ارسالی: محب الله سلام
شخص طبيعي يا حقيقي – شخصي طبيعي عبارت از انسانها است که افراد انساني صرف نظراز تابعيت ، نژاد ، رنگ ، مذهب ، جنس موضوع حقوق وتکاليف اند. همة افراد از جهت انسانيت داراي حداقل حقوقي هستند که ارتباطي به حيثيت تابعيت يا مذهب يا نژاد يا رنگ يا جنس آنها ندارد و آنها را حقوق انسان مينامند.
ضابطه اي که بطور دقيق مقدار اين حقوق را بيان کند نه در قانون وجود دارد نه در کتب حقوقي ولي ميتوان گفت مقدار اين حقوق بستگي بطرز فکر اکثريت يک ملت وتمدن و سوابق تاريخي آن دارد .
براي تعريف حقوق انساني و آزادي و حد و انواع آن کتاب ها نوشته شده و بحث هاي مفصل از جانب فلاسفه و نويسندگان و حقوقدانان مطرح شده است، آزادي به معني حقوق و اختيار و به طور کلي مستقل و مختار بودن شخص در گزينش اعمال و رفتار خود ميباشد.
آزادي مانند برخي کلمات از قبيل خير و سعادت و عدالت مفهومي بغرنجي و پيچيده است. افراد عادي معمولا آزادي را در نبودن قيد و شرط ميدانند، و بر اين بارو اند که انسان وقتي آزاد است در انجام کار هاي دلخواه خود مانعي نداشته باشد . ولي متفکرين و فلاسفه اين برداشت را سطحي تلقي ميکنند، به نظر آنها آزادي مطلق يک حالت حيواني، لجام گسيختگي و هرج و مرج است، و آزادي حقيقي در تبعيت از يک نظم عقلاني و منطقي است.آزادي نوع استقلال و خودساماني و آن به حالتي گفته ميشد که براي فرد با از بين رفتن هر گونه قيد و بند و اجبار به وجود ميايد، به طول کلي هر عامليکه موجب سلب اختيار از فردو موجب قرار گرفتن او در تنگنا و اجبار و اکراه باشد و نيز جهل و تعصب که تفکر و استقلال رابه روي آدمي ميبندد.
آزادي داراي دو معني است : در يک معني آزادي به معني فقدان اجبار است که در بالا تذکر داده شد، در معني ديگر که با معني اولي ارتباط نزديکي دارد،آزادي مترادف با حق استعمال ميشود با اين تفاوت که آزادي مفهومي رفتار است ، حال آنکه حق مفهومي حکمي و دستوري است.مثلا وقتي ميگوئيم شخص در انجام عمل آزاد است يعني اينکه حق يا توانايي انجام همان عمل را دارد يا آزادي مالکيت يعني اينکه شخص حق انجام اعمال مالکانه از قبيل تصرف يا بهره برداري از ملک را دارد ، اما وقتي ميگوئيم حق مالکيت يعني توانايي بهره مند شدن از چنين وضعي که قانون آنرا مجاز ميشمرد .
آزادي عمومي ومدني عبارت ازحقوق است که براي افراد نوعي استقلال، و خود ساماني در زمينه هاي مختلف زندگي اجتماعي تامين ميکند و اين حقوق از لحاظ رشد شخصيت انساني ضروري شناخته ميشود، و به موجب آن انسانها در زمينه هاي مختلف زندگي اجتماعي اعمال و رفتار خوي را خود انتخاب و اختيار ميکنند و اين توانايي ها به وسيله حقوق موضوعه، که آنها را از حمايت مستحکمي برخوردارد ميکند شناخته ميشوند .
همانطور که دولت ها مکلف هستند که يک حد اقل حقوق براي افراد انساني از حيث انسان بودن آنها بشناسند خود افراد هم حق ندارند از آزادي خود در راه سلب حقوق خويش از حدي معيني فرا تربروند زيرا جلو رفتن از آن حد بر خلاف نظم عمومي جامعه است.
از آغاذ نهضت تدوين قانون اساسي تا روزگار ما ، تدوين حقوق و آزاديهاي عمومي، با هدف و برداشت مختلف انجام شده است که به شرح يکايک نظريات مربوط به آن ميپردازيم