ارسالی مدینه
فرآيند برنامه ريزي
تاكنون تلاش بسياري انجام گرفته تا براي فرايند حل مسائل كه به برنامهريز در رسيدن به راهحل بهينه كمك ميكند چهارچوبي متناسب فراهم آيد. نوشتههاي پتريك گديس[1] لزوم شناخت و تجزيه و تحليل مسائل قبل از برنامهريزي را عنوان نموده, برنامهريزي كه خود حاصل فرايند شناخت ميباشد. با تصويب قانون برنامهريزي شهر رو روستا 1947 [2] منطق ارزيابي- تحليل- برنامه[3] در برنامهريزي مورد قبول واقع شد و رسميت يافت, هرچند تكنيكهاي مورد استفاده براي تحليل غالباَ ابتدايي بودند. در طي پانزده تا بيست سال اخير شيوه آناليز سيستمها در زمينههاي علمي, صنعتي و نظامي بوجود آمد تا بر اساس مطالعات سيستماتيك به تعيين سياست بپردازد. در ساليان اخير كوششهايي براي تعريف مجدد فرايند برنامهريزي بر اساس فرايند آناليز سيستمها انجام گرفته است و در مورد عناصرري كه فرايند برنامهريزي سيستماتيك[4] را بوجود ميآورند توافقهايي شده است. (اصطلاح برنامهريزي سيستماتيك مبين اين نكته است كه موضوعات پيچيده مورد نظر ما داراي ويژگيها و رفتاري سيستمي هستند و بدين ترتيب برنامهريزي سيستماتيكتر انجام خواهد گرفت.)
كاتانيزواستيز[5] معتقدند كه اين فرايند ميتواند در هفت مرحله بصورت ذيل انجام پذيرد:
تعريف و توجيه مسائل جاري و آينده و روابط ميان آنها.
پيشبيني وضعي آينده بر اساس مسائل شناخته شده.
شناخت عوامل, شرايط و محدوديتهايي كه وسعت راهحلهاي ممكنه در رابطه با كل مسائل را تعيين ميكند.
تعيين اهداف درازمدت و كوتاهمدت در مراحل گوناگون.
تعيين سياستهاي مختلف
ارزيابي كميت و كيفيت هزينهها و سودمندي و شبيهسازي راهحلهاي ممكنه در محيط سيستم شهري, به منظور شناخت كارايي كلي و تاثيرات جنبي اين راهحلها
گزينش سياستي خاص و اجراي آن
اين مراحل شبيه فرا- فرايندي (Metaprocedure) است كه چادويك در سال 1969 خطوط كلي آن را مطرح نمود:
شناسايي و توصيف سيستم
تدوين ضوابط براي آزمايش سيستم
مدلسازي سيستم
آزمايش مدل سيستم بر اساس ضوابط
گزينش آينده پيشبيني نشده وضعيتي خاص توسط مدل
آزمايش وضعيت آينده پيشبيني شده بر اساس ضوابط
كنترل رفتار سيستم در جهت آيندهاي مطلوب
گرچه اختلافات جزئي ميان فرايند برنامهريزي و فرايندهاي سيستماتيك برنامهريزي وجود دارد, به نظر ميرسد كه در مورد عناصر مهمي كه بايد در چهارچوب برنامهريزي وجود داشته باشد توافق حاصل شده است. چهارچوبهاي مختلف برنامهريزي مطرح شده را ميتوان به صورتي كه دربرگيرنده تمامي اين عناصر باشد چنين مطرح نمود:
توصيف سيستم و تعيين مسائل آن
تدوين و تحليل راهحلها
ارزيابي راهحلها و انتخاب
اجرا و كنترل
1– توصيف سيستم و تعيين مسائل
توصيف سيستم شامل شناسايي سيستم مورد نظر برنامهريز ميباشد و اين مرحله شامل شناخت متغيرهايي است كه براي شناخت ساختمان و عملكرد سيستم موجود الزامي است. اين مرحله را ميتوان فرايند مدلسازي سيستم مورد نظر دانست كه كوششي است براي تقليل تنوعات (جزئيات با پيچيدگي) سيستم به ميزاني كه سيستم قابل كنترل بوده و در عين حال جامع باشد. مرحله تعيين مسائل سيستم شامل ارزيابي عملكرد سيستم در رابطه با اهداف سيستم, استانداردها و محدوديتهاي سيستم ميباشد.
2- تدوين و تحليل راهحلها
هدف مرحله تدوين راهحلها, تعيين مجموعه راهحلهايي است كه اهداف از پيش تعيين شده را تا حدودي و با توجه به محدوديتهاي موجود تامين كند. اصولا روش كلياي براي دستيابي به راهحل وجود ندارد. چادويك (1969) روشهاي مفيد گوناگوني كه براي تدوين راهحلهاي ممكنه وجود دارد را به طور اجمالي بيان نموده است. از ميان راهحلهاي مورد نظر چادويك راهحلهايي كه بارها بكار برده شده است, ذيلا تشريح خواهد شد. “ميتوان براي انجام چنين امري از سيستم موجود آغاز و به سادگي سعي در “حل” مشكلات كنوني آن نمود, اشكال اين روش آن است كه دگرگوني سيستم كه خود بوجود آورنده مشكلات ناشناخته فراواني است, ناديده انگاشته ميشود. در چنين روشي نخست مطالعه مدلهاي سيستم موجود آغاز ميشود و در اين مرحله هدف, اصلاح مدل و تطابق آن با خواستهها ميباشد (يعني از ميان برداشتن تفاوت عملكرد فعلي سيستم و هدفهاي سيستم) . . . چنين به نظر ميرسد كه براي برنامهريزي نقاط شروع ديگري براي ابداع راهحلدهايي مفيد وجود داشته باشد. براي مثال ميتوان با تئوريهايي كه ظاهراَ روابط موجود ميان فعاليتدها را توضيح ميدهد شروع نموده و سلسله روابطي براي آينده استنتاج نمود تا بتوان خصائصي كه ارزش پايدار دارند را حفظ نمود. براي مثال, در يك سيستم منطقهاي, ميتوان از نظريه مكان براي تعيين منطقه نفوذ مراكز خدماتي خاص و روابط سلسله مراتب و وسعت مراكز استفاده نموده و اين نظريه را به عنوان پايهاي براي روابط مشابه در سيستم آينده بكار برد. از نظريههاي فرم شهر نيز ميتوان استفاده مشابه نمود, هرچند چنين نظريههايي غالباَ فاقد توجيهي قطعي ميباشند. يك شيوه ديگر تعيين راهحلهاي مختلف بر اساس نحوه روابط گسترده ميان فعاليتهاي اصلي كه با عباراتي چون “پراكندگي”, “تمركز” و يا مخلوطي از آنها توصيف شده استوار گشته است.
از چنين مفاهيم كلي قبل از اينكه مدلهايي با گرايشات محل/ مكاني منطقهاي[6] برداشت شود, ميتوان ضوابط كلي وضعيت مطلوب را استنتاج نمود.
هدفهاي مرحله تحليل راهحل, پيشبيني خصائص احتمالي عملكرد هر يك از گزينهها است, يعني ارزيابي مقادير متغيرهاي سيستم و تاثيرات متقابل آنها.
3- ارزيابي و گزينش
هدف اين مرحله تشخيص راهحل يا سياستي است كه بهتر از همه, هدفهاي سيستم را برآورده سازد. در واقع فرايند “ابداع آينده” همانگونه كه در مرحله قبلي بيان شد, ممكن است سبب تجديد نظر يا گستردگي هدفها گردد.
گرچه اين بحث در مورد “هدفها” و “عملكرد” ميباشد, اصولاَ تصميمگيريهاي بسياري وجود دارند كه تصميمات و قصاوتهاي شخصي نقش عمده و غيرقابل اجتنابي در آن برعهده دارند. در چنين شرايطي نتايج تحليلي كمي به عنوان ابزاري در تصميمگيري بكار ميروند و بديهي است كه تحليلهاي كمي به خودي خود تعيين كننده نيستند.
اصولاً فرايند اجرا يكي از مهمترين مراحل فرايند برنامهريزي است. اگر دستگاههاي اجرايي نامناسب باشند, حتي صحيحترين سياست در رسيدن به مقصود موثر نخواهد بود و به همين دليل است كه اخيراً اهميت كنترل بر اجرا براي مسئولين و برنامهريزان روشن شده است و بنابراين امكان آزمايش رفتار و خصائص سيستم در فواصل زماني متوالي به منظور ارزيابي اعتبار فرضيات و هدفهاي سياستها از اهميتي خاص برخوردار است؛ كنترل ابزاري است كه به وسيلهي آن مناسبت سياست برنامهريزي حفظ ميشود.
رابطه مستقيمي ميان ديدگاههاي نظري سالهاي اخير درباره فرايند برنامهريزي و تغييراتي كه در فرايند حقوقي برنامهريزي كه توسط قانون شهر و روستا 1968 رخ داد وجود دارد. البته اين بدان مفهوم نيست كه تغييرات ديدگاه نظري باعث تغييرات حقوقي شده باشند, بلكه اساساً حاصل مجموعه قوانين جديد گنجاندن بسياري از ويژگيهاي نگرش سيستمي فرايند برنامهريزي در چهارچوب قوانين برنامهريزي ميباشد.
مهمترين دگرگوني سيستم برنامهريزي تمايز ميان تصميمات سياسي (استراتژيك) در مقياس بزرگ جغرافيايي و تصميمات دربارهي جزئيات طراحي محلي و محيطي بوده است. طرحهاي توسعه كه به وزارت مسكن و حكومت محلي تقديم ميگردند, طرحهايي هستند كه با ساخت كلي يك منطقه سروكار دارند. اين طرحها, طرحهاي ساخت ناميده شده, Structure Plans و هدف اين طرحها هدايت و كنترل رشد و تحول سيستم شهري براساس اهدافي خاص ميباشد.
سازمان محيط زيست در سال 1970 كتاب راهنمايي منتشر نمود كه در آن شكل و محتواي جديدي براي طرحهاي توسعه پيشنهاد نموده است. بررسي بخشي از كتاب راهنما كه به شكل و محتواي طرحهاي ساخت مربوط است, مقايسه جالبي را با نكات عمده, چهارچوب برنامهريزي سيستمها كه در بالا مطرح شد, بدست ميدهد.
اصطلاح ساخت در كتاب راهنما به اين صورت تعريف شده: ساخت همان سيستمهاي فرعي اجتماعي, اقتصادي كالبدي يك ناحيه ميباشد كه بر برنامهريزي تاثير گذارده و يا توسط آن كنترل ميشود. در نتيجه, ساخت چهارچوب برنامهريزي هر ناحيه بوده و شامل موضوعاتي چون توزيع جمعيت, فعاليتها و روابط ميان آنها, الگوي كاربري زمين و توسعه منتجه از فعاليتها و همچنين توسعه شبكه ارتباطات و سيستم ارتباطات و سيستم خدمات زيربنايي ميباشد. سپس در كتاب راهنما پيشنهاد شده است كه طرح ساخت ميبايستي بر اساس سرفصلهاي كلي زير ارائه شود.
الف- محتواي برنامه كه شامل بخشهايي است كه هر يك در ذيل تشريح شده است.
چهارچوب ملي و منطقهاي, كه به تشريح نحوه تفسير از سياستهاي ملي و منطقهاي در طرح ميپردازد.
چهارچوب بخشي منطقهاي, كه به توصيف موقعيت منطقه كوچكتر پرداخته و نحوه تصميمگيري مقامات اين منطقه و مقامات مناطق مجاور اعم از مناطق فرعي ديگر يا مجموعه شهرهاي چند هستهاي (Grouping Conurbation) ميپردازد.
ب- ساخت موجود: تحليل عناصر ساختاري در ناحيه و تشريح نحوه ارتباط اين عناصر با يكديگر و با نواحي مجاور
پ- هدفهاي طرح, بيان اهداف و مقاصد
ت- استراتژي طرح: كه شامل استدلال و توصيف و مقايسه راهحلهاي ممكنه و ارزيابي آنها بر اساس اهداف و امكانات ميباشد.
اساس پيشنهاد تهيه برنامههاي ساخت و ديد سيستمي وزارتخانه شناخت, درك و ارزيابي نحوه عملكرد و تدثيرات استراتژيهاي مختلف بر اساس اين ديدگاه ميباشد.
همانگونه كه مك لالين (Mac Loughlin 1969) خاطرنشان ميسازد, تدوين راهحلهاي گوناگون ميبايستي بر اساس درك نحوه عملكرد و تكامل سيستم شهري و چگونه تغييرات آن بدون دخالت در آن و نحوه عكسالعمل اين سيستم در مقابل سياستهاي گوناگون باشد. با اينهمه سيستمهاي شهري چنان پيچيده هستند كه توصيف, تحليل و پيشبيني رفتار آنها امري بس دشوار ميباشد. به همين دليل اخيراً برنامهريزان به منظور كاستن از پيچيدگي سيستم و قابل كنترل كردن آن به استفاده اپز مدلهاي كمي و رياضي توسل جستهاند.