ارسالی جمیل
ادراک را فرایند آگاه شدن از اشیا ویژگیها و رابطهها از طریق اندامهای حسی تعریف کرده اند. در واقع ادراک یعنی تفسیر شدن اطلاعات حسی برای معنی بخشیدن به آنها.
نگاه کلی
فرآیند تفسیر دادههای حسی چگونه است؟
ایشان چگونه رنگها شکلها ، فاصلهها و حرکتها را از هم تشخیص میدهد؟
چگونه یک داده حسی در دو موقعیت متفاوت تفسیرهای متفاوتی پیدا میکند؟
چگونه یک داده حسی در دو موقعیت متفاوت تفسیرهای متفاوتی پیدا میکند؟
اطلاعاتی که توسط سیستمهای حسی به مغز ارسال میشوند جدا جدا و متفاوت از هم هستند ولی آنها در فرآیند پردازش ادراکی (perception) در مغز یکپارچه شده و با تجربههای گذشته مورد مقایسه قرار میگیرند و بدین ترتیب یک احساس خاص معنی و مفهوم پیدا میکند (دریافت ادراکی) و سپس این ادراکها برای شناخت جهان بکار میروند. در بررسی ادراک همواره دو مسئله کلی مطرح بوده است. یک دستگاه ادراکی پس از دریافت احساسها باید معین کند که در آن چیست؟” و “در کجا قرار دارد؟” جواب به این سوالها در محدوده دو موضوع “بازشناسی” (Recognition”) و “مکان یابی” (Localization) قرار میگیرد و نظام ادراکی باید به انها جواب دهد.
ارتباط احساس با ادراک
این موضوع که در فرآیند ادراک احساسها تفسیر میشوند ممکن است به این شکل مورد تفسیر قرار گیرد که آنها جدا و چیزی متفاوت از هم هستند ولی باید گفت که انها از هم جدا نیستند و به نظر میرسد که این دو تجربه بخشهایی از یک طیف (پیوستار) میباشند. از طرف دیگر آنها چیزهایی متفاوت از هم نیز هستند. اگر چه در ادراک همیشه محتوی حسی وجود دارد با این حال آنچه ادراک میشود متاثر از آمایه و تجربههای پیشین است؛ به نحوی که ادراک را باید چیزی فراتر از ثبت محرکهای موثر بر سیستم حسی ۹۰ به شمار آورد. به بیان دیگر احساس و ادراک از این جهت که هر دو با محرکهای حسی (اطلاعات حسی) سروکار دارند؛ با یکدیگر ارتباط دارند و از آن جهت روشهای متفاوتی را بکار میبرند از هم متفاوت میشوند.
فرایندهای ادراکی
بازشناسی
یکی از عمدهترین فرآیندهای ادراکی “بازشناسی” است. بازشناسی یعنی “منتسب شدن یک محرک (احساس) به یک مقوله” اینکه شنیدن صدای زنگی را در یک موقعیت به صدای زنگ تلفن منتسب میکنیم و یا دیدن چراغ قرمزی را به چراغ قرمز تابلو راهنمایی و رانندگی منتسب میکنیم و نه چراغ قرمز ماشین آتش نشانی یک فرآیند بازشناسی است. در فرآیند بازشناسی ویژگیهای زیادی را از شی یا محرک در نظر میگیریم. این ویژگیها عبارتند از “شکل ، اندازه ، رنگ ، بافت و وضعیت قرار گرفتن” با این حال ویژگی “شکل” نقش اصلی را در بازشناسی ایفا میکند.
فرآیند بازشناسی فقط به شناخت اشیا و محرک از هم منجر نمیشود بلکه پس از انتساب بسیاری از ویژگیهای بیان نشده و پنهان مانده را نیز استنباط میشود. این چراغ قرمز راهنمایی و رانندگی؛ پس باید متوقف شویم یا این یک پیراهن است پس باید از پارچه درست شده باشد و نه فلز یا هر چیز دیگر.
مکان یابی
دیگر فرآیند ادراکی “مکان یابی” است. به کمک فرایند مکان یابی دستگاه ادراکی میتواند جایگاه اشیا و محرکها را در جهانی سه بعدی تشخیص دهد. به کمک مکان یابی است که ادراک میکنیم که چراغ قرمز راهنمایی و رانندگی در چهارراه اول قرار ندارد بلکه آن در چهارراه بعدی قرار دارد؛ پس لازم نیست توقف کنیم. در مکان یابی با سه موضوع اساسی یعنی “جداسازی اشیا ، ادراک فاصله و ادراک حرکت” سروکار داریم. از طریق جداسازی شکل و زمینه از هم جدا میشوند و از طریق ادراک فاصله عمق و فاصله اشیا را ادراک میکنیم و از طریق ادراک حرکت ثبات یا متحرک بودن و سست حرکت اشیا و محرکها را میشناسیم.
ثبات ادراک
یکی از فرآیندهای ادراکی که تکمیل کننده فرایندهای بازشناسی و مکان یابی است “ثبات ادراک” (Perceptionconstancy) میباشد؛ ثبات ادراک عبارت است “از ثابت نگهداشتن ظاهر اشیا به رغم متغیر بودن آنها” ثبات ادراکی کمک میکند که رنگها شکلها ، مکانها ، اندازهها و هر چیز دیگر به همان صورتی که در جهان هستند بازنمایی و ادراک شوند. با این وجود ثبات ادراکی همراه با خطایی نیز است. خطاهایی که میتوان آن را “خطاهای ادراکی” نام نهاد.
ارتباط با ادراک
فرآیندهای ادراکی مستلزم توجه است و توجه مستلزم انتخاب کردن. برای مثال برای بازشناسی یک شی قبل از هر چیز باید توجه بر آن متمرکز شود، اما بیشتر اوقات انسان با سیل عظیمی از محرکها (که توسط اندام حسی دریافت و ارسال میشوند) روبرو است که امکان توجه به همه آنها برای بازشناسی وجود ندارد؛ بنابراین باید انتخاب کنیم. بطور کلی ، افراد محرکی برای ادراک کردن انتخاب میکنند که با موقعیت و وضعیتی که در آن قرار دارند متناسب باشد. برای مثال موقع خواندن یک مقاله بیشترین توجه به جملات آن مقاله معطوف است و نه صدای ماشینی که از خیابان در حال عبور است (بعضی مواقع اصلا وجود محرکی دیگر در اطرافیان را متوجه نمی شویم) این فرآیند که به ادراک کمک میکند “توجه انتخابی” (Selective Attention) نام دارد.
فیزیولوژیکی ادراک
یافتههای تحقیقاتی (بویژه بر روی قطعه پس سری مغز که جایگاه حس و ادراک بینایی است) نشان دادهاند که فرآیندهای ادراکی در نواحی متفاوتی به اجرا در میآیند. برای مثال در ادراک بینایی فرآیند بازشناسی اشیا در اختیار بخشی از دستگاه بینایی شامل ناحیه گیرنده بینایی مغز و قسمتی تحتانی قشر مخ میباشد؛ در حالی که فرایند مکان یابی اشیا در ناحیه گیرنده بینایی مغز و قسمتی فوقانی مغز انجام میپذیرد. از طرف دیگر تحقیقات نشان داده اند که ویژگیهایی که برای بازشناسی بکار میروند در اختیار سلولهای عصبی متفاوتی هستند و این بدین معنی است که نوعی تقسیم کار در مغز وجود دارد که در آن هر ناحیه وظیفهای تخصصی را بر عهده دارد.
رشد ادراک
این موضوع که آیا انسان تواناییهایی ادراکی را به ارث میبرد (فطری بودن) یا در طول زمان میآموزد (اکتسابی بودن)؟ توجه بسیاری از دانشمندان علوم رفتاری را به خود جلب کرده است. در این بین عدهای بر نقش کامل وراثت و عدهای بر نقش کامل آموزش تاکید کردهاند. با این حال امروزه هیچ کس تردیدی ندارد که وراثت و آموزش هر دو بر ادراک تاثیر میگذارند؛ کودک با مجموعهای از فرایندهای ادراکی وراثتی بدنیا میآید ولی اگر محیط او محدود کننده باشد؛ فرایندهای ادراکی به درستی و بطور کامل رشد نخواهد کرد و ادراک کودک مشکلاتی مواجه خواهد بود