ارسالی: نعمت
پولس تمام همتش اين بود که برای آيين مسيح به هر قيمتی پيروان بيشتری پيدا کند. بدين خاطر وی برای جذب روميان عقايد و احکام مسيح را تغيير داد. همچون روميان برای خدا پدر و فرزند درست کرد و معتقد به سه خدايی شد. لکن بجای خدايان آنها يعنی «أوزيرُس» و پدر و فرزندش، عيسی را گذاشت که خدای فرزند و بود و خدای آسمان که خدای پدر است و سومی آن روح القدُس است. پولس همچنين برای جذب مردم روم که به شراب معتاد بودند و در دين بت پرستی هيچ قيد و بندی نداشتند، اعلام کرد در مسيحيت هيچ حرامی وجود ندارد و همه چيز حلال است و ختنه کردن را ممنوع دانست و صراحتا اعلام نمود که نبايد به شريعت پايبند بود.
جان بی ناس می نويسد: پولس حواری را غالبا دومين موسس مسيحيت لقب داده اند و مسلما او در اين راه تلاش بسيار کرد و فرقه طرفداران اصول و شرايع را مغلوب ساخت ولی اهميت او بيشتر ازاين جهت است که وی اصول الهيات و مبادی الوهی خاصی به وجود آورد که سبب شد نصرانيت عالم گير شود. از اين جهت بزرگ ترين خدمت را در تحول غربی، پولس انجام داده است[. او صريحا اعلام کرد که ديگر عمل ختان وجوبی ندارد و همچنين رعايت حلال وحرام در طعام وشراب ضرورت نخواهد داشت و افراد بشر را به نجس وطاهر نبايد تقسيم کرد و در سراسر قضايا فرقه متعصبان و پای بندان به شريعت موسوی در کليسای اورشليم با پولس حواری اختلاف و نزاع پیدا کردند.
از جمله کسانی که عقيده دارند مؤسس حقيقی مسيحيت کنونی نه حضرت مسیح که پولس است، دانشمندانی چون بيری و ويلز است. ويلز در کتاب Out lin of history می گويد:” بسياری از دانشمندان معاصر پولس را مؤسس حقيقی مسيحيت می دانند”
بر اثر تحريفاتی که پولس در مسيحيت به وجود آورد ، از همان ابتدا حواريون با وی به مخالفت برخاستند.
اختلاف میان پولس و پطرس تا آنجا گسترده بود که کليسای رم در سال ۹۵ م. مجبور به مداخله جهت پايان بخشيدن به اختلافات اين دو جناح شد. پولس که حضرت عيسی(ع) را درک نکرده بود و نزد هيچيک از حواريون وی هم شاگردی نکرده بود تا مسيحيت را از آنان بياموزد، برای آنکه تعليماتش زيرسئوال قرار نگيرد که تو این تعلیمات را از کجا آورده ای , ادعا میکرد با ملکوت خدا در تماس است و خداوند با او حرف می زند. پولس در نامه ای به مسیحیان قٌرَنتی می نویسد: ” چهارده سال پیش مرا به آسمان ها بردند. از من نپرسید که بدنم به آنجا رفت یا روحم چون خود هم نمی دانم فقط خدا می داند. ولی بهرحال خود را در بهشت دیدم. در آنجا چیزهایی شنیدم که آدم حیرت می کند؛ نه میشود آن ها را تعریف کرد و نه میشود در کلمات گنجاند. تازه اجازه هم ندارم که به کسی چیزی بگویم.
همانطوريکه متذکر شديم برای پولس اولين اصل، جذب هرچه بيشتر مردم به دين جديد بود. اين مسأله برای وی تا آنجا اهميت داشت که بر وفق اعتقادات هر قوم و گروهی، آموزه های مسيحيت را تغيير می داد تا در ميان آنان نفوذ کند و آن ها را تشويق کند دين مسيح را بپذيرند. از طرفی برای قوم يهود که منتظر يک منجی است، عيسی مسيح را به عنوان منجی مطرح می کند و از سوی ديگر در ميان روميان که تحت تأثير افکار مکتب” ارفئوسی” است و معتقد به چيزهای اسرار آميز بودند، حضرت عيسی (ع) را بگونه ای اسرار آميز تفسير و تأويل می کند تا با معتقدات آنها سازگاری داشته و برای ذايقه شان خوشايند باشد.
جان بی ناس در اين زمينه می گويد: از آنجا که پولس نزد امم غيريهودی به دعوت مبعوث بود، نزد آنان فکر مسيحيت و بعثت و رجعت او بکلی بيگانه بود. از اين رو پولس از راه ديگر که متناسب با فکر و انديشه ی آن اقوام بود وارد شد و قضيه نجات و رستگاری خود را از ذنوب و مرگ دنيوی که از صفات خاصه عيسی بود مطرح کرد و گفت: حيات ابدی برای فرد وقتی حاصل می شود که خود را باعيسی روحا متصل سازد. و مسأله مرگ و بعثت بعد از مرگ و رجعت عيسی را به نحوی تفسير کرد و اظهار داشت: عيسی مسيح موجودی است آسمانی که طبيعت و ذاتيت الوهی دارد و لی خود تنازل فرموده صورت و پيکر انسانی را قبول کرده واز آسمان به زمين فرود آمده است . پس برای اينکه مبدأ اسرار آميز خود را شرح و تفسير کند قايل به ازليت وجود عيسی و تنزيه او از عالم صفات گرديد. با اين انديشه و تعليم بزرگ پولس توانست بکلی امتهای غيريهودی را معتقد و متقاعد به خود سازد زيرا اين ملل مختلف همه تحت نفوذ مذاهب اسرار آميز يونان بودند که اصل حيات جاويد و اتصال نفس بشر باروح خدايان، در آنها نفوذ کرده و ريشه دوانيده بود
آقای ويل دورانت نیز می گويد: می توان پنداشت که برخی عناصر الاهيات و اخلاقيات رواقيان از محيط دانشگاهی طرسوس در مسيحيت پولس داخل شده باشد. در ميان ساکنان طرسوس کسانی نيز وجود داشتند که پيرو اسرار ارفئوسی يا کيشهای ديگر متضمن اسرار بودند. پيروان اين مذاهب معتقد بودند: خدايی که می پرستند به خاطر آنان مرده، از قبر برخاسته و اگر او را از روی ايمان محکم و مطابق رسوم صحيح بخوانند، آنان را از «هادس» نجات ميدهد ودرنعمت زندگانی جاويد و سرشار از سعادت سهيم می گرداند. مذاهب معتقد به اسرار، يونانيان را برای پولس، و پولس را برای يونانيان آماده ساختند.
وی همچنین می افزاید: پولس به این الاهیات مردم پسند و تسلی بخش، پاره ای از مفاهیم عرفانی می افزود که قبلا بر اثر کتاب حکمت و فلسفه فیلس در میان مردم رایج شده بود. پولس می گفت : ” مسیح حکمت خدا است” ” او نخست زاده تمامی آفریدگان است” ” او قبل از همه است و در وی همه چیز قیام دارد و به ساطت او است که همه چیز آفریده شده است “.( پولس برای اینکه بر جنبه رازآلودگی مسیح بیفزاید کلمه ای نامفهومی را اضافه کرد و آن را صفتی برای حضرت عیسی(ع) قرار داد. وی گفت:) ” او مسیح یهود نیست که اسرائیل را از زنجیرهایش می رهاند . او « لوگوس» است که مرگش همه مردم را نجات می دهد.
نکته ای که بايد در اينجا متذکر گرديد و مؤيد ادعای ما است، اختلاف مسيحيت شرق وغرب يا کليسای اورشليم با کليسای انطاکيه در آن زمان است. درحاليکه کليسا ومسيحيان اورشليم معتقد بودند، بايد به ظواهر شريعت موسی پايبند بود و ختنه واجب است، مسيحيت روم و کليسای انطاکيه بر عدم پايبندی به شريعت موسی و عدم وجوب ختنه اصرار می ورزيدند. اين درصورتی است که در ميان مسيحيان اورشليم که زادگاه و زيست گاه حضرت عيسی (ع) بود، حواريونی چون پطرس و يعقوب و يوحنا زندگی می کردند. پس از آنکه پولس برعدم وجوب ختنه اصرار فراوان نمود، پطرس و یعقوب حواری تنها اجازه دادند، او در ميان اقوام غيريهودی عدم وجوب ختنه را برای جذب شان به مسيحيت تبليغ کند.
جان بی ناس می نويسد: بر سر اين قضايا فرقه متعصبان و پايبندان به شريعت موسوی درکليسای اورشليم با پولس، اختلاف پيداکردند. وی در آن شهر باپطرس و يوحنا و يعقوب حواری مشاجره کرد و آنها به حمايت و تأييد عقايد او برخاستند ، مشروط بر اينکه دايره تبليغ وی محدود به امم غير مختون باشد و ديگر رسولان به نشر دعوت از قوم مختون (يهود) بپردازند. اين توافق که در اورشليم به عمل آمد در واقع برای پولس حواری، موفقيتی بزرگ بود ، زيرا بدين وسيله کليسا تصويب می کرد که از آن پس رعايت شریعت آیین یهود برای پيروان عيسی واجب نيست.
ويل دورانت هم در اين زمينه می گويد: « روش پولس جماعت مسيحی رم را که پولس با آنها برخورد، نيز آزرد . اين گرويدگان که اصولا يهودی الاصل بودند ،مسيحيتی را که از اورشليم برای شان آورده بود ترجيح می دادند .
چرا پولس نظرات خود را بر حواريون تحميل می کند در صورتی که آن ها به دليل شاگردی حضرت عيسی (ع) از حقيقت دين او بيشتر آگاهی دارد و چرا مسيحيان اورشليم معتقدند که بايد به شريعت موسی پايبند بود اما کليسا ومسيحيان روم آن را نمی پذيرند؟
مهم ترین بدعتی که پولس در آیین مسیحیت برجا نهاد و مبنایی برای تثلیث گردید , آن بود که وی حضرت عیسی(ع) را پسر خدا دانست و بدنبال آن از خدای پدر و خدای پسر یاد کرد. این بدعت او باعث گردید که بعد ها با اضافه شدن ” روح القدس” عقیده سه خدایی یا “تثلیث” شکل بگیرد. وی در نامه اش به مسیحیان روم می نویسد: ” این مژده در باره فرزند خدا یعنی خداوند ما عیسی مسیح است که بصورت نوزادی در خاندان داود پیغمبر به دنیا آمد. ولی بعد از اینکه مرد دوباره زنده شد، نشان داد که فرزند نیرومند خدا و دارای ذات پاک خدا است. و در نامه اش به مسیحیان غلاطیه می گوید: ” از خدای پدر و خداوند ما عیسی مسیح می خواهم که شما را مورد لطف و رحمت خود قرار دهند “.
شارل جینیفر در این زمینه می گوید: حواریون دوازده گانه از بکار بردن تعبیر ” پسر خدا” در مورد حضرت عیسی(ع) ابا داشتند و به تعبیر ” خادم خدا” اکتفا می کردند اما در کلمات پولس استعمال این تعبیر بسیار شایع است. پولس این تعبیر را از کجا آورده است؟ نمی توان گفت او این تعبیر را از جامعه مسیحی نخستین گرفته است چون در میان آنان چنین تعبیری ناشناخته بود. به گمان قوی وی آنرا از جوامع هلینی مخصوصا انطاکیه گرفته باشد.
اصطلاح پسر خدا را پولس با الهام از بت پرستان و مصریان به مسیحیت وارد کرد. این اصطلاح در میان ملل قدیم بسیار رایج بود. به همین جهت بسیاری از پادشاهان باستانی خود را پسر خدا می خواندند. یکی از فرعون های مصر خود را پسر هوروس، پسر رع، پسر خورشید و … می نامید.
بدعت دیگر پولس آن بود که مرگ عیسی (ع) را کفاره گناهان بشر دانست. به همین جهت حضرت عیسي(ع) نزد مسیحیان ” فادی” لقب گرفته است. وی به مسیحیان غلاطیه نوشت: ” عیسی مسیح به خواست خدا جان خود را فدا کرد تا گناهان ما بخشیده شود و از این دنیای آلوده به گناهی که در آن زندگی می کنیم نجات یابیم ” این فکر که حضرت مسیح فدای گناهان بشریت شود یک فکری بود که از جامعه یونانی و رومی گرفته بود. زیرا برخی از مذاهب شرک در یونان و روم به خدایانی معتقد بودند که عنوان فادی داشتند و برای دیگران جان خود را از دست داده بودند و بعد از سه روز دوباره زنده شده بودند. جینی بیر یکی ازدانشمندان مسیحی می گوید: القابی چون سوتر(نجاتبخش)، یوسریوس(منجی) بر خدایان بت پرستان اطلاق می شد و لفظ کریوس (بمعنای رب) که پولس حضرت عیسی(ع) را به آن ملقب کرد، در میان بت پرستان بر خدایی گفته می شد که فادی شده بود و غیر یهودیان از اهل انطاکیه و غیر آن از شهرهای یونان نمی توانستند به خدایی ایمان بیاورند که به مسیح به جز آنگونه که به خدایان خود ایمان داشتنند، ایمان بیاورند.
تا یک قرن پس از ظهور مسیح عقاید پولس خریدار چندانی نداشت و عقاید او درکنار عقاید دیگر حواریون و مبلغان مسیحی قرار داشت و با توجه به اینکه پولس از حواریون نبود می توان حدس زد که گفته ها و عقاید او به مراتب در درجه پایین تر از عقاید و گفته های حواریون قرار داشته است. اما هنگامی که نسل اول مسیحی از میان رفتند و با مرگ آن ها روایات شفاهی از گفتار حضرت عیسی و حواریونش محو گردید، رساله های پولس که مکتوب بود مبنایی برای شناخت مسیحیت و عقاید مسیحی گردید. با این حال پولس در اذهان مسیحیان شأن و جایگاهی کمتر از پطرس داشت. تا اینکه در قرن شانزدهم میلادی لوتر او را در جایگاهی بالا تر از پطرس قرار داد و آیین پروتستان که موسسش لوتر است برای پولس جایگاهی با عظمت تر از پطرس حواری قایل است.
بعقیده ویل دورانت کیش پروتستان نشانه پیروزی پولس بر پطرس و نهضت بنیادگرائی نشانه پیروزی پولس بر مسیح بود. وی می گوید : ” در مسیح و پطرس ٰ مسیحیت جنبه یهودی داشت، در پولس نیمه یونانی شد و درکیش کاتولیک نیمه رومی گشت و در آیین پروتستان بار دیگر عنصر و لحن یهودی آن احیا شد “. البته اینکه ویل دورانت میگوید جنبه یهودی آن احیاء شد از آن جهت نیست که پروتستانی ها عقاید پولس را دور ریخته باشند و بدعت های او را نفی کرده باشند؛ بلکه پروتستانی ها بازگشت به یهود را شعار خود قرار داده بودند و اعتقاد داشتند در مورد عهد عتیق و عقایدی که مربوط به آن میشود باید خود یهودیان را ملاک قرار بدهیم. بر همین اساس، آنان، آن قسمت از عهد عتیق را که یهودیان قبول ندارد و آن را بنام ” اپوکریفا” یعنی ساختگی می شناسند، رد کردند در صورتی که کاتولیک ها آن را نیز جزئی از کتاب مقدس و عهد عتیق می شناسند. این شعار بازگشت به یهود لوتر باعث شد بعد ها آموزه هایی دیگری در پروتستان اضافه شود که کاملا به نفع صهیونیسم بود. آموزه های چون : … به همین جهت ” اصطلاح” صهیونیسم مسیحی” شکل گرفت.
مسیحیت در آغاز خود از آیین یهود جدا نبود و حضرت مسیح و حواریونش خود را به شریعت یهود ملتزم می دانستند. به همین جهت وقتی پولس اعلام کرد که پایبندی به شریعت لازم نیست و ایمان تنها برای نجات یافتن کافی است، حواریون در مقابلش ایستادند و عده ای از حواریون در میان رومیان رفتند تا کسانی را که تازه به آیین مسیحیت گرویده بودند، با شریعت یهود آشنا کنند اما هنگامی که پولس شنید دو تن از حواریون در غلاطیه آمده و به مردم دستورات آیین یهود را آموخته اند، نامه شدید اللحنی نوشت و مسیحیان غلاطیه را بخاطر پیروی از آن دو تن سرزنش و توبیخ کرد.
پولس در مقام سرزنش غلاطیان بخواطر پیروی از شریعت به آنان می نویسد: ” ای غلاطیان نادان! مگر کسی شما را جادو کرده؟ مگر این شما نبودید که وقتی مرگ مسیح را برای شما تشریح کردم، آنچنان مجذوب آن شدید که انگار همان موقع مسیح در برابر چشمانتان به صلیب کشیده بودند؟ بگذارید یک سئوال از شما بکنم. آیا با حفظ کردن قوانین مذهبی بود توانستید روح پاک خدا را دریافت کنید ؟ البته که نه. شما وقتی روح خدا را یافتید که به پیغام انجیل مسیح گوش دادید و ایمان آوردید. چرا فکر تان را بکار نمی اندازید؟ شما که قبلا با حفظ قوانین مذهبی به جایی نرسیدید، چرا فکر می کنید حالا با حفظ آن می توانید مسیحیان روحانی تری باشید!