سوابق جريان روشنفکری در افغانستان

ارسالی: برات

در مورد سوابق روشنفکری، توافق یا اجماع کلی وجود دارد که تمام گروه های روشنفکری به نحوی ازانحا خود را با سید جمال الدین افغانی منسوب می کنند و کار خود را در ادامه کار او می دانند. ما هم  این را می پذیریم با این تذکر که بدون شک سید جمال هم یک ساعته از آسمان پایین نیامده و یک روزه از زمین نجوشیده و خودش وارث گذشته بوده است. نکته دیگر در باره خود روشنفکر است که هنوز تعریفی که برای همه کس قابل قبول باشد ندارد. ویژگی های عامی که ما در وجود یک روشنفکرمی توانیم داشته باشیم یکی این نکته است که عمیق کاری فکری می کند و با اندیشه سر و کار دارد و دیگر این که تعهد اجتماعی دارد و این تعهد نیز مبتنی بر یک اعتقاد و باور است و اجتماع خودش را براساس یک تعهد اعتقادی توضیح می دهد.
اما کار سیدجمال ادامه نیافت.می دانید ظهور سیدجمال درافغانستان دردوره پرآشوب جنگ های برادران محمدزای وخانه جنگی های آنان بود و خودایشان نیزمجال این را ندارد که بتواند کاری وسیع توده ای بکند و بیشترمصروف می شود به دربار.اینکه تسلسل تفکرسیدجمال توسط چه کسانی اسکان یافته اسناد دقیقی وجودندارد ولی با درنظردشت اینکه جنبش مشروطه یاهمان حرکتی که ما امروز بنام جنبش مشروطه عنوان می کنم عنا صرشکل دهنده اش عمدتا کسانی اند که خود شان را با سیدجمال منسوب می کنندو تفکرات شان هم دراین باره است و این هاکسانی هستندکه هرگز از بیرون نیآ مده اند . ازمتن همین جامعه افغانستان است که رشدکرده اند.

به هرحال تاآغازجنبش مشروطه خواهی اول مابه هچ سندی که بتوانیم به آن استنادکنیم دسترسی نداریم یالااقل من ندیدم ممکن است کسانی دیگرداشته باشند.درحرکتی که بنام جنبش مشروطه خواهی اول در زمان امیرحبیب الله قابل ذکراست،چیزی که برسرنوشت روشنفکرتاثیربسیا روسیع ومنفی توانست برجای بگذارد این است که اولین حلقات روشنفکری نه درخارج از دربار بلکه دردرون دربارشکل میگرد.یعنی جنبش روشنفکری دردامن قدرت متولدمی شود و این دامن یکی ازعوامل اساسی خطایا و اشتباهات تمام روشنفکران که بعد از سیدجمال میایند می دانم چرا؟برای اینکه همین هماهنگی وهمزیستی باقدرت ،بعدها،هم درزندگی روشنفکران اثرمی گذارد وهم براستراتیژی شان وهم برتمام ابعادوجهت گیری تاریخی شان درکل موجب انحراف می شود.بهرحال دراین زمان یک تعداد بچه های خوانین وملک هاو متنفیذین محلی در دربارتقریباً به عنوان گروگان گرفته شده اند،اززمان امیرعبدالرحمن خان همین اصطلاح غلام بچه که گفته می شود،این غلام بچه هاکی هابودند؟خوانین بودند که امکان داشت شورش واغتشاش کنند.عبدالرحمن خان این ها راجمع کرده بودتامانع این امر شود. هر چند در زمان عبدالرحمن خان برای این هاسازمان خاصی وجودندارد.امیرحبیب الله که علایق سیاسی دارد، به تقلید از غرب سازمانی برای این غلام بچه ها ایجاد می کند و سعی در تربیت وآموزش این بچه هادارد.به هرحال جنبش روشنفکری مشروطیت اول باتمام آرمان های متعالی که دارد،به عقیده من یکی ازنواقص اش این است که تولدش دردامن قدرت است وبعدازآن،اگرقدرت یا رو آوردن به قدرت وکارکردن درسایه آن همیشه برای روشنفکرجاذبه دارد.یکی ازدلایلش این است که روشنفکرکمتربه کارهای فکری وایدیولوژیکی به معنی فعلی علاقه نشان می دهد و اولین اقدامات شان نیزبشکل تروراست ،ازهمین علت ناشی میشود،اینهاچون دردامن قدرت متولدشدند،تصورداشتندکه اگرقدرت رابگیرندهمه کاردرست میشود.این میراث روشنفکران مااست.
این ها اگر به شوروی به چین وابسته می شوند و یا به امریکا و انگلیس و این وآن تمامش حاکی از این جریان غلط است ،همان خشتی که بدبختانه کج گذاشته شد،هدف من انکارنقشی نیست که این ها می توانستند داشته باشند،یا دارند هرگز،خوب الزامات وجود دارد که از سال های سال از زمانی که احمدشاه می آید و جنگ های بین برادران محمدزای آغاز می شود دیگرمجال شکل گیری یک نهادمستقل نیست.درافغانیستان مثلا ًنه مکتبی وجود دارد نه مدرسه ای حتی ملاهای ما،مثلاً در جامعه اهل تسنن بخش وسیع این ها یا از بخارا می آیند و یا از دیوبند می آیند که بخارا باویژگی انجماد فکری زبانزد است و دیوبند دروابستگی به انگلیس این الزامات را می خواستم بگویم که نباید پرتوقع هم باشیم برای توجیه مردم ویابچه های طبقات پاین جامعه امکانات آموزشی وجودداشت. فقط دربار بود که می توانستند دست به اینکارها بزنند درحالی که این عوارض مخصوص بخودش را داشت.
درجنبش روشنفکری اول بودکه یک تعداد روحانیون هم شرکت داشتند آنها درمدارس کوچک ومحدودکه آنهاهم وابسته به دربار بود درس می خواندند و از دربار اعاشه می شدند.این هاهستندکه اولین حلقه را ایجادمی کنندمامی بینم که هرگزنباید با این الگوهای که اکنون ازمشروطیت داریم تحلیل کنیم بایداین جنبش مشروطیت متناسب باهمان سیری تاریخی خودبررسی شود خلاصه تمام حرف شان دراین خلاصه میشد که شاه نیایدمطلق العنان باشد.یک شرط بالرخره باشدآن شرط این بودکه کابینه بالرخره داشته باشد.درهمین حدمشاجره های داشته حالااسنادی که مثلاً حبیبی وامثالش در رابطه باجنبش مشروطیت ارایه میکنند من خودم به آنها نمی توانم چندان استنادکنم به خصوص حبیبی که در جعل اسنادسوابق زیادداشته وپروانداشته است.به هرحال جنبش مشروطیت درهمین حدود خواستاراین بوده که دربرابررژیم مطلقه یک شرایطی باشدکه لاقل آنرامحدودکند.تعدادی زیادی ازایشان راامیرحبیب الله اعدام می کند وبه توپ می پراند البته این حرکت دراین جاخاموش نمی شودو ادامه پیدا می کندبا این که امیرحبیب الله ازبین میرود و امان الله که یکی ازکسانی است که متعلق به همین نهضت است قدرت رابدست میگردبرای یاران خودمجال بیشترمیدهدتااینهابکارشان ادامه بدهند.امابه خوداین هامسله باوربه قدرت به عنوان یک اسطوره برایشان مطرح است این مو جب میشودکه جنبش مشروطیت دوم یاجنبش دوران امانی خیلی زودقبل ازاینکه توسط دشمن ازبین برودازدرون زمینه های شکستش رشدمیکند.

علتی عمده اش رامن دراین میبنم که قدرت به عنوان یک اسطوره بوده است.آنچه روشنفکران ماتاهنوز نفهمیدند ویا نخواستند بفهمند این بودکه به همان اندازه که خود روشنفکران می توانندتاثرسر محیط وجامعه بگذارندهمین محیط وفضای که خودشان درآن قرارگرفته نیزسرشان تاثرمیگذارد. یک تاثردوطرفه است روشنفکراغلب خود را معصوم پنداشته فکرکرده که خودش اصلاً تاثرپذیر نیست درحالی که وقتی روشنفکروارث قدرت می شودهمین ماشین را می گیرد که قبلآ ماشین سرکوب بوده ،تقید و قتل عام بوده است روشنفکرمیآیدسرهمان چوکی می نشیند،در راس همان ماشین.همین ماشین بر او تاثیر می گذارد و این است که به مجرد که امان الله ازبین می رود،تعدادی زیادی ازهمین کسانی که متعلق به همین نهضت هستندبه خدمت نادرخان درمی آیند که بهرحال که مخالف با آن حرکت ومخالف امان الله است . لذا من علت شکست راپیش ازاین که درآمدن نادرخان بدانم،درقدرت گرفتن خود همین روشنفکرمی دانم، او روشنفکرقدرت رابدست می گبرد،این قدرت موجب انحرفات زیاد در درون جریان ودرنتیجه موجب شکست آن می شود.همین است که پیش ازاین که نادرخان این ها را ساقط کندبچه سقاوساقط می کند شک نیست که عوامل خارجی نیزداشته امامن معتقیدنیستم که عامل اصلی خارجی بوده است.خودمرحوم غبارکه یکی ازچهره های بیساردرخشان جنبش روشنفکری است تلویحاًاشاره می کندکه بامسلط شدن نادرخان جنبش روشنفکری به استثنای چندچهره مانندعبدالرحمن کبریت ازمشروطه خواهان اول خودغبار و سرورجویا به تعهدات قبلی خود وفادار هستند و باقی دربست در اختیار نادرخان قرارمی گیرند.حالابه امیدچوکی یا شاید به این باورکه ازاین طریق بتوانندکاری بکنند.بهرحال نتیجه این مسله فقط به نفع حاکمیت رژیم نادرخان است.

بعدازاین دیگرجنبش روشنفکری حالت جریان راندارد.افرادهستندکه همین میراث مبارزه را،میراث خودآگاهی بخشیدن مردم رابه صورت فردی حفیظ می کنند اما ازحزب وسازمانی خبری نیست.مثلآغبار اغلب عمر را در زندان و یادر تبعید می گذراندو درفرصت های که بدست می آورد به عنوان یک فرد دست بکارهای می زند درحالی که این کارش هم ازکانال سانسورمی گذردیامثلاً جویا که بعدترور می شود.

تاسال های 1320 وحتی تاسقوط هاشم خان حرکت روشنفکری بیشترصبغه فردی دارد بارفتن هاشم خان، تحولات که درمنطقه وکل جهان رخ داده است تاثرمعین خودش رامسلماً روی افغانستان می گذارد.دوره دموکراسی اول به وجود می آید شاه محمودخان صدراعظم می شود و مجالی دست می دهد که روشنفکران دوباره به میدان بیایند و کارخودشان را به صورت سازمانی و به صورت جریانی آغازکنند و ادامه بدهند.[1
ازروی اسنادی که درخانواه نویسنده این سطوربوده واکنون در آرشیف ملی در دوسیه خاصی سراج الاخبارمحفوظ است ثابت می شودکه جمعی ازروشنفکران و دانشمندان مملکت مربوط مدرسه شاهی و دارلعلوم حبیبه به دربار امیرحبیب الله خان پشنهاد نمودند که انجمنی از دانشمندان افغانی بوجود آید تایک جریده پانزده روزه را بنام سراج الخبارافغانستان درکابل نشرنمایند.

ریس این انجمن مولوی عبدالروف قندهاری متخلص به(خاکی)سرمدرس مدرسه شاهی وملای حضوربود ومولوی محمدسرور(واصف)پسرمولوی احمدجان الکوزی متخلص به تاجرسمت محرر این انجمن را داشت وهدف عالی این روشنفکران همانابیدارساختن مردم وآشنای آنها با مدنیت جدید و وقایع تازه دنیابود.این انجمن همکاران وهمفکران درخارج انجمن هم داشتندبه گونه مثال محمودطرزی بعد از بازگشت از شام بوطن سفارش شده بودکه ازاوهم درموردصحافت ومضامین جریده رای بخواهند.

قراریک ه دیده می شودسند منظورانجمن در25صفر1323ق امضاشده ولی مدت هشت ماه بعدشماره اولین سراج الخبارافغانستان،به تاریخ 15ذیقعده1323ق 11جنوری1906م در36صفحه چاپ سنگی به خط نیکوی دوتن ازنستعلیق نویسان مذکورنشرشد.

عناوین مهمی این شماره نخستین سراج الخباراین است:سرمقاله مولوی عبدالروف خان به عنوان یک خطابه تمهید و موعظه حسنه سیاسیه و بعد از آن ملخص احوال جنگ جاپانی وروسی، حوادث مملکت روم(عثمانی) و مصر روس وعبرت ناظرین باحوادث مملکت انگلیس وممالک متفرقه است درآخرحوادث مملکت افغانستان ویک قصیده وعطیه فصیح ازطبع مولوی محمدسرورزمان قندهاری متخلص به واصف واعتذارمدیرآمده است.
باچنین چهره وسیماشماره نخستین سراج الخباردرتحت کنترول شدیدحکومت مستبد وقت نشرشد ولی طوری که گفته اند حکومت هند بریتانوی بانشر آن توافق نداشت مانع نشرآن شد.
ازسرمقاله مولوی عبدالروف وقصیده مولوی واصف که دراین شماره نشرگردیده بود پدیدار است که در آن هنگام اثربیداری وتجدد مدنیت اروپا به کابل رسیده ومردم و دربار را تحت تاثیر قرارداده بود.وهم این مطلع فکرجدید در ادبیات معاصر ما است که درقصیده مولوی واصف بخوبی دیده می شود زیرا وی توجه امیر را به ترقیات وپیشرفت های جهان معطوف داشته است.
مولوی عبدالروف درقندهار روزی دوشنبه 5صفر1267ق چشم به جهان گشود و از مشاهرعلمای افغانی است که دراوایل قرن بیستم درجنبش عصردست داشت پدرش بدست امیرعبدالرحمن خان کشته شد.مولوی خاکی قرار نوشته سراج الخبار یوم جمعه 15ماه شوال 1333ق ازجهان رفت ودرمقبره دامنه خواجه صفای کابل دفن گردید.[2] بافشارهای استعماربعدازاولین نشرسراج الخبارگلوی آن درسال 1333ق گرفته شدوجزیک شماره بیشترنشرنشد ولی شش سال بعد امیر به تقاضای عصر و اجبارمحیط سرفرو آورد درسنه1329 ق اجازه نشرهمان جریده رابه محمودطرزی داد که منبع بیداری سیاسی وزینه پرورش تخم مشروطه خواهی – بلکه آزادیخواهی گردید.

این حرکت میمون که درسنه 1327ق اختناق یافته بود دوسال بعد بانشرمجدد سراج الخبار ونفس مسحیای یک افغان مخلص وطن دوست دانشمند و نویسنده نیرومند محمودطرزی پس زنده وپویا گردید واین مردعاقل ومدبربدون ایجادهیاهووترسانیدن دربارحقابه جای مولوی محمدسرورواصف نشست.[3] این جریده مکتب جدیدی درادب اجتماعی کشورگشودوراه نشرات تازه ادبی وسیاسی بادریچه اززندگی جهان نوین بررخ مطالعین بازکرد.جریده ازاستقلا ل تام مملکت حرف زد و بانفوذ استعماری دولت انگلیس مخالفت شدید نمود.این تنها نبود گاه و ناگاه ازهرج ومرج اداره داخلی نیزانتقاد می کرد.لهذا بزودی مرکزعلنی آزادی خواهان واصلاح طلبان کشور گردید.البته جریده که دریک محیط مطلق العنانی شدید زیرنظرمستقیم دولت منتشرمی گردید نمی توانست با استبداد و روش شخصی شاه تماس بگیرد لهذا برای بقای خودبه مدیحه سرای شخص شاه متوسل می شد و در این راه غلو می ورزید.[4] 1 محمدامین احمدی،وغیره همکاران.فصل نامه خط سوم (مشهد:انتشارات وزارت فرهنگ وارشاداسلامی ،1382)،شماره سوم وچهارم.صص136-137.

1. عبدالحی جبیبی،جنبش مشروطیت درافغانستان(قم:احسانی ،1372 )،صص25-32.

  1. جبیبی.همان اثر،ص145-146.
  2. میرغلام محمدغبار،افغانستان درمسیرتاریخ (کابل:بنگاه انتشارات میوند ،1383)، صص713-724.

درباره sadeqbarati

اینرا هم چک کنید

فرصت اشتراک در رقابت مقاله نویسی مجله فانوس

به اطلاع تمامی جوانان قلم بدست که خواهان اشتراك در بزرگترین رقابت مقاله نویسی باشند …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *