شاخص: استفاده از اصول و ملاکهایی که خصوصیات کیفی را در قالب کمیت بیان کرده و آنها را قابل بررسی و ارزشیابی می کند، شاخص نام می گیرد، شاخصها معمولا” از نظریه ها، نگرشها و یا موقیعت ها سرچشمه می گیرند و مانند علائمی که میسر را مشخص می کنند، می توانند استفاده گردند.
بر اساس شاخصها می توان به تشریح وضعیت مؤسسات از لحاظ برنامه ریزی یا انجام تحقیقات علمی پرداخت و در روند تغییرات آنها را بررسی نمود.
در مورد شاخصهای عملکرد مدیران نظریات مختلفی وجود دارد که در اینجا به چندین نمونه آنها اکتفا می کنیم. نظریه دن ویکتوریا = در سال 2000 در پژوهشهای خود دریافته است که 2 شاخص مهم در مدیریت می تواند سازمان را از وضع نا مساعد به وضع بهینه انتقال دهد، این شاخص عبارتند از مؤثر بودن و متعهد بودن رهبر. بهترین مدل رهبری برای مدیران آن است که از یک طرف یه عنوان تسهیل کننده امر اصلاحات و نوسازی گردد و از طرف دیگر سازمان سازمان را به عنوان یک جامعه یادگیرنده در آورد و بتواند شرایط رهبری انتقالی را به وجود آورد.
نظریه ویکترووالنتن = در بررسی پژوهشهایی که انجام دادند 3 شاخص مشترک در مدیران را شناسائی کرده که این شاخصها عبارتند از:
1- میزان پذیرش مسئولیت در تمام جنبه های سازمان
2- میزان ارتباطات و درگیری آنها با مسائل و داشتن ادراکات دقیق
3- میزان دریافت اطلاعات و بازخورد از طرف کارکنانی که به طور غیر رسمی رهبری کارکنان را به عهده دارند.
در زیر به ذکر یکی از الگوهای مهم عملکرد مدیران می پردازیم:
الگوی رفتاری – مدیریتی جان کارتر : مطالعات کاتر نشان می دهد که رفتار مدیران اثر بخشی از یک الگوی 3 بعدی تبعیت می کند:
الف- برنامه سازی ب- شبکه سازی ج – وا داشتن شبکه به انجام برنامه
در این الگو علاوه بر توصیف رفتار مدیران به عنوان یک الگوی تجویزی نیز به کار گرفته شود. این الگو علاوه بر توصیف رفتار مدیران بر اساس مطالعات کاتر نشان می دهد که بخش عمده ای از وقت و توان مدیران اثر بخش صرف ایجاد شبکه ارتباطی مطلوب و کسب همکاری آنها در راستای پیاده یازی برنامه ها می ود که این در حالی است که برنامه سازی در افق گسترده زمانی چالش همیشگی آنان است. فرایندهای موجود در این الگو به صورت رفتارهای ترکیبی ظاهر شده و قابل تفکیک از یکدیگر نیستند. مدیران اثر بخش طی تعاملات و تصمیم گیریهای روزانه خود همواره زنجیره ای از این اجزاء عملیاتی را بهصورت ریز و نامرئی پیاده می کند. به عنوان مثال یک مکالمه کوتاه تلفنی، صرف ناهار، یک مذاکره ایستاده چند دقیقه ای – همه اجزائی از این سناریو به شمار می آیند.
الف- برنامه سازی : از لحظه ای که مسئولیت اداره سازمان بر عهده مدیر گذاشته می شود این فرآیند آغاز گسته این فرایند یک فعالیت مستمر ذهنی است و با عملیات رسمی برنامه ریزی سازمان تفاوت دارد.
در شکل گیری برنامه های سازمان که مدیر انجام می دهد 3 عامل مهم ایفاء نقش می کند.
1- تجربیات و نگرش مدیر نسبت به کار 2- شکل گیری برنامه شخص مدیر، شناخت وی نسبت به سازمان 3- فرآیند اطلاعات
شبکه سازی: بخش زیادی از وقت و توان مدیران اثر بخش صرف ایجاد، توسعه و تعامل با شبکه ارتباطات می شود مدیر آگاهانه و نا آگاهانه این شبکه را از انسانهائی تشکیل می دهد که تصور می کند در اجرای برنامه های وی مؤثر هستند. این شبکه ارتباطات مؤثر مدیر در داخل و خارج و خارج سازمان را نظام می بخشد.
ج – واداشتن به پیاده سازی برنامه : اغلب در الگوی رفتار مدیریتی ، نقشهای شبکه سازی با هدف برقراری ارتباطات و تبادل اطلاعات تعریف شده است. مدیران با ایجاد شبکه و تعام زیاد با افراد مؤثر، ارزشها و هنجارهای مورد نظر را حاکم کرده و فضائی به وجود می آورد تا مدیر به راحتی بتواند از آنان در خواستهایی داشته و امیدوار باشد که پاسخ مساعد دریافت خواهد کرد. امروزه اثر بخشی مدیران در متحول ساختن سازمانها رمز دنیای کسب و کار به شمار می آید.