نویسنده و پژوهش: حسین انوش
مقدمه
از وظایف بنیادی هر نظام سیاسی در دنیای کنونی که در قالب دولت مدرن اداره می شود؛ ایجاد و تقویت ملت سازی است. هر دولتی که به هر دلیل نتواند این کارکرد خود را به درستی انجام دهد و یا ناقص عمل نماید؛ دیر یا زود با بحران همبستگی روبرو شده و جامعه به سوی فروپاشی خواهد رفت.
برهمین اساس است که «لوسین پای» از نظریه پردازان توسعه، تئوری بحرانها را برای تمیز کشورهای توسعه یافته از جوامع در حال توسعه مطرح کرده است. بر اساس این تئوری، نظام سیاسی انگاه توسعه یافته خواهد بود که در فرایند نوسازی از پنج بحران رهائی یافته و آنها را به نحوی حل کرده باشد، بحران هویت که مربطو به فرایند ملت سازی است در رأس همه آن ها قرار دارد. بنابراین نطام توسعه یافته آن نظامی است که ملتی متحد و منسجم داشته باشد و با همکاری و همدلی به سوی حل مشکلات گام بردارد.
این نوشته در مورد این مهم نگاشته شده است و عواملی را که می تواند به فرایند ملت سازی درکشور(افغانستان) مؤثر باشد بازگو خواهد کرد.
گفتار اول: مفهوم ملت سازی
ملت سازی اشاره به عبور درک و دانائی افراد، گروهها و تمامی اعضای جامعه به یک تصور و درک عمومی بزرگتر و احساس نزدیکی و خویشاوندی به یک «ما» ی انتزاعی و کلی به نام ملت دارد، یک «احتماع تخیلی» که افراد نه همه ای اعضای آن آن را می بیند و نه می شناسد، اما این احساس در آن ها شکل گرفته است که اعضای شکل گیری ملت، به مرحله ای برتری از افکار و احساسات رسیده است که با حفظ وفاداری های سنتی خود می تواند اجتماع بزرگتر و برتر از تصورات قدیمی و کوچک را تصور کند که همۀ آن ها را در دل خود جای داده است.
به عقیده نور الله قیصری: « تشکیل دولت ملی که پدیده ای خاص دوران جدید است به معنی عبور از هویت های سنتی همچون مذهب، قبیله، کاست و… به هویت جدید ملی است. در این مرحله به جای آنکه افرار خود را بر اساس تعلق مذهبی، قبیله ای و یا نژآدی شناسایی کنند، بر اساس تعلق به ملتی خاص با جغرافیایی معین و نظام حکومتی معینی شناسائی می شوند.»
دست یابی به این مرحله از رشد و توسعه نه خود بخود و طبیعی است که بدون اقدامات ارادی مانند قومیت حاصل گردد و نه با قلع و قمع پیوند های سنتی امکان پذیر است. بلکه علاوه بر آماده سازی شرایط عینی همانند رشد اقتصادی ارتباطات، شهرنشینی و آگاهی عمومی، نیازمند اقدامات جدی از سوی نخبگان و دولت است که ارادۀ «زیست جمعی» را در میان افراد تقویت نماید. و همگان صرف نظر از آنکه از چه ویژگی های قومی، زبانیو مذهبی برخوردار باشند با حقوق مساوی و به عنوان شهروندان آن ملت تلقی گردند، در غیر اینصورت هرگونه به کارگیری زور و خشونت، فرایند ملت سازی را با مشکل روبرو خواهد کرد.
گفتار دوم: پیشنه ای ملت سازی
ملت سازی در نظام های سیاسی از زمانی اهمیت یافت که صورت بندی جوامع بر اساس دولت ـ ملت و دولت های ملی جای اشکال سنتی تقسیم بندی جامعه ها را اشغال نمود. قبل از آن دنیا به اشکال مختلفی مانند امپراطوری ها، امیر نشین ها، شهر های مستقل، دولت های آسیائی و رؤسای قبایل و ایلات تقسیم بندی شده بوده؛ اما در قرن هجدهم مجموعه ای از عوامل در اروپا از قبیل رشد بوروژوازی، گسترش شهر نشینی، تضعیف نقش کلیسا، از بین رفتن فئودالی و آگهی مردم سبب گردید که ملت به عنوان «گهواره دولت و قالب طبیعی یک همبود سیاسی» به وجود آمده و دولت خود را با ارادۀ ملی تشکیل دهد.
باز اندیشی در رفتار اجتماعی و دینی( عصر روشنگری) وقوع جنگ های طولانی دینی بین کاتولیکها و پروتستانها، رشد فلسفه طبیعی و علوم تجربی، انقلاب صنعتی، تولید کار خانه ای بجای تولید دستی، توسعۀ شهرها، سست شدن بنیانهای نظام فئودالی، گسترش تجارت بین المللی، رشد طبقه بوروژوا و ایجاد حکومت های متمرکز، همۀ این ها در غرب زمینۀ مناسبی شد که ملت و وفاداری ملی به حوزۀ خود آگاه مردم و حکومت ها وارد شود.
این مولود جدید که از میوه های مدرنیته بود به زودی جای خود را در میان جوامع باز کرد و به عنوان صورت بندی مقبول جوامع جدید در اروپا قرار گرفت و همانند سایر میوه های مدرنیسم راه خود را به سوی قاره های دیگر نیز باز نمود.
در آستانه ای قرن نوزدهم، بیش از دو دولت ـ ملت در صحنه تاریخ وجود نداشت و آنها عبارت بودند از انگلستان و فرانسه( در قاره های قدیم و ایالات متحده امریکا در قاره جدید) سایر دولت ها انواع واحدهای سیاسی گونه گون و شگفت انگیزی را اراه می دادند؛ مانند دولت های کوچک فئودالی، امیر و شهر یا نشین ها، امپراطوری های فئودالی و شهر های مستقل در اروپا. در بیرون از اروپا از همه گونه از رؤسای قبایل و ایلات گرفته تا دولت های آسیائی و جود داشت. امروزه پس از گذشت صد و هشتاد سال تعداد صد و هشتاد واندی ملت ـ دولت عضویت سازمان ملل متحد را پذیرفتند.
فرایند ملت سازی در افغانستان در دورۀ عبدالرحمن با قلع و قمع هویت های قومی، مذهبی، زبانی و فرهنگی اقوام غیر پشتون به ویژه هزاره ها آغاز شد. این روند در اشکال مختلف در دولت های بعدی نیز تداوم یافت اما به دلایل متعدد از جمله فقدان شرایط عینی، نیرومندی قبایل و اعمال زور و خشونت این روند هرگز تکمیل نشد و بصورت ناقص باقی می ماند. و حتی بکارگیری زور وقدرت کینه و نفرت اقوام غیر پشتون را بر انگیخت و دشمنی خارجی هر چند که پایه های شکل گیری ملت و دوستی اقوام را به وجود آورد اما حوادث منفی پیش از خروج نیروهای شوروی آسیب جدی بر آن وارد نمود، بنابر این تقویت فرایند ملت سازی در اولویت هر دولت آینده باید باشد تا ما شاهد تکرار حوادث منفی سال های گذشته نباشیم.
گفتار سوم: عوامل ملت سازی
به زعم نگارنده مجموعه ای از عوال زیر باعث خواهد شد که فرایند ملت سازی در یک جامعه ایجاد و یا تقویت گردد.
1ــ نخبگان: فقدان سواد و آگاهی عمومی، روستانشینی، وجود دولت های خودکامه، ضعف نهاد های مدنی و فقر گسترده در افغانستان باعث شده است که تودۀ مردم تا حدود زیادی در حاشیه سیاست قرار گیرد و مسایل سیاسی در محدودۀ رهبران مطرح و حل و فصل گردد. توده ها فقط زمانی در مسایل سیاسی مشارکت دارند که رهبران حضور و مشارکت آنها رابه نفع خود تشحیص دهند یا بهره گیری از احساسات و عواطف آنان که به شدن احساساتی نیز هستند مردم را به سوی مقاصد خود تحریک و بسیج نمایند از این رو مردم خود نقش فعال در موضع گیری هاا و ایجاد خوادث ندارند.
بدین ترتیب رهبران گروهها، اقوام و اقشار مختلف اجتماعی نقش برجسته ای در ایجاد اتحاد و وطن دوستی و یا دشمنی و نفاق می تواند داشته باشند. این رهبران با توجه به ضعف و انفال توده ها، می توانند با گزینش و تفسیر وقایع مربوط به روابط اقوام و کوچک نمائی و یا بزرگ نمائی آن، احساسات آنها را در جهت مقاصد خود بسیج کنند. رفتار و گفتار رهبران می تواند با
پخش محبت، دوستی و صمیمیت پایه های ملت سازی را تقویت نماید و یا با بذر نفاق و دشمنی، آسیب جدی به این روند وارد سازد. حوادث دردناک چند سال اخیر در افغانستان که کشور را در آستانه ای فروپاشی قرار داده است تا حدود زیادی از ویژگی های تفکر و منش، تفرقه انگیز وکینه پرور نخبه گان ناشی شده است ورنه مردم از جنگ و دشمنی همواره بیزار بوده و خواهان امنیت شان است.
به عقیدۀ پژوهش گران مرکز تعقل این تربیت ( وطن دوستی) در نزد نخبگان است که با یک دید سیستمی، عینی و جامعه شناختی از یک سو و دوستی و دلسوزی و آیندهنگری از سوی دیگر، در جامعه شناختی از یک سو و دوستی و دلسوزی و آ ینده نگری از سوی دیگر، در جامعه بذر علاقه و محبت پخش کنند… وطن دوستی عموم مردم، تابع وطن دوستی نخبگان و کارگزاران دستگاه دولتی یک جامعه است.» بدین ترتیب اگر جامعه ای علاقه مند به پایه گذاری و هدف ملی و ملت سازی است این حرکت باید از نخبگان آغاز گردد، آنان بجای تاکید بر نقاط اختلاف اشتراک را تقویت کند.
2ـ مشارکت نهادمند: هرجامعه متشکل از اقشار، گروهها و قومیت های گوناگون است. جامعه ای که عاری از دسته بندیها،، طبقات و اقوام متفاوت باشد وجود ندارد. این تقسیم بندی ها در درون هر جامعه باعث شکل گیری مطالبات و تقاضای گوناگون می شود. وجود این مطالبات به خودی خود مشکل آفرین نیست، بلکه نخوۀ مدیریت آنهاست که آنها را بصورت فرصت و یا تهدید مطرح می کند. در جوامعی که نهاد های مشارکت قانونی از قبیل احزاب، گروهها و مطبوعات وجود ندارد؛ دولتها خود تعیین می کند که اقشار مختلف اجتماعی مردم چه می خواهند و منابع چگونه باید نحصیص ئتئخ شود، بدون آنکه واقعاً مطالبات مردم را درک کند/ و همین دوری از مطالبات واقعی مردم فاصلهو شکاف میان دولت و ملت را هر روز بیشتر می کند و اگر در جائی متوقف نشود دیر یا زود خشم های فرو خوردۀ مردم اندک اندک جمع شده و تبدیل به انفجار خواهد شد. اما اگر نظام سیاسی به گونه ای باشد که ابزار های مشارکت قانونی وجود داشته و مردم بتواند تقاضای های خود رادر سطح سیاست های عمومی بازتاب دهد و دولت نیز پاسخگو باشد، رابطه ای دوستانه ای میان دولت و ملت ایجاد خواهد شد و جائی برای کنش های خشونت آمیز باقی نخواهد ماند.
بدین ترتیب یکی از راهای مهم ملت سازی و تقویت روابط و اعتماد سازی در میان گروهها، اوقوام و اقشار مختلف مدرم تقویت فرایند مردم سالاری و ابزار های مشارکت قانونی است، تا همه ای مردم بتواند تقاضاهایواقعی خود را در سطح سیاست های عمومی دولت منعکس نماید و مشارکت نهاد مند داشته باشند. از این طریق است که علاقه ای هم به تقویت جامعه ای که در آن زندگی می کند تقویت خواهد شد و انگیزه ای قوی برای تلاش به بهبود ملت که هم خود را عضو واقعی آن احساس می کند به وجود خواهد آمد. هیچ گروه و دسته ای، دیگران را مسئول مشکلات زندگی خود نخواهد دانست بلکه همه خود را عضوی از سرنشینان یک کشتی احساس خواهند کرد که سرنوشت مشترک دارد و باید برای جامعه ای شان تلاش مشترک داشته باشد.
3ــ عدالت اجتماعی: عدالت اجتماعی به معنی توزیع عادلانه منابع ارزشمند ( قدرت، ثروت، معرفت) و ایجاد فرصت های برابر از عوامل بسیار مهم در تقویت همگرائی و ایجاد ملت سازی است. جامعه ای که در آن انحصار منابع کمیاب وجود داشته باشد و عده ای از دسترسی به آن و ازتقاء اجتماعی محرو باشد هیچ گاه بذر محبت و دوستی میان آنان پاشیده نخواهد شد. بلکه کینه و تنفر ناشی از تبعیض در اندیشه محرومان انباشته خواهد شد و جامعه آبستن خوادث دردناکی خواهد گردید که در فرصت مناسب به شکل کاملاً افراطی و خشونت آمیز ظهور خواهد نمود.
به عقیدۀ دکتر چلبی: « از جمله عوامل دیگر تاثیر گذار بروفاق، وجود نابرابریهای ساختاری مزمن است؛ اعم از نابرابری در قدرت، ثروت، معرفت و منزلت اجتماعی هر شکلی از نابرابری می تواند وفاق اجتماعی شود… اگر مردم شاهد افزایش نابرابری باشند، خود نابرابری اجتماعی به عنوان عامل بیرونی و عینی می تواند باعث نفاق و افزایش تضاد های اجتماعی شود. علاوه بر آن از لحاظ روان شناسی اجتماعی، نابرابری به پیدایش احساس محرومیت اجتماعی، و به نوبۀ خود به احساس بی عدالتی منجر می شود؛ و احساس بی عدالتی تولید غضب اخلاقی می کند که آن هم سبب نا رضیاتی و افزایش تضاد در جامعه می شود.»
بدین ترتیب اگر جامعه ای خواهان انسجام و اتحاد ملی است باید با هر گونه تبعیض در همۀ اشکال آن اعم از قومی، نژآدی، مذهبی و طبقاتی مبارزه نمایند تا پایه های دوستی و وحدت ملی استحکام یابد.
4ــ سیاست های دولت: ملت سازی در کشورهای مختلف با دو شیوه ای متفاوت انجام شده است. در بعضی از دولت های این مهم از طریق سیاست« شبیه سازی» انجام گرفته است. در این روش سعی بر این بوده است که هویت های مختلف زبانی، قومی و مذهبی و فرهنگی به کلی نابود شود و فرهنگ قوم برتر با زور و اجبار بر همۀ اقوام و گروهها تحمیل گردد؛ تا از این طریق هویت واحدی شکل بگیرد. اما در عده ای از کشور ها هیچ گونه تحمیل ویا اجبار و حذف هویت های متفاوت صورتنگرفته است بلکه تمام تلاش بر این بوده است که ضمن پذیرش هویت های متفاوت قومی، زبانی و مذهبی، ارزش ها، باورها، هنجارها و نمادهای جدیدی در جامعه خلق گردد که فراتر و بر تر از فرهنگ و عقاید هر قوم قبیله است. در این روش های برتری دست می یابد که همۀ اقوام و گروههای ساکن دریک جغرافیای معین را فرا می گیرد. نمونۀ کامل این روش را می توان در کشورهای توسعه یافته مشاهده نمود. در این کشورها ارزش برتر همان ملیت آنان است اما به هویت های فروملی آنان نیز هیچ گونه تحمیلی وجود ندارد.
تجربه ای تاریخی درکشورهای مختلف نشان داده است که زور وسرکوب در حذف هویت های فرهنگی کار انی ندارد بلکه باعث تقویت آن می گردد، اعمال سرکوب گرانه ای عبدالرحمن در حذف و نابودی زبان، فرهنگ و عقاید اقوام غیر پشتون به ویژه هزاره ها شاهدی خوبی در این مورد است. او با قتل عام، اخراج، تصفیه نژآدی، تحقیر و فرهنگی و مذهبی هزاره ها، تلاش زیادی در جهت نابودی آن و تحمیل فرهنگ و باورهای پشتونها نمود. و در این مسیر عده ای از هزاره ها نیز مجبور به تغییر مذهب تشیع به تسنن گردیدند. اما امروز بعد از گذشت یک قرن، می بینیم که هزاره ها همچنان قدرتمند در همه ای عرصه های سیاسی، نظامی و فرهنگی حضور موثر دارند و سیاست های عبدالرحمن نتوانسته است آنان را حذف نماید.
یکی ازکارشناسان در مورد عدم کار آنی سیاست شبیه سازی دولتدر اندونزی می نویسد: «دولت اندونزی در طول بیش از 32 سال زمامداری ژنرال محمد سوهارتو، از میان راهکاهای مختلف، جهت ایجا و تعمیق همرگرائی اجتماعی و بر پایی دولت ـ ملت واحد، سیاست« شبیه سازی» را برگزید و تلاشی فراگیر در جهت استحاله ارزشها و ممیزه های هویتی گروههای قومی در ارزش های عمده ملی به کار مثبت و در این راه هدفی جز سلطه یک گروه قومی بر دیگر گروهها تعقب نکرد… این اقوام نه تنها به خاتمه شورش در تیمور شرقی کمک نکرد بلکه حتی جدایی طلبان رابیش از گذشته به احیای حقوق از دست رفته(خود) مصمم ساخت.»
پژوهنده صلح بین المللی نیز هر گونه تلاش برای حذف هویت های متنوع را غیر کار آمد دانسته و پیشنهاد کرده است که برای کاهش تشنجات قومی و همبستگی ملی، دولت ها باید ضمن پذیرش هویت های ملی و فرهنگی، ارزشهای نوینی را خلق نماید. بنابر این دولت افغانستان اگر خواهان وحدت و انسجام ملی در کشور است باید با پذیرش هویت متنوع، ارزشهای ملی را تقویت نماید تا مردم احساس امنیت و آرامش نموده و با همدلی به سوی ارزشهاینوین حرکت نماید.
5: توسعه موزون: توسعه ای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به خودی خود نیز پیامد های مثبت زیادی را برای شکل گیری ملت و تشکیل «انگاره جمعی» و «ما» بزرگتر در یک جامعه دارد. توسعه باعث می وشد که مردم از حد اقل های زندگی بر خوردار شود. شهر نشینی، که در آن همه ای اقوام، مذاهب و گروهها زندگی در کنار هم را تجربه می کند گسترش می یابد. رشد دانائی و معرفت، برج و باورهای تعصب را در ذهنیت افراد فرو ریخته و باعث تساهل د امور اجتماعی می گردد. رشد ارتباطات اقوام را با فرهنگ و عقاید همدیگر آگاه می سازد. تخصصی شدن امور باعث یک نوع نیازمندی همه باهم می شود؛ به گونه ای که یک بیمار پشتون برای نجات جان بیمارش به پزشک هزاره و بر عکس مراجعه نماید. رشد نهاد های مدنی یک نوع تجربه همکاری مشترک باعث می شود.
توسعه ابعاد زیادی دارد که پیامد های مثبتی را برای شکل گیری مفهوم ملت در باورهای مردم بدنبال خواهد داشت. بسیار از کارشناسان معتقدند که ریشه ای اصلی قوم مداری و فاصله میان اقوام مختلف در توسعه نیافتگی کشور نهفته است تحول در ساختارهای چون اقتصاد، فرهنگ و سیاست، ذهنیت ها و بابورها را نیز عوض خواهد و باعث شکل گیری ارزشهای نوین خواهد. بنابر این توسعه از عوامل مهم شکل گیری مفهوم ملت در اذهان توده ها است. جامعه ای که رو به سوی نیافته ای قبایلی که فاقد شهر نشینی، ارتباطات، نهاد های مدنی و گسترش آگاهی عمومی باشد هیچ امیدی به شکل گیری هویت بر تر و فراتر از هویت سنتی نخواهد بود.
به گونه ای نتیجه گیری در خصوص ملت سازی باید نوشت: صورت بندی جوامع در دنیای کنونی دولت ــ ملت است. ملت های می توانند از امکانات داخلی و بین المللی بهره مند شوند که خود را در این قالب تقویت نموده و آماده ای رقابت باشند. در این روند ملت سازی نقش برجسته و بسیار مهمی دارد ملتی که از انسجام داخلی بر خوردارنباشند؛ دولت قوی نیز نخواهد داشت و دولت ضعیف در رقابت بین المللی همیشه بازنده خواهد بود. اما ملت سازی پدیده، جدیدی است که ایجاد آن نیازمند عزم و ارادۀ جدی است و این تصمیم باید از نخبه گان و دولت آغاز شود. اعمال و رفتار آنان به گونه ای باید باشد که همبستگی اتحاد و دوستی را در میان مردم تقویت نماید.