ارسالی: باختری
غالباً حقوق اساسي دوکشوري که در يک گروه حقوقي قرار دارند مورد تطبيق قرار ميگيرد تا نقاط اشتراک و اختلاف مشخص گردد و هرکدام که داراي عيب و نقضي است که در عمل هم آن نقص و عيب زيان بار است برطرف گردد. مثلاً حقوق اساسي کشورهاي کمونيست سابق اروپاي شرقي، مثال خوبي براي تطبيق بود. وضع حکومت مجارستان با وضع حکومت لهستان و چکسلواکي تطبيق ميگرديد و در مي يافتند که انتخابات دو درجه براي قوه مقننه بهتراست از انتخابات مستقيم و يک درجه، و نظام حاکم .
دو کشور هالند و بلژيک ازنظر سياسي مشابه هستند، تطبيق حقوق اساسي اين دوکشور ميتواند نقاط قوت و ضعف هريک را نشان دهد و براي برطرف ساختن عيوب اقدام کنند.
3 ـ مقايسه حقوق اساسي دوکشور با نظام سياسي متفاوت
ميگويند تطبيق حقوق اساسي نظام سياسي مشابه ممکن است و نتيجه ميدهد و عيوب را مشخص مينمايد و امکان وحدت را ميسر ميسازد، اما وقتي حقوق اساسي نظامهاي اجتماعي متفاوت را مورد تطبيق قراردهيم هرچه را در مي يابيم، اختلاف است و آنچه به دست نمي آيد، راهي به سوي وحدت است. فرض کنيم اگر حقوق اساسي اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي سابق را با حقوق اساسي ايالات متحده امريکا را که نظام سرمايه داري آزاد دارد مورد مقايسه و تطبيق قراردهيم چه ميتوانيم به دست آوريم، معلوم است اهداف و مقاصد آرگانها و سازمانها، ترتيب حاکميت، ترتيب تقنين متفاوت اند، و اگر هم مشابهت هايي باشد اتفاقي است و نميتواند پايه اي براي تغيير و تحول محسوب شود.
ما ميگوييم تطبيق حقوق اساسي کشورهاي با نظام سياسي متفاوت هم ممکن است و هم مفيد و شايد ميتوان گفت اساسي ترين کار دراين تطبيق همين جا است، که نقاط اختلاف دو نظام را با تطبيق حقوق اساسي نشان دهيم. ما ازحقوق اساسي کشوري مثل اتحادجماهيرشــوروي در مي يابيم که تا چه درجه تمرکز وجود دارد، و حزب واحد کمونيست و دبيرکل ان به موجب قانون اساسي و هم در عمل تا چه ميزان اقتدار داشتند، در حالي که درکشوري مثل امريکا که رئيس جمهور، اقتدارش را مستقيماً از رأي مستقيم مردم ميگيرد، درست است با پيروزي يکي از دو حزب در انتخابات در موقعيت رياست جمهوري قرارميگيرد، ولي در قوانين اساسي به اعتبار پيروزي حزب اقتدار را ندارد.