ارسالی: لینا
معمولا از دولتها انتظار میرود که این پنج ارزش که در فوق به آن اشاره شد را برآورده سازند این ارزشها , ارزشهای جمعی هستند و برای حیات بشر ضروری هستند و بایستی از راههای مختلف آنها را تضمین کرد غیر از دولتها , دیگر نهادهای اجتماعی مانند فامیل , خاندان , سازمانهای قومی یا مذهبی میتواند آنها راتضمین و یا تضعیف کند بهر حال در عصر مدرن دولت به عنوان یک نهاد از آنها محافظت کرده است .
الف : امنیت
ب : آزادی
پ : نظم
ت : عدالت
ث : رفاه
الف : امنیت
میزان استقلال عمل دولتها در ارزیابی امنیت آنها موثر است .
انتظار میرود بسیاری از دولتها خواهان صلح باشند و رویه دوستانه ای در پیش بگیرند و برای دیگر دولتها تهدید کننده نباشند اما بهر حال شمار کمی از دولتها هستند که متخاصم و متجاوز هستند .
و حکومت جهانی نیز وجود ندارد که آنها را محدود سازد این وضعیت ریشه در مشکل دیرینه نظام دولت دارد . امنیت ملی بسیاری از دولتها راه حل این مشکل را داشتن نیروهای مسلح میداند . بنابراین دولت برای بقاء خود و برقرار کردن روابط با دیگر دولتها نیاز به امنیت دارد . برخی از دولتها به منظور افزایش ضریب امنیت ملی خود با دیگر کشورهای و دولتها متحد میشوند این عمل باعث میشود تا هیچ قدرت بزرگی نتواند از طریق ترساندن و یا استفاده مستقیم از نیروهای نظامی در موقعیت تسلط بر آنها قرار گیرند . و همچنین باعث میشود تا موازنه قوا پدید آید در نتیجه میتوان گفت امنیت یکی از ارزشهای بسیار اساسی روابط بین الملل است .
نکته : ( جی مورگنتا ۱۹۶۰ )
طبق این تئوریها , بهترین توصیف در روابط بین دولتها عبارت است از جهانی که در آن دولتهای مسلح به رقابت با رقیبان میپردازند و به تناوب اقدام به جنگ با یکدیگر میکنند .
ب : آزادی
آزادی از صلح سر چشمه میگیرد و جنگ تهدید کننده آن است .
آزادی شامل آزادی فردی و آزادی ملی ( استقلال ) میشود دولت وظیفه دارد در قبال مسئولیتهایی که بر شهروندان تحمیل میکند از قبیل ( مالیات و تعهدات مربوط به خدمات نظامی ) در حفظ آزادی ملی و استقلال کشور تلاش نماید . شهروندان دولت نمیتوانند آزاد باشند مگر اینکه کشورشان آزاد باشد .
دولت با تلاش در ایجاد صلح در عرصه بین المللی میتواند زمینه های تحولات و پیشرفت را در کشور مهیا سازد و امکان ساخت دنیای بهتری را برای شهروندانش فراهم سازد کاملا واضح است که صلح و تحولات ترقی خواهانه جزو ارزشهای اساسی روابط بین الملل است به طور عمده تئوریهای لیبرال در روابط بین الملل چنین دیدی نسبت به جهان سیاست دارند .
نکته : ( کلود ۱۹۷۱ )
طبق این تئوریها , بهترین حالت روابط بین الملل عبارتست از جهانی که در آن دولتها با یکدیگر برای حفظ صلح و آزادی و تحولات ترقی خواهانه همکاری کنند .
پ : نظم
دولتها نفع مشترکی در ایجاد و حفظ نظم بین الملل دارند بنابراین آنها میتوانند به همزیستی و اقدامات متقابل بر پایه ثبات , اطمینان و آینده نگری دست یابند . از دولتها انتظار میرود که حقوق بین الملل را رعایت نمایند به تعهدات قراردادی , مقررات بین الملل , کنوانسیونها و عرف نظام بین المللی احترام بگذارند همچنین از آنها انتظار میرود که رویه های دیپلماتیک را بپذیرند و از سازمانهای بین المللی حمایت کنند . حقوق بین الملل , روابط دیپلماتیک و سازمانهای بین المللی تنها زمانی میتوانند وجود داشته باشند و موفق عمل کنند که دولتها در همه زمانها آنها را بپذیرند .
ت : عدالت
نظم و عدالت از جزء ارزشهای اساسی روابط بین الملل هستند .
امروزه حقوق بشر دارای چارچوب قانونی و بین المللی است که به طرز استادانه ای فراهم شده و در برگیرنده بخشهای مختلف حقوق مدنی , سیاسی , اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی است که پس از جنگ جهانی دوم گسترش پیدا کرده اند شاخص ترین تئوریهای مطرح در این زمینه تئوریهای جامعه بین المللی است .
نکته : ( یول ۱۹۹۵ )
طبق این تئوریها , بهترین توصیف روابط بین الملل اینست که دولتها به عنوان گروهی از بازیگران دارای نفع مشترکی در حفظ نظم بین المللی و پیشبرد حقوق بین المللی هستند .
ث : رفاه
آخرین ارزشی که مردم معمولا انتظار بر آورده کردنش را از دولت دارد رفاه و سلامتی اقتصادی و اجتماعی است .
مردم از دولتهایشان توقع دارند که با اعمال سیاستهای مناسب باعث بالا رفتن میزان اشتغال , تورم پایین , سرمایه گذاری با ثبات , جریان مداوم داد و ستد , بازرگانی و ……… شوند زیرا اقتصادهای ملی به ندرت از یکدیگر جدا هستند بنابراین بیشتر مردم انتظار دارند که دولتها نسبت به محیط اقتصاد بین المللی حساس باشند تا بتواند استانداردهای ملی زندگی را برای شهروندانش بالا برده و یا حداقل مانع از سقوط استانداردهای کلی زندگی شوند . امروزه دولتها در تدوین و اجرای آن نوع سیاستهای اقتصادی میکوشند که بتواند ثبات اقتصاد بین المللی را حفظ نماید چرا که آنان به طرز فزاینده ای به هم وابسته هستند . معمولا سیاستهای اقتصادی شامل آن نوع اقداماتی میشود که بتواند به اندازه مناسب با بازارهای بین المللی , سیاستهای اقتصادی سایر دولتها , سرمایه گذاریهای خارجی , تغییرات نرخ بهره , بازرگانی بین المللی , نقل و انتقالات و ارتباطات بین المللی و سایر روابط اقتصادی بین المللی که بر ثروت و رفاه ملی موثر هستند در ارتباط باشد .
وابستگی متقابل اقتصادی :
وابستگی متقابل اقتصادی به این معنی است که میزان بالایی از وابستگی اقتصادی چند جانبه میان کشورها پدید آمده که بر شکل معاصر نظام دولت اثر میگذارد شماری از مردم به جنبه مثبت قضیه نگاه میکنند و اعتقاد دارند که توسعه بازار جهانی باعث مشارکت , تخصص گرایی و افزایش کارآیی و سود شده و در نتیجه آزادی و ثروت همه مردم افزایش میابد اما عده دیگری از مردم به جنبه منفی قضیه نگاه میکنند و معتقدند این امر باعث گسترش نابرابریها میشود و کشورهای ثروتمند و قدرتمندی که دارای سرمایه یا تکنولوژی برتر هستند بر کشورهای ضعیف و فقیر فاقد این مزایا مسلط میشوند. همانطور که ملاحظه میشود ثروت و رفاه از ارزشهای پایه ای روابط بین الملل هستند تئوریهایی که چنین دیدگاهی دارند به تئوریهای اقتصاد سیاسی بین المللی مشهور هستند .
نکته : ( گیلپین ۱۹۸۷ )
این تئوریها معتقدند به جای اینکه صرفا بر جنبه های سیاسی و نظامی جهان توجه کرد اصولا باید بر جنبه های اجتماعی و اقتصادی آن توجه نمود .
ارزشها و تئوریهای روابط بین الملل و تاکید آنها
تئوری واقعگرایی = امنیت , سیاست قدرت , مناقشه و جنگ
تئوری لیبرالیسم = آزادی , همکاری , صلح و پیشرفت
جامعه بین الملی = نظم و عدالت , منافع , قوانین و نهادهای مشترک
نتیجه : (( ما هنگامی به اهمیت امنیت پی میبریم که خود را در مقابل تهاجمات و اقدامات خصمانه کشورهای دیگر احساس کنیم هنگامی به اهمیت آزادی پی میبریم که صلح و ثبات برای مدتی از ما غصب شود . هنگامی به اهمیت نظم بین الملل و عدالت پی میبریم که کشورهای قدرتمند از حقوق بین الملل سوء استفاده کنند و هنگامی به اهمیت رفاه ملی پی میبریم که کشورهای خارجی و یا سرمایه گذاران بین المللی برای به مخاطره انداختن استانداردهای زندگی ما از حربه های اقتصادی استفاده کنند . ))
اهمیت نظام بین الملل
طی قرن بیستم و در پی جنگهای جهانی اول و دوم اهمیت نظام بین الملل بیشتر محسوس گردید برای جلوگیری از تکرار یک جنگ بزرگ باید نهادهای قانونی موثر نظیر جامعه ملل پدید میامد .
این بحران در قرن گذشته به ما آموخت که چگونه شرایط و حوادث در دیگر کشورها میتواند تاثیر مضر و گاه مخرب خود را بر وضعیت اقتصادی باقی بگذارد .
جنگ جهانی دوم نه تنها خطر جنگ قدرتهای بزرگ را نشان داد بلکه اهمیت مهار قدرتهای بزرگ و غیر عقلایی بودن سیاستهای سازش کارانه در برابر آنها را نیز به وضوح نمایان کرد .
سیاستی که فرانسه و انگلیس در برابر آلمان نازی در پیش گرفتند و منجر به جنگ و نتایج مصیبت بار آن برای همه ملتها از جمله ملت آلمان گردید روشن ساخت .
نکته :
بحران موشکی کوبا در سال ( ۱۹۶۳ ) خطرات جنگ هسته ای را برای بسیاری از مردم دنیا روشن ساخت .
جنبش های ضد استعماری در آسیا و آفریقا طی دهه های ( ۵۰ و ۶۰ ) و تحرکات تجزیه طلبانه در اتحاد جماهیر شوروی و یوگسلاوی سابق در پایان جنگ سرد اهمیت فزاینده استقلال سیاسی و تصمیم گیری مستقل را آشکار نمود .
تورم جهانی در دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ میلادی ناشی از افزایش ناگهانی قیمت نفت توسط کارتل نفتی کشورهای صادر کننده نفت ( اوپک ) یاد آور این نکته بود که وابستگی متقابل در اقتصاد جهان میتواند رفاه ملی و فردی را در هر نقطه از کره زمین تهدید کند . به عنوان نمونه شوک نفتی دهه ۷۰ تاثیرات غیر قابل پیش بینی بر صنایع آمریکایی , اروپایی و ژاپنی گذاشت و برای این کشورها روشن ساخت که سیاستهای اقتصادی خاورمیانه و دیگر کشورهای تولید کننده نفت در افزایش ناگهانی قیمت گاز و بنزین میتواند استانداردهای اقتصادی زندگی در این کشورها را پایین بیاورد .
و بالاخره جنگ خلیج فارس ( ۱- ۱۹۹۰ ) و مخاصمات بالکان ( ۵ – ۱۹۹۲ ) یاد آور اهمیت نظم بین المللی و احترام به حقوق بشر بود .
فرضیه :
زندگی در قلمرو دولتهای با سازماندهی مناسب بهتر از زندگی در خارج از نظام دولتها یا به طور کلی بدون دولت است .
برای نمونه یهودیان بیش از نیم قرن است میکوشند تا در سرزمین موعود دولت دلخواه خود را بوجود آورند .
دولتها و نظام دولت به مدیریت , حفظ و توسعه ارزشهای اساسی میپردازد به طور کلی این فرضیه برای کشورهای توسعه یافته ای نظیر کشورهای اروپای غربی , آمریکای شمالی , ژاپن , استرالیا , زلاندنو و شماری دیگر از کشورها یک امر پذیرفته شده است چنین دیدگاهی باعث توسعه بیش از پیش تئوریهای سنتی روابط بین الملل شده است و این توریها به نظام دولت به عنوان نهاد مرکزی ارزشمند در عصر مدرن مینگرند .
رهیافت های مطالعات روابط بین الملل
الف : رهیافت سنتی
ب : رهیافت رئالیسم
پ : رهیافت لیبرال
ت : اقتصاد سیاسی بین المللی
توضیح :
رهیافتهای سنتی بر اهمیت ارزشهای پایه ای تاکید دارند اگر چه در مورد اولویت بندی آنها با یکدیگر اختلاف وجود دارد . به عنوان نمونه در حالیکه در نگرش واقعگرایی بر اهمیت امنیت و نظم تاکید میشود , نگرش لیبرالی بر اهمیت آزادی و عدالت تاکید دارد و محققان اقتصاد سیاسی بین المللی بر تعادل اقتصادی و رفاه تاکید میکنند .
الف : رهیافت سنتی
اگر دولتها نتوانند نظام دولت را حفظ کنند در آن صورت برای فهمیدن بهتر نیازمند توجه به دیدگاه مخالف هستند اگر چه این دیدگاه معتقد نیست که شرایط اساسی اجتماعی و ارزشها از بین رفته است بلکه معتقد است که آنها به آهستگی رو به تحلیل رفته است . برای بررسی این موارد میتوان به بسیاری از کشورهای جهان سوم به ویژه کشورهای آفریقایی واقع در پایین صحرای بزرگ آفریقا توجه کرد . همچنین میتوان به برخی از کشورهایی که از تجزیه شوروی و یوگسلاوی که در پایان جنگ سرد بوجود آمده اند اشاره کرد . بسیاری از این کشورها کم و بیش در فراهم کردن و یا حتی حفظ پایین ترین استاندارد ارزشهای پایه ای بحث شده بالا نا موفق بوده اند . وضعیت دشوار شمار زیادی از مردم در این کشورها باعث طرح سوالهایی درباره اعتبار و حتی مشروعیت نظام دولت شده است . این موضوع باعث ایجاد فرضیه موازی درباره آینده نظام بین المللی شده که طبق آن باید حداقل آزادی برای انسانها فراهم شود و نظام تغییر نماید تا مردم هر نقطه از کره زمین بتوانند از این مزایا بهره مند شوند. این رهیافتها انتقادات بیشماری به رهیافتهای سنتی روابط بین الملل وارد میکنند و به دولت و نظام دولت به عنوان اینکه دارای فایده اندک و در عین حال فراهم آورنده مشکلات بسیار هستند مینگرند .
دیدگاه سنتی :
دولتها نهادهای ارزشمندی هستند , آنها امنیت , آزادی , نظم , عدالت و رفاه شهروندان را فراهم میکنند , و مردم از نظام دولت بهره مند میشوند .
دیدگاه جانشین :
دولتها و نظام دولت بیش از حل مشکلات , بوجود آورنده مشکلات هستند , بیشتر مردم دنیا به جای بهره بردن از دولت , در واقع آن را تحمل میکنند .
خلاصه :
دولت و نظام دولتها , سازمانهای اجتماعی بر اساس زمین هستند که هدف آنها ایجاد , حفظ و دفاع از شرایط اجتماعی و ارزشهای پایه ای ( امنیت , آزادی , نظم , عدالت و رفاه ) است .
دولتهای توسعه یافته اغلب همه این شرایط و ارزشها را به نحو احسن فراهم آورده اند علاوه بر آن به طرز موفقیت آمیزی این شرایط و ارزشها را طی چند قرنی که استانداردها به تدریج بالا رفته و اینک به بالاترین سطح خود رسیده فراهم نموده اند این کشورها برای رسیدن به این ارزشها مجموعه ای از استانداردهای بین المللی را به وجود آورده اند . از طرفی بسیاری از کشورها بخصوص کشورهای در حال توسعه در فراهم کردن پایینترین استانداردها شکست خورده اند .
نتیجه :
بنابراین نتیجه میگیریم این وضعیت بحثهای داغ روابط بین الملل بین رهیافتهای سنتی ( که دولت و نظام دولتها را پذیرفته اند ) و رهیافتهای رادیکال ( که دولت و نظام دولتها را رد میکنند ) است .
تاریخچه نظام دولت :
دولتها و نظام دولت شکل اصلی زندگی سیاسی مدرن هستند و همواره فرض میشود که آنها ابدی هستند آنها همیشه وجود داشته اند و وجود خواهند داشت نظام دولت یک نهاد تاریخی است و توسط خدا یا جبر طبیعی ایجاد نشده است بلکه توسط مردم و با اراده آنها ایجاد شده و یک سازمان اجتماعی شبیه همه سازمانهای اجتماعی دیگر است نظام دولت دارای مزایا و معایبی بوده که به مرور ایام تغییر کرده است . هر چند که وجود دولتها برای حیات انسانی ضروری نیست , اما نمیتوان منکر این شد که بالا بودن معیار زندگی ناشی از وجود دولتهاست .
مردم همواره تحت حاکمیت دولتها زندگی نکرده اند بلکه بسیاری از مردم در امپراطوری های سیاسی نظیر امپراطوری روم زندگی کرده اند و احتمال دارد که در آینده مردم نظام دولت را نپذیرند و حاکمیت دولتها را کنار بگذارند . لذا منطقی است که مردم شکلی از سازمان سیاسی جهانی را بپذیرند که بهتر از دولت یا مزیت بیشتری نسبت به دولتها و نظام دوت داشته باشد .
به نظر بعضی از دانشمندان تحولات بین المللی , موجب گسترش وابستگی متقابل دولتها ( پدیده جهانی شدن ) شده است و در نتیجه شرایط را برای وضعیت فوق فراهم میکند . اما نظام دولت , نهاد مرکزی جهان سیاست برای مدت زیادی بوده است و هنوز هم وجود دارد . سیاست سیال است و همواره در طول تاریخ , دولتها و نظام دولت دچار تغییر و تحول بوده اند و هیچکس نمیتواند مطمئن شود که نظام دولت در آینده برقرار باشد .
پیش از قرن ۱۶ میلادی , حاکمیت قابل تشخیص دولتها وجود نداشت و تنها در این قرن بود که برای نخستین بار دولتها در اروپای غربی به وجود آمدند و طی سه تا چهار قرن پس از آن , نظام دولت گسترش پیدا کرد و زندگی سیاسی شمار فزاینده ای از مردم دنیا را تحت تاثیر خود قرار داد و امروزه این نظام جهانی شده است .
اگر چه نظام دولت در اروپا ظهور کرد , اما در اواخر قرن قرن هجدهم به آمریکای شمالی رسید و در اوایل قرن نوزدهم سرتاسر آمریکای جنوبی را در بر گرفت در واقع با گسترش عصر مدرنیته , نظام دولت نیز پا به پای آن گسترش پیدا کرد و به آهستگی حتی به بخشهای فراموش شده جهان نیز سرایت کرد .