نویسنده: نیلوفر لنگر
در محدوده ی جغرافیایی بنام “افغانستان” که سالها آماج خشم و خشونت و عقب گردهای متعدد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بوده است، حرف زدن از معیار و ملاک های انسانی، کار ساده یی نیست.
ساختار این محیط، به گونه ی شکل گرفته که همه امتیازات و صلاحیت ها را فقط به یک جنس خاص که عبارت از “مردها” باشد، سپرده است.
تبعیض جنسیتی، کمتر بینی – از لحاظ عقلانی – خشونت، و بی اعتنایی در مقابل زنان، تفکریست که طی سالهای جنگ و بحران اجتماعی، بنا به عوامل بیولوژیک (تفاوت جنسی) ، توانایی های فزیکی، باور های غیر منطقی و خرافاتی، تعصبات مذهبی و سایر موارد، در ساختار جامعه افغانستانی بطور نامرئی، جا گرفته و مسیر را برای راه افتادن یک جامعه مرد سالار هموار ساخته و زنان را تا لایه های قهقرایی جامعه عقب رانده است.
شکل فعلی جامعه ی افغانستان عبارتست از: محیطی که همه ارزش های زنانگی را نفی میکند، زن را تنها به خواهر، مادر، و همسر بودن مقید میسازد و هویت زن را بنا به رابطه ی که با مرد دارد شکل میدهد، اولیه ترین حقوق انسانی را که عبارت از کار و تحصیل است، از او میگیرد و ازدواج و تولید مثل را به مثابه یک انتخاب انسانی نه، بلکه به عنوان سرنوشتِ غیرقابل تغییر و اجباری، برای او قرار میدهد، و صد ها نابسامانی دیگر…
بدون تردید، برای یک زن، پیآمدِ به دنیا آمدن و بزرگ شدن در اجتماعی با باورهای یک جنسه و تبعیض آمیز که از نخستین گامهای حیات، ارزش های زنانگی و جنسی را از یک زن می رباید و بجای آن سکوت و پذیرفتن را در نهاد او به عنوان یکی از شاخصه های حتمیِ زن بودن، تلقین میکند، چیزی به جز خود کمتر بینی و گریز از اجتماع نخواهد بود.
هر زن افغانستانی، از شروع حیات، مجبور به تقلید نقشی است که در ساختار جامعه مرد سالار برای او در نظر گرفته شده، و هیچگاهی توانایی پا فراتر نهادن ازین دایره را ندارد؛ حتی در خانواده های روشنفکر که زن ها میتوانند به کار و تحصیل بپردازند، خواست و توقع جامعه مردانه الگوی رفتار آنها را شکل میدهد و گاهی این نقش پذیری به حدی میرسد که عده ی از زنها، زنهای دیگر و گروه های را که پا فراتر از قاعده معمول نهاده و برای از بین بردن تبعیض و نشان دادن نقش واقعی زنانه کار و فعالیت مینماید، نکوهش میکنند. و این وضعیت نشان دهنده ی آنست که زنان افغانستان هیچگاهی نتوانسته اند به خود باوری اجتماعی برسند، زیرا، زن به دنیا آمدن ضمن این که در بسیاری از مناطق این کشور عیب شمرده میشود، و باعث ناراحتی اعضای خانواده میگردد، برای نوازد دختر که تازه بدنیا آمده است، نیز لطف چندانی ندارد زیرا از همان نخستین لحظه ها روح و روان او با تحقیر و کمتر بینی، رشد میکند و همین که به سنین نوجوانی و جوانی میرسد، دیگر برایش مشخص است که باید اندامش را خمیده نگهدارد، زیبایی هایش را پنهان کند، به صدای بلند حرف نزند، و اگر تهدیدی یا توهین و تحقیری متوجه اش میشود، سکوت کند تا از آبروی خود و خانواده اش مواظبت کرده باشد.
همین گونه، ضربه ی محکم دیگری که به زندگی انسانی و فردی زن وارد میشود، حقارت جنسی است که از همان آغاز تولد برایش تلقین شده است، که بدون شک در آینده برای زندگی مشترک جنسی، او را شدیداً دچار بحران جنسی و روانی میسازد. در حالیکه برای مردان، از همان آغاز، تحرک و فاعل بودن در امور نفسانی به ساده گی آموختانده میشود.
تحقیر جنسی از بزرگترین عوامل خودکمتر بینی زنان در اجتماع افغانستان است، و دادن نقش انفعالی برای زن در عرصه های فردی، او را وادار به عدم خودباوری در میان اجتماع بزرگتر، میکند.
شناسایی هویت زنانه و زنانه گی هنوز هم برای جامعه افغانستانی، موضوعی غیر قابل فهم و حتی جنجال برانگیز است، و فعالیت برای این هدف، میتواند هر لقبی را از سوی اجتماع کسب کند، اما به هر حال این یک رسالت است، برای هر زن روشنفکر افغانستانی، هر مرد برابری خواه و هر انسان اندیشمند؛ و باید باورمند بود که برای تغیر هر ساختار، نیاز است تا یک عده ی از اندیشمندان قربانی دهند، همچنانیکه در بسیاری موارد در جهان، این قربانی برای مبارزان، تا سرحد طرد شدن از اجتماع رسیده است.
آنچه در قدم نخست لازمست، تلاش برای کار بنیادینی است که مفهوم زن را در جامعه افغانستان، وضاحت ببخشد، و مفاهیمی چون عیب، ننگ، ناموس، و عفت را، از محدود بودن به زن رها ساخته و دوجنسه بسازد، و به زن ها از هر طریق ممکن، آموختانده شود که آنها ملکیت شخصی هیچکسی نیستند، بلکه موجودات آزاد و با توانایی های عقلانی استند که میتوانند برابر با مردان فعالیت کنند.
زن های افغاستان باید یاد بگیرند که به خودشان فکر کنند و زنِ زندانی درون خودشان را دریابند، صدا بلند کنند و اعتراض کنند، دیگر برای بدنیا آوردن دختر اشک نریزند بلکه به جنسیت خود احترام کرده و به شادمانی بنشینند، آزار و اذیت جنسی (در هر سطحی که باشد) را برای حفظ آبروی مردانی که شاید بارها آبروی انسانیت را ریخته باشند، تحمل نکنند. و این ذهنیت را در فرزندشان بپرورند که اعتراض حق انسانی آنهاست، و هیچ تفاوت و برتری بین دو جنس وجود ندارد، بلکه جنسیت فقط یک مسئله بیولوژیک است.