كونوسوكه ماتسوشيتا Konosuke Matsushita، متولد نوامبر 1894 در جنوب اوزاكا، كار حرفه اي خود را به عنوان كار آموز در فروشگاه هيباچي Hibachi شروع كرد . او در 15 ژوئن 1917 شركت خود را با نام Matsushita Electric Devices Manufacturing(كارخانه توليد ابزار برقي ماتسوشيتا)، براي توليد لوازم برقي جانبي تاسيس كرد. طي اولين سال ها ، اين شركت به عرضه لامپ دو چرخه ، اتوي برقي و سپس به توليد راديو و باتري پرداخت. در سال 1929 كونوسوكه، نام شركت را به Matsushita Electric Manufacturing Works(كارخانه توليدات برقي ماتسوشيتا)، تغيير داد. در 27 آوريل 1989، كونوسوكه ماتسوشيتا، بنيانگذار ماتسوشيتا الكتريك، پس از ايفاي نقشي شگرف در دگرگوني هاي جهان و ارائه انديشه هاي نوين مديريتي، در سن 94 سالگي، ديده از جهان فرو بست .
امروزه، گروه شركت هاي ماتسوشيتا، از بزرگترين توليد كنندگان محصولات الكترونيك در جهان است كه توليدات آن، طيف وسيعي از قطعات الكترونيكي تا محصولات الكترونيكي خانگي، تجهيزات اتوماسيون كارخانه ها و سيستم هاي كامپيوتري و مخابراتي، را دربرمي گيرد.
1– من فنون ويژه اي را آگاهانه به عنوان راز موفقيت به كار نمي بندم. اگر در اين راه رازي وجود داشته باشد، عبارت است از شوق طبيعي من به اعتماد كردن به همكارانم و ياري خواستن از آنها، من آنگونه آدمي هستم كه با همكارانش رايزني و مشورت مي كند و از خرد و راCي آنان ياري مي گيرد.
2– شرط اول و نخست موفقيت شناخت توانايي هاي ذاتي خويش است. عدم شناخت توانايي ها، مانع از بهره گيري از آنها مي گردد. گاه يك صداي دروني به شما مي گويد چه جهتي را بايد برگزينيد. شناسايي توانمندي ها، مستلزم شناخت استعدادها است.
3– يكي از مهمترين عوامل مديريت، داشتن ديد و فلسفه مديريت است. بدون داشتن فلسفه مديريتي، ساختار كلي شركت خلق نمي شود و ساير عوامل نمي توانند به پتانسيل كامل خود برسند. مديريت بايد بتواند به سئوالات مطروحه درباره زندگي اجتماعي و جهان هستي پاسخ دهد و بداند كه: حقيقت چيست و راه صحيح كدام است؟
فلسفه مديريت بايد مبتني بر قوانين اساسي طبيعت باشد. تعيين فلسفه مديريت براساس وظيفه شركت در قبال جامعه، اولين اقدام ضروري درجهت ايجاد فضاي كار مناسب است.
4– فلسفه مديريت من براساس فهم من از انسان است. من معتقدم، انسان در راCس موجودات هستي قرار دارد و اين استعداد را دارد كه سرآمد همه چيز در هستي باشد.
من بر اين باورم كه عامل انساني مهمترين و ضروري ترين عامل در اداره هر شركتي است. مدير بايد فيلسوفي باشد كه به ذات و وجود بشر اهميت قائل شود. يك مدير لايق هرگز نبايد فراموش كند كه با انسان ها سروكار دارد.
60 سال پيش به كارمندانم مي گفتم اگر يكي از مشتريان از شما پرسيد، چه مي سازيد، بايد در پاسخ بگوييد، سرپيچ مي سازيم اما انسان ها مهمترين توليد ما هستند.
5– روش زندگي و روش مديريت من، ساده است. من به صورت ساده و مطابق با قوانين طبيعي كارهايم را انجام مي دهم.
اين شيوه يعني تبعيت از عقل و وجدان پاك. اطمينان دارم چنانچه بر عقل سليم متكي باشيد، همواره پيروز هستيد.
6– فلسفه مديريت بايد ثابت بماند اما روش ها و طرح ها بايد تقريباً به طور روزمره نوسازي شوند. پيشرفت براساس قانون طبيعي، بنيان اجتماعي بشري است. به همين دليل است كه مديريت شركت بايد دايماً به فكر توسعه و سرمايه گذاري جديد و حركت تدريجي از فاز قديم به جديد باشد. مديران و كاركنان در هر كسب و كاري بايد مهارت هاي خود را بهبود بخشند. فرآيند بهبود كارها، يك فرآيند ابدي است.
7– به باور من، محل كار يك مركز آموزشي براي رشد اخلاق فردي و ارتقاي سطح مهارت هاي فني و تخصصي است.
شركت يك محل ساده براي به دست آوردن درآمد يا پرش به يك موقعيت بالاتر نيست. فضا و محيط شركت بايد به گونه اي باشد كه كاركنان تمام استعدادهاي خود را بروز دهند. من از شما مي خواهم با اين ذهنيت كارتان را انجام دهيد.
8– هدف نهايي هر شركت بايد داشتن تاثير مثبت در اجتماع باشد. اگر مديريت غافل از اين باشد كه ضرورت وجود شركت بهبود اجتماع بشري است هرگز به معناي حقيقي، موفق و قوي نخواهد شد. در همين راستا لازم است شركت ها كاركنان خود را به عنوان انسان هايي اجتماعي پرورش دهند. تجربه مرا متقاعد ساخته كه شركت نمي تواند موفق عمل كند مگر اينكه تمام كاركنانش به عنوان انسان، موفق باشند.
9– مديريت باز به معناي اعتماد كردن به كاركنان، ارتباطات روان درون شركتي، بالا بردن روحيه كاركنان و افزودن بر يكپارچگي سازمان، من اختيارات فراوان به كاركنانم واگذار مي كردم و به شايستگي و كارداني آنان اطمينان داشتم.
من همه را از جريان امور و كارها از جمله سود و زيان ماهانه آگاه مي ساختم. همين سياست ها به مقدار زيادي به رشد و كمال شركت ياري بخشيد.
10– من مديريت را به منزله نوعي هنر مي دانم. هريك از فرآيندهاي مديريت يك كار هنري و خود مديريت هنر تكاملي است. مديريت هرگز به منزلت يك هنر اجتماعي ارزشمند دست نمي يابد مگر چيزي ارزشمند براي گفتن داشته باشد و آن وقتي است كه يك فلسفه مديريت پشتوانه آن باشد كه هم يك ديد فكري بدهد و هم عناصر مختلف شركت را هماهنگ سازد.
11– در ميان همه عناصر مديريت، عامل اصلي و مركزي كاركنان هستند. من به كاركنانم براي آنچه مي دانند، اعتماد دارم. اعتماد موجب مي شود، آنان بيشترين نيروي خود را جهت كاميابي به كار گيرند. من باور دارم كه دانايي تك تك كاركنان در تصميمات مديريتي منعكس مي شود. نگرش و طرز تلقي من از تو بهتر هستم هرگاه از سوي شخص برجسته و بالاي سازمان آشكار شود، مي تواند همه كسب و كار او را در معرض خطر قرار دهد. واگذاري مسئوليت و اختيار و تشويق به قبول آن، روش مهمي براي توسعه كاركنان است، سرمايه گذاري روي افراد با دادن استقلال عمل ميسر مي گردد.
12– من به اين باور رسيده ام كه كاركنان از تشخيص شايستگي هاي خود خشنود مي شوند. هيچ كس كامل نيست. هركس نقاط قوت و ضعفي دارد اما براي انجام كاري مناسب است. به نظر من شكست بسياري از روِساي با استعداد ناشي از اين بوده است كه آنان، زيردستان خود را به عنوان بدهي و نه سرمايه تلقي مي كردند. شايد اين قبيل روِسا صرفاً به حدي باهوش هستند كه فقط خطاها را تشخيص مي دهند.
به نظر من يك مدير بايد حداقل 70 درصد توجه خود را معطوف خصوصيات مثبت كاركنان خود نمايد.
13– از نظر من كسي كه داراي ظرفيت فراواني جهت رشد است، يك كارمند آرماني است. كسي كه نه تنها در درون يك پيشه و تخصص رشد مي كند بلكه با آن در راه رشد و تعالي گام برمي دارد، مطلوب من است. لياقت و وفاداري لازم است ليكن استعداد فرد مهمتر است. درضمن هركس بايد طوري فعاليت نمايد كه گويي مدير كسب و كار خويش است. مدير خود بودن چيزي است كه همواره آن را توصيه كرده ام.
14– مهم نيست چند ساعت در محل كار خود حاضر هستيد بلكه ميزان كارآيي شما اهميت دارد. بايد بين سختكوشي و كار در ساعت هاي طولاني تفاوت قائل شد. يك انسان كارآلوده كه هيچ دلبستگي به هنر يا ديگر دلخوشي هاي زندگي ندارد، ناگزير انساني خمود و بي نشاط خواهد بود. من معتقدم كارگران (كاركنان) بايد 2 روز در هفته تعطيل باشند تا بتوانند از زندگي خصوصي خود لذت ببرند. البته كار بايد بر تفريح مقدم باشد نه برعكس.
15– بايد بدانيم كه خود مسئول اشتباهات و شكست هايمان هستيم. ازاين رو بايد دقت نماييم تا از تكرار آنها پرهيز شود.
اينكه اشتباهي صورت نگيرد، ايده آل است. آنچه مهم است خود اشتباه نيست بلكه رفتاري است كه ما از خود نشان مي دهيم. شكست نيز يك ذخيره ارزشمند از آزموده ها را فراهم مي آورد. بايد هر شكستي به عنوان درسي براي آينده به كار آيد.
16– ما تنها براي لقمه اي نان زندگي نمي كنيم. به دست آوردن آسايش هاي مادي به هيچ وجه شادي و خشنودي را تضمين نمي كند. ثروت، شخصيت و موقعيت اجتماعي ملاك موفقيت نيست.
جوهره انسانيت همچون الماس صيقل نيافته است. اگر انسان ها عظمت دروني خويش را باور نمايند و سخت كار كنند و اجازه دهند گوهر وجودشان بدرخشد، دنيا بهتر از اين خواهد شد.
17– مدير تنها زماني نيرومند خواهد بود كه به دو ستون همزاد راستگويي و اعتماد تكيه داشته باشد. در كار مديريت، افسون ويژه اي وجود نداشته و تردستي هاي زيركانه اي راه ندارد. خوشبختم كه توانسته ام همواره راستگويي را در پيش گيرم.
18– بنيان فلسفه مديريت، روح فروتني (SUNAO) است. يك لغت ژاپني است كه معمولاً به فروتني و نرمي در يك فرد و قلب پاك و بي آلايش و SUNAO خالص و بدون ريا اطلاق مي گردد. اگرچه انسان ها به ساحت خدا راه نمي يابند اما روح فروتني، انسان را خدايي مي كند. يك مدير كه با روح فروتني عمل مي نمايد، قادر است بايدها و نبايدها را به درستي درك نمايد.
اغلب كساني كه در كسب و كار شكست خورده اند، از فروتني بي بهره بوده اند. برخورداري از روح فروتني و فكر باز و آزاد، مستلزم تلاش آگاهانه و انضباط مداوم فردي است. درمقابل، غرور انسان را نسبت به اشتباهاتش غافل نموده و اين غفلت يك خطر دايمي است. وقتي اوضاع شركت به خوبي پيش مي رود و يك مدير به تخصص مديريتي خودش تبريك مي گويد، مستعد غرور و بي قيدي شده و خود را در معرض شكست در آينده قرار داده است.
19– از نظر من مذهب و فعاليت هاي اقتصادي، دو چرخ ماشين تمدن بشري هستند. يك مذهب اصيل مروج عشق، انسانيت، حق شناسي و ديگر خصايص مثبت انساني است. مذهب در طبيعت انسان ريشه دارد.
20– براي يك زندگي هدفمند انسان نيازمند داشتن كارهاي در دست انجام و برنامه هاي ناتمام است. كار ناتمام من اكنون بيش از اداره يك شركت است. من به دنبال دستيابي به صلح، خوشبختي و سعادت نه فقط براي ژاپن بلكه دستيابي به رفاه در سطح جهان هستم.
21– تا زماني كه از رهبراني توانمند برخورداريم، آينده اي درخشان در پيش خواهيم داشت. ما نيازمند پرورش مردمان شايسته و كاردان براي شكل دادن به آينده هستيم. من بر اين باورم كه زمان آن فرارسيده تا در سيستم مديريت بازنگري شده تا زمينه استفاده از استعدادها و خلاقيت هاي نيروهاي جوان فراهم شود. از اين رو دانشكده حكومت و مديريت ماتسوشيتا را جهت تربيت مديران و رهبران كارآمد، تاسيس كردم.