامه طباطبايى، 1366.
7 . رجوع كنيد به: پگاه حوزه، شماره 35، ص 9.
8 . مُدِرنيته به معناى «تجدّد» يا «نوگرايى»، نوعى از زندگى است كه در قرن پانزدهم ميلادى در جهان غرب، پديد آمد و به تدريج به وجه غالب زندگى در جوامع غربى تبديل شد. بستر پيدايش اين شيوه از زندگى، توسعه دانش، صنعت، انديشه اجتماعى و عقلانيت در جوامع غربى بود كه متفكّران و رهبران و سپس شهروندان اين جوامع را در راه «آزادى» و «برابرى» متّحد ساخت و به توسعه همه جانبه اين جوامع، انجاميد.
مدرنيته بر محورهاى پنجگانه: انسان گرايى، عقلگرايى، فردگرايى، آزادى و برابرى، بنياد نهاده شده است و دو پيامد ناگزير آن براى جوامع غربى، «توسعه بر مبناى مالكيت خصوصى» و «جدايى دين از سياست» بوده است. ح ز.
9 . اين حقيقت، غير قابل انكار است كه بجز در سالهاى اخير، نه غربيانْ تلاش شايستهاى براى شناخت اسلام و مفاهيم و تعاليم و آرمانهاى آن به كار بستهاند و نه مسلمانان گامى مؤثّر در شناخت تمدّن جديد غربى و عناصر آن برداشتهاند.
غرب، در نگاه مسلمانان، پيوسته استعمارگرى كهنه يا نو بوده است كه نمىتواند مروّج هيچ ارزش و يا حامل هيچ پيام مثبتى براى بشر باشد. اسلام نيز در نگاه غربيان، مجموعهاى از سنّتهاى متعصّبانه و فاقد انعطاف و باورهاى خرافى بوده است كه برابر نوگرايى و توسعه جوامع مسلمان، مقاومت مىكند.
بدين ترتيب، روشن است كه چرا در دويست سال گذشته، انرژى زيادى در دو طرف، صَرف انواع رويارويىها شده است.
با اين همه، امروزه به نظر مىرسد كه در هر دو سوى اين منازعه، نخبگان تأثيرگذارى هستند كه مىتوانند باب گفتگو و تعامل را باز كنند. پذيرش نظريه «گفتگوى تمدّنها» از سوى غرب، مىتواند دليل قاطع و شاهد محكمى بر اين حقيقت باشد. به اميد آنكه نخبگان غرب، سرنوشت جوامع خويش را از سايه سلطهطلبىهاى هيئت حاكمه امريكا، به دور نگه دارند!