ارسالی: شبانه
«انتخابات و مشاركت عمومي»يكي از سطوح و عرصههاي مهم مشاركت سياسي، شركت مردم يك جامعه در انتخابات است. كندوكاو در ادبيات موجود در مورد مشاركت سياسي اين نكته را روشن ميسازد كه كه با وجود راههاي گوناگون مشاركت و مداخله در سياست، پژوهشگران توجه خاص به « انتخابات» و «مشاركت انتخاباتي» داشتهاند.
مقدمه
يكي از سطوح و عرصههاي مهم مشاركت سياسي، شركت مردم يك جامعه در انتخابات است. كندوكاو در ادبيات موجود در مورد مشاركت سياسي اين نكته را روشن ميسازد كه كه با وجود راههاي گوناگون مشاركت و مداخله در سياست، پژوهشگران توجه خاص به « انتخابات» و «مشاركت انتخاباتي» داشتهاند. اهميت مشاركت انتخاباتي سبب گرديده كه محور مشاركت سياسي غالباً بر مشاركت انتخاباتي بچرخد.
دليل واضح اين امر را هم ميتوان در اهميت انتخابات در جامعه دانست، بگونهاي كه ميتوان گفت زندگي سياسي شهروندان در دنياي نوين تقريباً در انتخابات خلاصه ميشود.
مفهوم انتخابات
واژه « انتخابات» از ريشه عربي فعل « نخب» به معناي برگزيدن و اختيار كردن است و معادل اروپايي آن يعني Election نيز به فعل لاتين Eligeve به معناي جدا كردن، سوا كردن و برگزيدن باز ميگردد. از نظر علم معنا شناسي Semantics نيز اين اصطلاح تغيير و تحولات معنايي وسيعي پيدا كرده است ولي در كاربرد رايج و عام آن به معناي روش يا شيوهاي است براي برگزيدن تعداد معيني از افراد از ميان شمار كثيري از كساني كه براي تصدي يك منصب يا مقام خود را نامزد كردهاند
در تعريف ديگري از انتخابات گفته شده است«انتخابات مجموعه عملياتي است كه درجهت گزينش فرمانروايان يا تعيين ناظراني براي مهارت قدرت تدبير شده است»
از اين منظر، انتخابات ابزاري است كه بوسيله آن ميتوان اراده شهروندان را در شكلگيري نهادهاي سياسي و تعيين متصدي اعمال اقتدار سياسي مداخله داد.
راي دهنده ضمن راي دادن كه عملي حقوقي- سياسي محسوب ميشود در حقيقت با برگزيدن نماينده و يا نمايندگان در اداره امور سياسي جامعه خود مشاركت ميكند. در واقع از طريق انتخابات است كه به اعضاي جامعه به صورت مستقيم و غير مستقيم در شكل دادن به سياست عمومي دخالت مينمايد.
انتخابات در كنار ديگر ساز و كارهاي مشاركت شهروندان به صورت انفرادي يا جمعي،گروهي و صنفي، همچنان به عنوان بارزترين و قابل اندازهگيري ترين نوع مشاركت مردم در عرصه سياسي است. همچنين انتخابات از يك سو پايههاي اجتماعي قدرت سياسي را نشان ميدهد و از سوي ديگر ملاك خوبي براي ارزيابي توزيع قدرت در جامعه است.
اجزای متشکله انتخابات
انتخابات و فضاي محيط بر آن متشكل از اجزاي زير است:
1- برگزار كنندگان ( دولت، احزاب و گروههايي كه نامزدها به آنان وابستهاند)
2- انتخاب شوندگان (نامزدهاي انتخاباتي كه احياناً وابستگي گروهي دارند و در كنار ويژگيهاي شخصي ممكن است سوابق مديريتي و خدمتي هم داشته باشند)
3- انتخاب كنندگان(كساني كه براي واگذاري قدرت و انتقال آن به نامزدهاي انتخاباتي وارد عرصه انتخابات ميشوند) اينان واجد شرايط راي دادن هستند كه ممكن است وابستگي جزئي يا گرايشي نسبت به احزاب و گروهها يا نامزدها داشته باشند و برپايي اين گرايش و ميزان اطلاعاتي كه از موضوعهاي سياسي دارند، دست به انتخابات بزنند.
4- نظامهاي انتخاباتي (متشكل از قوانینی كه هر كشور براي برگزاري انتخابات وضع كرده و ميتواند شامل سن واجدان حق راي دادن يا نحوه گزينش نامزدها براي ورود به عرصه انتخابات باشد)
5- فضاي حاكم بر جامعه (موضوعهاي سياسي و فضاي فرهنگي- اجتماعي حاكم در زمان انتخابات)
در واقع بررسي انتخابات و مشاركت انتخاباتي به خوبي چگونگي رابطه متقابل جامعه و دولت را به نمايش ميگذارد(4)
انتخابات و مشاركت سياسي مردم
شركت در انتخابات عامترين، سهلترين و كم هزينهترين نوع مشاركت سياسي است و يكي از معيارهاي مناسب براي كشف ميزان مشاركت سياسي مردم و لو به شكل كمي آن ميباشد و تا حدودي انگيزهها و عوامل تشديد كننده مشاركت، همچنين موانع مشاركت مردم را در عرصه فعاليتهاي سياسي نشان ميدهد.
يكي از مشخصات انتخابات، خصلت « گزينشي» آن است. يعني هم نامزدي انتخابات (البته در چارچوب قوانين) آزاد است و هم راي دهنده ميتواند از ميان نامزدهاي مختلف اعلام شده، آزادانه آنهايي را كه تمايل دارد، برگزيند.
در مورد ماهيت راي، دو نظريه را ميتوان ذكر كرد. دستهاي راي دادن را حق افراد ميدانند و دسته ديگر آن را يك عمل اجتماعي و يك تكليف براي افراد اجتماع ميدانند مبتنيبر نظريه « حاكميت تقسيم شده» ميباشد. توضيح آنكه اگر حاكميت مردم، ماحصل جمع سهام حاكميت هر شهروند باشد پس صاحب سهم حاكميت يعني شهروند حق دارد كه سازماندهي حكومت و صورتبندي اقتدار عالي سياسي همكاري و مشاركت كند. اگر اين همكاري و اين مشاركت از راه انتخابات تحقق يابد پس هر شهروند حق دارد راي بدهد و هيچ مقامي نبايد بتوان اين حق را از او بگيرد. از سوي ديگر چون راي دادن حقي است متعلق به فرد، لذا وي مخير است از آن استفاده كند يا خير.
نظريه دوم ناشي از انديشه «حاكميت ملي» است. ملت كليتي است تقسيمناپذير و حاكميت متعلق به اين كليت يعني ملت است نه شهرونداني كه جزو عوامل سازنده آن هستند. اگر قدرت انتخاب كردن به يكايك شهروندان سپرده شده باشد نه از باب اين است كه خود اصالتاً صاحب اين حق هستند بلكه با انجام يك عمل در گزينش كارگزاران حكومتي شركت ميجويند. شهروندان با راي دادن در واقع وظيفه اجتماعي خود را انجام ميدهند. بنابراين اگر منافع جامعه ايجاب كند ميتوان راي دادن را به عنوان تكليف صرف اجتماعي الزامي سازد و امتناع از آن را ممنوع نموده و حتي مجازات نمايد.
به نظر ميرسد نظريهاي كه در برگيرنده هر دو نظريه باشد قابليت كاربرد بيشتري داشته باشد. در اين ميان نظريهاي كه با اصل آزادي انسانها در تعيين سرنوشت خود و نيز مسئوليت اجتماعي سازگاري بيشتري دارد، نظريهاي است كه راي دادن را هم حق و هم تكليف افراد جامعه ميداند.
کارکردهای انتخابات مردم سالار
در تبيين مشاركت عمومي و كاركردهاي ويژه انتخابات ميتوان به موارد ذيل اشاره نمود:
1- نقش وجود انتخابات و برگزاري متناوب و منظم و ادواري آن يكي از نشانههاي بارز مشاركت سياسي و مردمسالاري است بدين معنا كه راي دهندگان بطور منظم و ادواري براي انتخاب نمايندگان سياسي خود در انتخابات متعدد شركت ميكنند و آراء آنها همواره قدرت را به كساني كه برگزيده ميشوند، تسليم ميكند. در نظامهاي مردمسالار، انتخابات دورهاي فرصتي است براي مردم كه به نظر خودشان را نسبت به شيوه حكومت و مديريت يك دولت ابراز نمايند و اگر عدم رضايتي نسبت به آن داشته باشند،كسي يا گروهي ديگر را كه صلاحتر و با كفايتتر ميشناسند جايگزين سازند. بدينوسيله سيستم سياسي رو به اصلاح و بهبودي و تكامل تدريجي پيش ميرود.(1)
2- يكي از مهمترين كاركردهاي انتخابات، قاعدهمند نمودن انتقال قدرت سياسي از گروهي به گروه ديگر است. فقدان قاعدهاي براي انتقال و توزيع قدرت سياسي و مسئوليت اداره جامعه، مصائب سياسي گوناگوني به دنبال ميآورد. ايمان به وجود و كاركرد انتخابات به گروههايي كه براي تصاحب قدرت سياسي به رقابت ميپردازند، تضمين ميدهد كه بهترين راه و شيوه كسب قدرت، حضور در انتخابات است. كسب قدرت از راه انتخابات ضمن دارا بودن مشروعيت لازم از سوي مردم، مسالمتآميزترين شيوه در رسيدن به اريكه قدرت است. انتخابات در سياست صرف، بمانند يك تيغ دولبه ميماند، از يك طرف گروه يا شخصي را از قدرت و حكومت خلع يد مينمايد و از طرف ديگر قدرت جديدي را جايگزين ميكند
3- انتخابات زمينههاي لازم براي چرخش نخبگان و دگرگوني در بخشهايي از گروه حاكمه را بطور مستمر فراهم ميسازد. در يك نظام مردم سالار قدرت در چرخش است و بطور مداوم دست به دست ميگردد. هيچ كس براي هميشه از دستيابي به قدرت محروم نميشود. بنابراين رقابت و انتخابات به معناي نبرد مرگ و زندگي نيست. هنگامي كه گروهي خود را بر سر دو راهي مرگ و زندگي ببيند، امكان مقاومت خشونت آميز در او افزايش مييابد، در حاليكه در يك نظام مردم سالار، انتخابات به معناي حذف از صحنه سياست نيست بلكه چرخش سیاسی و دست به دست گشتن قدرت می باشد.
4- برگزاري انتخابات منظم عاملي در فرهنگسازي سياسي تلقي ميگردد. فرهنگ سیاسی مقوله تحولپذيري است و شيوه عملكرد ساختار قدرت بر آن تاثير ميگذارد. انتظار اينكه فرهنگ سياسي
در نتيجه تحولات آموزشي و اقتصادي و تحرك اجتماعي دگرگون گردد، انتظار درستي است، اما نميتوان تصور كرد كه بدون تغيير در ساختار قدرت اين تغيير، همه جانبه و موثر باشد. در كل، نظام سياسي رقابتي و مشاركت آميز خود دستگاهي براي آموزش و تربيت سياسي شهروندان به
شمار ميرود
5- سازماندهي انتخابات واقعي با افزايش مشاركت و گسترش رقابت سياسي بين گروههاي مختلف سياسي، اجتماعي بستري مناسب براي رقابت تشكلهاي موجود در جامعه بوجود ميآورد و حتي شرايط و زمينههاي لازم براي ظهور گروههاي جديد سياسي- اجتماعي بوجود ميآورد. براين اساس انتخابات به عنوان عرصه مبارزه در رقابت گروهها، تشكلها، انديشهها، طرحها و ديدگاهها از يك طرف با بسط علايق سياسي در بين آحاد مردم، آنها را به حقوق سياسي خودشان آشنا ساخته و باور شهروندان را به رعايت ارزشهاي مردم سالارانه تقويت ميكند و از طرف ديگر رقابت مسالمت آميز بين گروههاي سياسي را براي تصاحب قدرت نهادينه ساخته و موجب تقويت آنها ميشود
6- انتخابات آزاد و قانونمند به عنوان بارزترين شكل نهادينگي مشاركت سياسي، عمدهترين ابزار ايجاد و حفظ جامعه مدني به شمار ميآيد. رويههاي مشاركت سياسي از طريق انتخابات ميتواند مسبب تكوين و تداوم جامعه مدني باشد. انتخابات فضا را براي بسط دامنه قدرت اجتماعي يا به عبارتي قدرت نهادهاي واسط ميگشايد و از مسئوليت حكومت در برابر ملت سخن ميگويد
7- انتخابات به عنوان عاليترين مظهر حضور مردم در عرصه سياسي و مهمترين مجراي تحقق حاكميت مردم است. نظام مردم سالار نظام حاكميت مردم بر سرنوشت خويش، نظام داشتن حكومتي برخاسته از مردم و پاسخگو در برابر مردم است. برگزاري انتخابات مشاركتآميز و رقابتي احساس مسئوليت نظام در مقابل خواستهاي جامعه را افزايش ميدهد.