كنفوسيوس کی بود!؟

ارسالی: شرف الدین

كنفوسيوس ، نخستين فيلسوف چين ، درسال 551 پيش ازميلاد بدنيا آمد. او پايه گذار تفكر فلسفي سيستماتيك چين و آموزگار درسهاي اخلاقي و مذهبي مرام كنفوسيوس گرايي است.
اروپائيان نخستين بار از طريق كانت به اهميت كنفوسيوس درتاريخ سير انديشه شرق پي بردند ، چون كانت اورا با سقراط مقايسه نموده و يكي از مهمترين اخلاقگرايان تاريخ ناميده بود . همچون ارسطو كه تفكر غرب را تحت تعثير، قرارداد ، كنفوسيوس فرهنگ يك چهارم جمعيت جهان ،يعني جامعه چين را زير تعثير خود قرار داده است . او را ميتوان نابغه نظرات انساندوستي ناميد، فلسفه او بدون استثنا پيرامون روابط ميان انسانها و كوشش براي احساس رضايت و رفاه بين آنان است. كنفوسيوس رادركنار بودا و لائوتسه ، مهمترين فيلسوف شرق مينامند، گرچه افكارش با آن دو فرق دارد ؛ همانطور كه نظرات ارسطو با سقراط و ديوگنس شباهت كامل ندارد . او مانند بودا و مسيح و سقراط ، اثري كتبي ازخود بجاي نگذاشت و مانند افلاتون ، عبادت را، ازجمله صفات رشوه خواري خدايان دانست و ميگفت كه اگر ما زندگي را نشناسيم ، چگونه ميخواهيم پيرامون زندگي بعد از مرگ ،سخن پراكني نمائيم . گرچه اهميت كنفوسيوس درفرهنگ چين را به عظمت ديوار چين درتاريخ آن كشور ميدانند، ولي سيستم فكري قوي و غالب او باعث شد كه نظرات جديد و غيرچيني نتوانند وارد فرهنگ آن كشور شوند. دليل فلسفه او درزمينه سياست و اخلاق را ميتوان درمقايسه با فردگرايي غربي، نوع جمعگرايي آسيايي ناميد ، البته بدون اينكه او خطري براي ساختارهاي جامعه قديم چين ايجاد كرده باشد. او ميگفت كه عمل انسان وابسته به خواست و اراده او است – و خواست و اراده انسان وابسته به درجه شناخت اش ميباشد، و نظم اجتمايي را نبايد از طريق قدرت و قانون ، بلكه با كمك درسهاي اخلاقي برقرار نمود ، چون مردم را نميتوان باكمك زور به رعايت قوانين وادار نمود. ازجمله متفكرين غرب كه خودرا با نظرات كنفوسيوس و فلسفه شرق آشنا نمودند: ولتر ، ديدرو ، وولف ، و گوته ، هستند. گرچه در قرن 13 ميلادي پاي بازرگانان اروپايي به بازار تجارت چين باز شد ، ولي نخستين بار لايبنيتس بود كه در قرن 17 موجب احترام به انديشه هاي كنفوسيوسي گرديد.
درتمام شاخه هاي فلسفه چين ، كوشش براي سازش و هماهنگي انسان با طبيعت و جهان وجود دارد ؛ به اين دليل تعصب و بنيادگرايي كمتري نسبت به ساير اديان در آنان ، ريشه دوانده است . فلسفه چين ، بيشتر از فلسفه هند، تمايل به نزديكي به :زندگي ، انسان ، جامعه ، و دولت ، دارد و به جاي توجه به مسائل گذشته و آينده ، به زمان حال ، ميپردازد، درحاليكه ازجمله مهم ترين پرسشهاي فلسفه هند، پرسش : از كجا آمده ايم و به كجا ميرويم ، است . سه شاخه مهم فلسفه چين يعني : كنفوسيوس گرايي ، تائوئيسم ، و موهيسم ، را ميتوان فلسفه مفيد زندگي ناميد كه ميخواهند با كمبودهاي جامعه مبارزه كرده و در راه رفاه و رضايت انسان كوشش نمايند. كنفوسيوس گرايي از دوران باستان تا 200 سال پيش از ميلاد در حال شكل گيري بود و گاهي بوديسم هند به رقابت با آن پرداخت ولي سرانجام كنفوسيونيسم جديد در چين پيروز شد. كنفوسيوس درتمام عمر به موضوعات سياسي و اجتمايي نيز علاقمند بود ، گرچه هدفش رسيدن به اوج قله اخلاق است . او ميگفت همان وظايفي را كه شهروندان دارند، دولت نيز بايد داشته باشد و خواهان انتقال ارزشهاي خانوادگي به درون رابطه دولت و مردم شد. كنفوسيونيسم گرچه داراي ايدههاي ترقيخواه بود ولي بدليل تكيه بر قشر برگزيده و عالمان ، سرانجام درخدمت برده نمودن فئودالي خلق قرار گرفت و در پايان عناصر ارتجاعي بخود جذب نموده و ديني دولتي شد. تاكيد آنان در قرن دوم پيش از ميلاد، روي يك دولت مقتدر مركزي، مورد سوء استفاده حاكمان بعدي قرار گرفت. كنفوسيوس گرايي در تطابق با نظام فئودالي ، خواهان اطاعت: پسران از پدران ، جوانان از پيران ، و زنان از مردان شد ، و با طرح شعارهاي : صبر ، قناعت ، وفا ، رضايت ، از خود گذشتگي ، شهامت ، و مقاومت، باعث شد كه زنان داراي وظايف و مسئوليت هاي گوناگون شوند ، ولي حقوقي بدست نياورند.
دين و فلسفه كنفوسيوس از 200 سال پيش از ميلاد تا سال 1911 فلسفه حاكم و دولتي امپراتوري چين بود و تعيين كننده قوانين اجتماعي و نظم دروني جامعه گرديد. با انقلاب سال 1911 كنفوسيوس گرايي اهميت پيشين خودرا از دست داد و جايي به عقايد كمونيستي داد.
سه قرن بعد از مرگ كنفوسيوس ، يكي از سلسله هاي حاك چيني ، دين كنفوسيونيسم را دين دولت اعلان نمود و احترامي خداگونه براي آن قائل شد. امروزه گفته ميشود كه آسيبي عظيم تر وجود ندارد ، اگر يك جهانبيني يا دين، دولتي شود و از آن بعنوان ايدئولوژي دولتي سوء استفاده گردد. و 1000 سال بعد از مرگ كنفوسيوس ، قيصر آنزمان چين دستور داد تا در هر شهري برايش معبدي بسازند . كنفوسيوس خود درزمان حيات چنان به ضرورت نظم و آرامش و امنيت اجتماعي تاكيد كرد كه وقتي وزير دادگستري امپراتوري چين شد ، رقم بيشماري از خلافكاران از كشور فرار نمودند.
با اينوجود او ميگفت كه به حاكمان غيرقانوني ، خدمت نمودن ، خيانت به اصول اخلاقي است . اواز هوادارانش خواست كه به سنت و آداب قديمي احترام بگذارند، ولي مدام آنان را آزمايش كنند كه مناسب شرايط حال هستند يا خير . طبق نصيحت كنفوسيوس، چيزي كه براي خود نخواهي ، براي همسايه ات نيز آرزو نكن !. كانت بعدها اين دستوررا يكي از اصول فلسفه روشنگري خود نمود. كنفوسيوس در مخالفت با لائوتسه ميپرسد ؛ اگر بدي را با خوبي جبران كنيد ، پس خوبي را با چه جبران خواهيد نمود ؟ . دو اصل مهم فلسفه كنفوسيونيسم : ين و يان هستند . ين ، سنبل : مؤنث بودن ، غيرفعال بودن ، غيرشفاف بودن، و لطافت ، است . و يان ، نشان : مذكر بودن ، روشني ، و فعال بودن ، است . اين دو مقوله ، نقش مهمي درتمام تغيير و تحولات جهانبيني كنفوسيوس گرايي دارند. او در تربيت انسان ، نقش مهمي به ادبيات و موسيقي ميداد و موسيقي را نشانه واقعي نظم و هماهنگي روحي ميدانست . در نظريات ادب و تربيت كنفوسيوس ، حدود 300 قانون ! و حدود 3000 ماده و تذكره گوناگون قيد گرديده است . امروزه غالب ايدههاي كنفوسيوس را ميتوان درسهاي اتوپيستي و غير عملي ناميد.
كنفوسيوس ، فلسفه اخلاق غول پيكر خودرا با يك سيستم سد دفاعي مقايسه كرد و ميگفت كسيكه آنرا خراب كند ، دچار سيل و توفان خواهد شد ، ولي سرانجام جهانبيني وي با شكست روبرو شد، چون با تحولات تاريخي، همراهي نداشت . او مانند افلاتون خواهان صراحت و روشني مفاهيم و كلمات بود و همچون سقراط و لائوتسه ، كوشش براي هماهنگي حرف و عمل در زندگي را مهم شمرد. امروزه گفته ميشود كه چيني ها نظام : ديواني، فرهنگي، و دولتي ، خودرا قرنها مديون نظرات او بودند. در چين، كنفوسيوس را چهره مورد علاقه كاركنان دولتي – و لائوتسه را شخصي مورد تمايل شاعران و هنرمندان دانستند . در نظر كنفوسيوس ، تجربه خاص هستي ، بي نظمي جهان نيست ، بلكه غير انساني بودن آنست. فلسفه چين نيز مانند فلسفه يونان و فلسفه اسلام ، داراي سفسطه گران كبيري ! بود. كنفوسيوس مبارزه سختي را با آنان به پيش برد. او ميگفت ،نه مجموعه دانستنيها مهم ، بلكه رابطه آنان با همديگر بايد براي انسان مهم باشد . آثار كنفوسيوس در 4 كتاب بصورت “ سخنان برگزيده “ گردآوري شده اند . او به روشنفكران زمان خود ميگفت كه بجاي طرح نظرات صوري متافيزيكي ،پيرامون علل وجود جهان و اوضاع بعد از مرگ ، به زندگي روزمره مردم فلك زده بيشتر توجه داشته باسند.

اینرا هم چک کنید

واژه “زن” را کمی درست بخوان

فریبا اکبری، دانش آموخته خبرنگاری دانشگاه هرات سرچشمه واژه زن انسانیت است، نه ضعیفه، نه …