ارسالی: ستاره
مبنای اخلاق یکی از این چهارامردانسته شده است :
1- مذهب 2- عقل 3- وجدان 4- عادات ورسـوم (وجــــدان اجتــــماعی)
1- ارباب مذهب معتقداندکه بشربه تمام حقایق دسترسی ندارنــــد. دواری های عقل همیشه درست نیست. اختلاف که میان حکیمان وجودداردناشی ازخطای عقل آنهاست. پس راه سعادت وتوسل به منــبع وی وپیــــــروی ازدستورهای پیامبران است. خداوند(ج) منشاءفیض و خیرمطلق اســـت، وچون عقل بشر توانایی درک این فیض را ندارد. باید به تعالیم فرســتاده گان او توجه کند ، بدین وسیله نیک وبد را بازشـــــناسد. اخــــــــلاق مبنا بالاترازعقل دارد ،وسرچشمه آن نیروی عشق وجذبه پـــــاکان است ، که تعداد فهم آوامرالهی را یافتند.
2- پیروان اسالت عقل بدرستی احکام عقل ایمان دارند، واخـــــــــلاق را مجموعه قواعدی می شمارند، که عقل نیک وعادلانه میدانند. عقــــــل به حکم فطرت خاصت خود میتواند ، قواعدی را لازمه زندگـی اســـــــت ، دریابد، وحقوق طبیعی را بدست دهد. درفقه امامیه یعنی( معتقدات عقلی) درزومره منابع حقوق است.
3- پاره ای ازنویسنده گان به این منشاء اخلاق را انسان میدانند. ولی راه کاوش را در اشراق نه حکم عقل، یعنی احساس عدالتــــــــــی که شخص دروجدان خوددارد ، مبنای تشیخص نیک وبد است .
4- ازنظرجامعه شناسی ، اخلاق علم به عادان ورسوم اجتــــماعی است، قواعد اخلاقی از(وجدان اجتماعی) سرچشمه میگیرد. واحسـاس مشترکی که مردم درزمان معین نیست به امری پیدامیکنند، میــزان داوری درباره خوب وبد آنست ، اخلاق ، باتغییر عادات ورسوم به طـــــــور دایم تحول است. پس باتحلیل که ازمکتب های گوناگو شده متوان گفــــــت اخلاق را ناشی ازیک ازسه منبع دانسته اند.
1- خداوند(ج) (که مظهراراده اومذهب است).
2- انسان (ازرای عقل یا دل ).
3- اجتماع ، که ازراه تحقیق درباره عادات ورسوم میــــــتوان اراده آنرا بدست آورد. ولی حقوق محصول اراده کسانی است که به عنوان طــــبقه حاکم وبنام خدایان ملت وگاه به نام خود به دیگران حکومت میــــــــکنند.
سالموند استاد نگلیسی در تمیزاخلاق وحقوق درمنبع این دونظام تـــــکیه میکند، ومیگوید. قانون وحقوق را قانون گذاربه آسانی تغییرمــیدهد، ولی اخلاق را به وسیله قانون نمی توان دیگرگون ساخت. نتنها درعـــمل هیچ گاه قانون گذاربرای قاعده وضع نمیکند. دخالت او دراین کــــــار قــــابل تصور هم نیست هرچندکه اثراراده قانون گذاردراخلاق وحقوق یکـــسان نیست ولی ازآن نمی توان به عنوان معیارتمیزاین او نظـــام اســــــــتفاده کرد.زیرا ازیک سوقانون گذاردرتغییرقواعدحقوق آزاد نیسـت وکم وبیش ازاخلاق عمومی الهام میگیرد. ازسوی دیگر، اثرقانون را دراخــــــــلاق نمیتوان به کلی اینکارکرد. مردمی که درآغازاکرا حکم قانون راگــــردن می نهند . پس رفته رفته ، برای خود جایی بازمیکند، وعدالتــی که هدف وضع آن بوده به دلها می نشیند، ودراخلاق اثرمیکند.