ارسالی: نیلوفر لنگر
کتاب دریچهای است به سوی روشنایی. به وسیلهی کتاب میتوان میان انسانها و نسلها رابطه بر قرار کرد. سرگذشت مردم قدیم به وسیلهی کتاب جاودانه شده است. کتاب بهترین مونس انسان در تنهایی است. انتقال فرهنگ از نسلی به نسل دیگر توسط کتاب صورت میگیرد. بنابراین کتاب خود جهان دیگری است برای انسان. کتاب و رونق چاپ کتاب موجب رونق بازار فرهنگ میگردد. تجربه نشان داده است که جامعهای که فرهنگ مطالعه در آن رشد داشته، پیشرفت و ترقی نیز داشته است.
اما در افغانستان این صنعت عمر طولانی ندارد. هنوز کتابهای ما در “بازار قصه خوانی پشاور” به چاپ میرسد. هنوز کتابهای درسی مکاتب در کشورهای همسایه چاپ میشوند. کتابفروشیهای کابل پر است از کتابهایی که در سایر ممالک انتشار یافتهاند. اگر چند صنعت چاپ در زمان امیر شیرعلی خان در افغانستان آمد اما چند سالی است که این صنعت در کشور به رسمیت شناخته شده است. ناشرانی -که عمدتاً هم خصوصیاند- کتابهایی را به نشر میرسانند که در بازار خریدار داشته باشند. هیچگاه به دنبال کیفیت کار نبودهاند. از اینرو کمتر ما ناشر فنی و حرفوی را میتوانیم پیدا کنیم که به شکل استاندارد به چاپ کتاب بپردازد. شاید این امر دلایل فراوان داشته باشد. وضعیت نابسامان فرهنگی از یکسو، عدم توجه دولت از دیگرسو و نبود فرهنگ کتابخوانی از جانب سوم باعث میگردد که صنعت چاپ پیشرفت چشمگیری نداشته باشد. در این میان عامل نبود فرهنگ کتابخوانی مهمترین عامل به نظر میرسد چه اینکه فرهنگ کتابخوانی باعث میگردد که بازار فروش و کیفیت چاپ نیز ترقی و رشد نماید. نبود این فرهنگ همواره نویسندگان و ناشران را دچار مشکل کرده است. نویسنده چون از طریق کتابش نان نمیخورد و مجبور است برای چاپ کتاب هزینهی قابل توجهی نیز بپردازد، از اینرو دست به قلم نمیبرد. یا سعی در نوشتن اثر مطلوب نمیکند. درنتیجه این امر سبب میشود تا فرهنگ کتابخوانی نیز به وجود نیاید. از طرف دیگر دلایل متعدد سبب میشود که این فرهنگ جایگاه خود را حتا در میان قشر تحصیل کرده نیز باز ننماید. از عواملی که باعث نبود فرهنگ کتابخوانی در کشور میشود میتوان به این عوامل اشاره کرد:
1. تحولات سیاسی- اجتماعی: چند دهه جنگ و آوارگی همچنان که بر دیگر زیر ساختها تأثیر منفی داشته، بر فرهنگ بخصوص فرهنگ کتابخوانی نیز تأثیر نامیمون داشته است. کسانی که در طی چند دهه جنگ در کشور زندگی میکردند بیشتر از این که به دنبال مطالعه باشند، به دنبال خبرهای بی بی سی میرفتند تا بشنوند که چه تحولات جدیدی در کشور رونما گردیده و چه اتفاقی دیگر، آبستن است. از اینرو فرهنگ مطالعه نیز وجود نداشته است. اما پس از 1380 و ایجاد زمینههای تعلیمی در کشور، تمایل به کتاب روند صعودی خود را پیموده است.
2. نبود کتاب و مراکز فروش: از عوامل دیگری که بر فرهنگ کتابخوانی تأثیر نامیمون داشته نبود کتاب و منابع داخلی یا خارجی است. شاید در ماه چند جلد کتاب در افغانستان به نشر نرسد در حالی که در سایل ممالک روزانه به صدها جلد کتاب به نشر میرسد. از این جهت افغانستان با کشورهای همسایه هرگز قابل مقایسه نیست. هم اکنون نیز کتابهایی که در بازار کتاب به فروش میرسند از کشورهای دیگر وارد میگردند. و از طرف دیگر بازار کتاب نیز در شهر بزرگی چون کابل بسیار اندک است. جز جاده آسمایی -که تعداد شاید سی- چهل غرفه کتاب فروشی در داخل کانتینر وجود دارد- دیگر بازار کتاب پیدا نتوانی؛ که این خود فرهنگ کتابخوانی را تنزل میدهد. خرید یک جلد کتاب صد افغانی برای کسی که از آخر خیرخانه تا این سوی شهر میآید کاری است دشوار و گران. از این بازار فروش کتاب که بگذریم، تعداد دست فروشان هست که در پهلوی وزارت اطلاعات، کتابهای خود را روی خاک و پیاده رو گذاشته اند. این کتابها از گرد وغبار قابل رؤیت نیستند. به نظر میرسد برای وزارت اطلاعات فرهنگ این مسأله شرم آور خواهد بود که در کنار گوشش کتابها گرد بخورد.
3. فقر: فقر مانع دیگری برای رشد فرهنگ کتابخوانی محسوب میگردد. بسیاری از کسانی که علاقهمند به خواندن کتاب اند، به دلیل قیمت بودن کتابها جرئت خرید کتاب را ندارند. کتابها به دلیل این که در خارج چاپ میشوند و گمرک میخورند، قیمت آنها نیز افزایش پیدا میکند. اگر یک کتاب به قیمت 50 افغانی چاپ میشود در بازار به قیمت 150 افغانی به فروش گذاشته میشود.
4. بیسوادی: بیسوادی بسیاری از خانوادهها عامل دیگری در نبود فرهنگ کتابخوانی است. در خانوادهای که سرپرست آن سواد نداشته باشد چگونه میتواند از فرهنگ کتابخوانی بهرهمند گردد. سطح پایین سواد در کشور عامل اصلی نبود فرهنگ کتابخوانی به شمار میآید.
5. نبود سیاست فرهنگی: با وجود این که ده سال از فصل جدید میگذرد، هنوز دولت نتوانسته یک سیاست فرهنگ خاصی را برای خود اختیار و براساس آن به غنی سازی و توسعهی فرهنگی دست بزند. ریاستهای مربوطه در داخل وزارت اطلاعات وفرهنگ به جای سعی در ترویج این فرهنگ، همواره سعی در عقیم گذاشتن آن کرده اند. به آب انداختن کتابها از نمونهی آشکار این گونه سیاستهای کج میباشد. مطابق اطلاعات منابع خبری در تمام کشور حدود 72 کتابخانه دولتی وجود دارد. شمار تمام کتابهای موجود در این کتابخانهها به صد هزار نمیرسد. در حالیکه حدود 30 میلیون نفوس در این کشور زندگی میکنند. این مقدار کتاب چگونه میتواند نیازمندیهای مردم این سرزمین را برآورده سازد؟
6. نبود مشوقهای فرهنگی: در حالی که سخن از کتابهای دیجیتالی است، دولت ما نتوانسته است برنامههایی را برای رونق بازار کتاب، تشویق صنعت کاران کتاب و افزایش خوانندگان داشته باشد. نگارنده ده سال است که در کابل به سر میبرد اما تا حال شاهد یک برنامهی مشوقیه برای فرهنگ کتابخوانی نبوده است. این میرساند که هیچ برنامهای برای رشد فرهنگ کتابخوانی وجود ندارد.
همه ی آنچه اشاره شد، برای شهروندان ساکن شهرهای بزرگی چون کابل بود؛ شما اگر در روستاها بروید و فرهنگ کتابخوانی را مطالعه کنید، جز تأسف و آه چیزی نخواهید داشت.
امید است دولت به این مسأله توجه خود را مبذول داشته همچنانکه در دیگر بخشها سرمایه گذاری میکند، در این بخش نیز به صرف هزینه بپردازد؛ چه اینکه سعادت و ترقی تنها از طریق توسعه و رشد فرهنگ میسر میباشد. (نوشته ا زمحمود جعفری)