ارسالی: آسیه
تاریخچه سوررئالیسم
يك شب در سال 1919 آندره برتون از شنيدن جمله ي كه به پنجره ذهنش زد تكان خورد .
تصوير محو شد ، ولي جمله در يادش ماند (( پنجره ، مردي را دو تكه كرده است . )) اين مكاشفه ي عجيب با يك تصوير بصري همراه بود و بلافاصله بعد از آن چند جمله بي ربط ديگر ، بدون اراده ي آگاهانه ي او ، به ذهنش آمد . از آنجا كه برتون با شيوه هاي روانكاوي فرويدي آشنايي داشت ، سعي كرد اين جريان خود سر تصاوير را بدون دخالت عقلاني خود آزادانه مجال جولان بدهد، شرح مكتوب اين تجربه را كه بعدها (( متن خودكار )) نام گرفت ، دادائيستها بي درنگ پذيرفتند ، ولي در حقيقت اولين نفس يك جنبش تجربي مصمم تر بود به نام سوررئاليسم .
پس از آنكه دادائيسم با آن وضع فضاحت بار از ميان رفت ، گردانندگان آن در سال 1921 به دور آندره برتون كه خود نيز زماني جزو دادائيستها بود گرد آمدند و طرح مكتب جديدي را ريختند ، جستجوي علمي و دقيق (( واقعيت برتر )) جايگزين فضاحت و عصيان بي رويه شد . آندره برتون به كمك لويي آراگون و پل الوار و فيليپ سوپو و روبر دسنوس و بنژامن پره چند تن از شاعران و نويسندگان ديگر به كشف دنياي لا يشعر و ضمير پنهان پرداختند . مكتب سوررئاليسم به طور رسمي در سال 1922 تشكيل شد .
واژه سوررئاليسم نخستين بار در نمايشنامه (( عبث نما ))ي گيوم آپولينر به نام (( سينه هاي تيره زياس )) ظاهر شد كه در سال 1903 نگارش يافت ولي نخستين بار در سال 1927 به روي صحنه رفت . (( درام سوررئاليستي )) عنوان نوعي نمايشنامه بود . اين واژه از نظر آپولينر نشان دهنده يك شيوه تمثيلي انتقال حقيقت جوهري بود . چنان كه خودش مي گفت : ” موقعي كه انسان خواسته بود از عمل راه رفتن تقليد كند ، چرخ را اختراع كرده بود ، پاي مصنوعي نساخته بود . ” به همين سان هنرمندي كه مي خواهد حقيقت بنيادين هستي را منتقل كند ، نه به برش ناتوراليستي زندگي بلكه به تخيل تداعي گر شاعر روي مي آورد .
ظهور سوررئاليسم مصادف با دوره ي است كه نظريات زيگموند فرويد ، پزشك روانشناس اتريشي درباره ي (( ضمير پنهان )) و (( رويا )) و (( واپس زدگي )) افكار متجسس را به خود مشغول داشته بود . آندره برتون و لويي آراگون ، كه هر دو پزشك امراض رواني بودند ، از تحقيقات فرويد الهام گرفتند و پايه مكتب جديد خود را بر فعاليت (( ضمير پنهان )) بنا نهادند .
در همان سال 1921 نخستين كتاب سوررئاليستي با عنوان ((ميدانهاي مغناطيسي )) به قلم آندره برتون و فليپ سوپو منتشر گشت . از سال 1922 تا 1924 تحقيقات جديد اين دو تن درباره ي (( طبيعت برتر )) و (( ضمير پنهان )) مرتبا در مجله (( ادبيات )) به چاپ مي رسيد . به زودي چندين شاعر و نويسنده ديگر نيز ، از جمله آنتونن آرتو و ماكسيم الكساندر و پير ناويل به آنان پيوستند .
ولي آندره برتون دست به تصفيه ي دامنه داري زد و پيروان و مريداني را كه تشنه شهرت ادبي و سياسي بودند از جمع خود بيرون كرد ، زيرا عقيده داشت كه فعاليت سوررئاليستي در نفس امر بايد از (( هر چه رنگ تعلق پذيرد )) آزاد باشد . به قول خودش كساني را كه به عللي ، كم و بيش آشكار ، استحقاق اين آزادي را نداشته اند نفي بلد كرد . بدين ترتيب ژان كوكتو و ژان پولان و رمون راديگه و ژول رومن و آندره سالمون و پل والري ، به گناه آنكه فروش آخرين كتابهايشان از متوسط بالاتر بوده است ، كنار رفتند . { بعدها جرجو كويكو و سپس در سال 1936 سالوادر دالي به اين سبب كه به فاشيسم روي آورده بودند و ژوزف دلتي چون به مذهب كاتوليك گرويده بود ، اخراج شدند .}
در سال 1924 ناگهان فعاليت و آوازه سوررئاليست ها به اوج قدرت خود رسيد، در يكي از خيابانهاي بزرگ پاريس ، مركزي به نام (( دفتر تحقيقات سوررئاليستي )) افتتاح شد و نخستين بيانيه سوررئاليسم به قلم آندره برتون و نخستين مجله (( انقلاب سوررئاليستي ))به مديريت پير ناويل و بنژامن پره منتشر گرديد .
در بحبوحه ي جنگ و انقلاب مراكش ، سوررئاليست ها جانب كمونيست ها را گرفتند و بر اثر آن ، فرياد اعتراض از همه سو بر خواست .
در سال 1929 ، برتون دومين بيانيه ي سوررئاليسم را منتشر كرد و وضع سياسي اين مسلك را روشن و مشخص كرد . در اين بيانيه ، برتون مجددا بر تعهد خود به طغيان و گسترش شناخت از واقعيت تاكيد كرد. از اين پس برتون به تدريج چند تن از همكاران خود را به دلايل مختلف طرد كرد .
با شروع جنگ دوم جهاني ، دالي و ايو تانگي به آمريكا گريختند . بنژامن پره به مكزيك رفت . آندره برتون باز جامه پزشكي پوشيد و به همراه آندره ماسون را آمريكا را در پيش گرفت تا با فراغت بال و استقلال كامل تحقيقات سوررئاليستي خود را دنبال كند . وي در سال 1942 ديباچه سومين بيانيه سوررئاليسم را در نيويورك منتشر كرد . در سال 1946 پس از پايان جنگ و استقرار آرامش به پاريس برگشت و در مصاحبه با خبرنگاران ثبات عقايد خود را اظهار داشت و گفت : ” در دوره ي كه چرخ اجتماع بر اثر طغيان اشتهاي مادي از محور خود خارج شده است ، لزوم جستن آرمان و هدف معنوي بيش از پيش احساس مي شود ، در عصر انفجارات هم انسان بايد با مفاهيم ساخته و پرداخته و قالب گرفته به مبارزه برخيزد و همه امكانات خود را براي برقراري عصر جديد ديري به كار اندازد . “
اصول سوررئالیسم
سوررئاليسم در تعريفي كه آندره برتون از آن مي داد ، متعهد به تصحيح تعريف از واقعيت بود . وسايلي كه به كار مي بست ( نگارش خود كار ، شرح خواب ، روايت در حالت خلسه ، شعر ها و نقاشي هاي مولود تاثيرات اتفاقي ، تصويرهاي متناقض نما و رويايي ) همه در خدمت يك مقصود واحد بودند : تغيير دادن درك ما از دنيا و به اين وسيله تغيير دادن خود دنيا .
سوررئاليسم داراي چندين فلسفه ي خاص است :
1 . فلسفه علمي كه همان روانكاوي فرويد است . چنانكه از اسم سوررئاليسم بر مي آيد ، آيين اصلي آن بر استوار است كه جهاني واقعي تر از جهان عادي وجود دارد و آن جهان ضمير نا خود آگاه است .
فرضيه نا خود آگاهي فرويد كليد سوررئاليسم است . در واقع بي وجود زيگموند فرويد ، سوررئاليسم هرگز بصورت امروزي خود نمي توانست باشد و مي توان فرويد را بنيانگذار واقعي اين مكتب دانست ، زيرا همچنان كه او كليد پيچيدگي ها و معضلات زندگي را در رويا و خواب جستجو مي كند ، سوررئاليست ها نيز از همين زمينه براي الهام گرفتن استفاده مي كنند ، منظور اين نيست كه آنها فقط به ترسيم تصويري از صحنه هاي خواب مي پردازند ، بلكه هدف آنها به كار گرفتن هر وسيله ي است كه آنها را به محتويات سر گرفته ي ضمير نا خود آگاه مي رساند .
فرويد مي گويد : ” نا خود آگاهي يا روان نا خود آگاه اساس و محرك اصلي است ، و شعور ظاهر ما كه آن را خود آگاه مي ناميم قسمت كوچك و بي اهميتي از نا خود آگاه بيش نيست . ”
نظريات فرويد در باب روانكاوي ظاهرا يك مبناي علمي براي سوررئاليسم شد ، و اغتشاشات اجتماعي آن عصر زمينه ي طبيعي آن بود . هنرمند سوررئاليسم كه از درون خود آگاه بود ، علاقه اي به رابطه با جهان عيني در خود احساس نمي كرد . در عوض خود را به جهان درون و قلمرو پندارهاي فردي و رويا متوجه كرد ، واقعيت را رها كرد و به فوق واقعيت پناه برد . همچنانكه فرويد مي گويد : ” هر رويايي عبارت است از يك تمايل واپس زده شده كه به هنگام خواب يا به صورت اصلي خود تجسم پيدا نموده يا به ياري مكانيسم تبديل ، به صورت دگرگوني ظاهر مي شود . )) هنرمند سوررئاليست مي كوشد به مقداري از خصوصيات قسمت پنهان وجود خود دست يابد و براي رسيدن به اين خواسته ، به رويا و يا حالات رويا گونه ذهن خود پناه مي برد ، از طرف ديگر سوررئاليسم را مي توان ادامه رومانتيسيم دانست كه از تحليل نا خود آگاه فرويد شكلي تازه يافته است ، در واقع
عقيده رومانتيك ها درباره اين كه آدمي با عالم خارج بيگانه است و تنها حقيقت واقع دنياي دروني اوست و همچنين نظريه عقلاني نبودن كردار و رفتار آدمي ، به طرز كامل تري در جنبش سوررئاليستي بيان گرديده است . سوررئاليست ها عدم اطمينان رومانتيك ها را به عقل و منطق و شك و نوميدي آنها را درباره تكامل طبيعت آدمي اساس كار خود قرار دادند .
علاوه بر اين ها ، شيفتگي سوررئاليست ها به اروتيسم ( شهوت انگيزي ) تا حد زيادي متاثر از فرويد بود . به قول فرويد : ” روان نا خود آگاه شامل تمامي غرايز بشر اوليه است ، خوي حيواني و وحشي بشري قسمتي اصلي اين منبع مي باشد كه برخي از عوامل ارثي و همچنين تمامي اميالي كه در دوران تكامل و تحول كودك سر كوفته گشته اند بدان منضم شده است . ” به اين ترتيب غريزه جنسي كه ريشه در ضمير نيمه هوشيار داشت ، صاحب اعتباري شد كه آن را تبديل به سلاح مهمي در زرادخانه سوررئاليست ها كرد .
فرويد معتقد بود كه سركوب بعضي اميال جنسي در عين حال كه باز دارنده است ، ممكن است ضايعه ي نيز ايجاد كند . همين را سوررئاليست ها از آثار فلج كننده جامعه ي مي دانستند كه عادت كرده بود نشاط و مكاشفه را با احترام تخدير كننده ي به نظم ماشيني و امور روزمره و حسن شهرت جايگزين كند . به همين سان سوررئاليست ها خواهش نفس را در برابر نازايي و بازدارندگي بي احساس دنيا قرار مي دادند – و منظورشان از خواهش نفس نه تنها شهوت جنسي بلكه همچنين كل وسايلي بود كه با آنها در صدد افزايش اطلاع بودند . ميل جنسي از اين رو اهميت بيشتري داشت كه توجه را به امر خود انگيخته ، غريزي و شهودي جلب مي كرد و منبعي در دسترس همگان بود . آخر ، با تسليم شدن به اميال جنسي ، فرد دوباره مي فهميد كه اختيار عقلاني هم حدي دارد و ديگر اينكه – و اين نكته ي بود كه سوررئاليست ها از تكرارش خسته نمي شدند – تخيل هم قابل حصول است .
2 . فلسفه اخلاقي كه با هرگونه قرارداد و مواضعه مخالف است .
سوررئاليسم جنبشي است كه توانايي گذر به حالت پويايي و تحرك را دارد ، تحركي كه در تحول جامعه نقش موثري خواهد داشت . تصور اينكه هنر جدا از آگاهي و تحولات جامعه باشد و نقش سازنده آن را نديده گرفتن تصوري موهوم است و چون هنرمند نمي تواند از تغير شكل دائمي جريان زندگي بي تاثير باشد ، پس سعي دارد تا نقش خود را در تحول جامعه به نحو شايسته يي ايفا كند ، و اگر به واقعيت و اهميت هنر در پيشبرد جامعه معتقد باشد ناچار پي مي برد به اين كه ، اين فعاليت با ديگر فعاليت هاي اجتماعي كه فعاليت هاي فعال خوانده مي شوند ، تشابه و يگانگي دارد .
” هدف بلند پايه سوررئاليسم همه در آن است كه اطلاقش در بي واسطه ترين قلمرو آگاهي ، هيچگونه امكان تعارض باقي نمي گذارد . عليرغم محدودي انقلابيون كور ذهن به راستي نمي فهمم چرا بايد از پرداختن به مسايل عشق ، رويا ، ديوانگي ، هنر و مذهب خودداري كنيم ، حال آنكه ما اين مسائل را از ديدگاهي مي نگريم كه آنها و خود ما انقلاب را برسي مي كنيم و به جرات مي توانم ادعا كنم كه قبل از سوررئاليسم ، هيچ كار منظمي در اين جهت صورت نگرفته است . ” بيانيه دوم سوررئاليسم
3 . فلسفه اجتماعي كه مي خواهد با ايجاد انقلاب سوررئاليستي بشريت را آزاد كند .
سوررئاليست ها خود را جنبشي آوانگارد نمي دانستند ، اما ، به عنوان افرادي انقلابي ، مصمم به تغيير دادن ماهيت و دگرگون كردن تصور ما از چيستي واقعيت بودند . بي دليل نيست كه اولين نشريه سوررئاليست ها ، (( انقلاب سوررئاليستي )) نام گرفت . و اين خود حكايت از تعهدي به دگرگوني بنيادين مي كرد كه به سرعت ، با همان اشتياقي كه عرصه ي روانشناختي را در بر گرفته بود ، حوزه ي سياسي را هم فرا گرفت و سرانجام نشريه ي جديدي به بار آورد با نام پر معني (( سوررئاليسم در خدمت انقلاب )) .
در بيانيه 27 ژانويه 1925 مي خوانيم : (( 1 . ما كاري به ادبيات نداريم . اما اگر لازم شود ، مثل هر كس ديگري مي توانيم از آن استفاده كنيم .2 . سوررئاليسم نه يك وسيله بيان جديد است، نه چيزي ساده تر ، و نه حتي يك مابعدالطبيعه ي شعر . وسيله اي است براي آزاد سازي مطلق ذهن و امثال آن .
3 . ما مصمم به ايجاد يك (( انقلاب )) هستيم . 4 . ما واژه ي (( سوررئاليسم )) را با واژه ي (( انقلاب)) در يك رديف قرار داده ايم تا خصلت عيني ، بي غرض و حتي مستاصل انقلاب را نشان دهيم . 5 . ما هيچ ادعاي تغيير چيزي از اشتباهات انسان را نداريم . فقط مي خواهيم نشان دهيم كه چه افكار سستي دارد و خانه ي متزلزلش را روي چه پيهاي لرزاني ، جه خاك پوكي ، ساخته است . 6 . اين اخطار رسمي را توي صورت جامعه پرتاب مي كنيم . هر جور كه از نابرابري هايش ، از حركت هاي غلط روحش ، دفاع كند ، ما هدف خود را گم نمي كنيم … 7 . ما در (( شورش )) تخصص داريم اگر لازم شود ، هيچ عمي نيست كه ما قادر به ارتكاب آن نباشيم …..
در سال 1925 جنبش نو پا خودش را گرم كرد و با گستاخي و نشاطي ياد آور دادائيستها و مصمم به اثبات تعهدش به آزادي ، در مقابل محافظه كاري ، پيش جست و به نيروهاي ارتجاع اعلان جنگ داد . برتون مي گفت : ” ما درست در قلب جامعه مدرن زندگي مي كنيم و قرارمان با آن اين است كه همه زياده روي هاي ما را توجيه كند . ” آنها خود را يك عامل تحريك كننده مي دانستند – ولي تحريك كننده يي كه صرفا اثر تخريبي نداشت ، چون همه مي دانستند كه مرواريد محصول فرايندي فرساينده است و معتقد بودند اين مرواريد به جان هزار غواص مي ارزد .
آزادي ذهني كه نخستين شرط انقلاب سوررئاليستي است ، مستلزم آزادي انسان است . هنرمند سوررئاليست مي كوشد تا از وابستگي به يك سيستم فكري به عنوان پناهگاه بپرهيزد و جستجو هاي خود را با چشماني باز و تيزبين به سوي نتايج خارجي آن ها معطوف دارد . ماكس ارنست مي گويد : ” اثري در خور نام سوررئاليست است كه به كلي از نظارت عقل و شعور و عقل و ذوق و اراده آزاد باشد . ”
برتون بعدها در اثري به نام (( سوررئاليست چيست ؟ )) نوشت : (( امروز بيشتر از هميشه ، رهايي ذهن كه هدف مشخص سوررئاليست است ، به اعتقاد سوررئاليست ها در درجه اول مستلزم رهايي انسان است ، و اين يعني كه ما بايد با همه نيروهاي نااميدي با زنجيرهايمان بجنگيم ، يعني كه امروز بيش از هميشه سوررئاليست ها براي رهايي انسان چشم اميد به انقلاب پرولتري دوخته اند . ))