نوسینده: حسین انوش
مقدمه
فرهنگ صلح به هیچ وجه متراف با فرهنگ انفعال نیست. عبارت «مبارزه عاری از خشونت» و «نافرمانی مدنی» تداعی کنندۀ نام دو رهبر تاثیرگذار در حیطۀ مبارزات مردمی کشورهای دنیاست: مهاتما گاندی و مارتین لوترکینگ، عدم خشونت، ترفندی برای حرکت است نه بهانه ای برای رخوت یا فرمانبری. پایه های آن بر اندیشه های بزرگ و دستورات والای اخلاقی برای همۀ مردم و در هر قدم از زندگی نهادینه شده است: گاندی را می بینیم که به سوی دریا می رود و در سکوت مشتی نمک از آن بر می گیرد، روزاپارکس را می بینیم که بر صندلی خود در اتوبوس مونتگامری نشسته و حاضرنیست از آن برخیزد و مارتین لوتر کینگ را می بینیم که به همراه هزاران نفر دیگر سوار شدن به موتر را تحریم کرده و با پای پیاده به محل کار می رود.
فرهنگ صلح، تعهدی است جدی و همیشگی به بیان صریح اعتقادات و به دوست داشتن همسایگان وسهیم ساختن آنها در ایدۀآل ها و آروزها. این درسی است که گاندی و کینگ به ما می آموزند و سرنوشت و پایان زندگی آنها نیز جز این را نمی گوید.
ایدۀ عدم خشونت:
عبارت «عدم خشونت» و کاربرد آن در قرن بیستم، بلا فاصله دو چهره و شخصیت برجسته را در اذهان تداعی میکند. موهنداس کرمچند گاندی یکی از این دو شخصیت است. وی رهبری نهضتی آزادی خواهانه را عهده دار شد که اساساً در پی بیرون راندن انگلیس از هند با توسل به مقاومت عاری از خشونت بود. توسل به شیوه های عازی از خشونت در هند، دیگر اشکال خشونت ساختاری یعنی خشونت ناشی از فقر، استعممار، و وجود نظام کاستی یا طبقاتی را نیز هدف می گرفت.
شخصیت دوم، داکتر مارتین لوتر کینگ، رهبر نمادین جنبش حقوق مدنی امریکاست. کینگ مبارزه عاری از خشونت را به عنوان شیوه ای برای ابراز نارضایتی اجتماعی و بسیج مردم برای انجام اصلاحات در چارچوب قانون مورد استفاده قرار داد. در اوایل قرن بیستم و اواخر قرن نوزدهم و همچنین در هزارۀ قبل نیز افرادی بودند که شیوۀ مقاومت عاری از خشونت را به کار می گرفتند، ولی اکنون چندان معروف نیستند. گاندی خود می گفت: اقدام مستقیم عاری از خشونت «به قدمت کوه هاست».
هم گاندی و هم کینگ مخالف تعابیر ساده انگارانه و توصیف های سطحی و سریع از مفهوم عدم خشونت هستند. منحصر به فرد بودن شخصیت هر یک از آنها دال بر این واقعیت است که عهده دار شدن رهبری جنبش های عاری از خشونت، مستلزم وجود قالب و الگوی خاصی نیست و هریک از آنها از فرهنگ، مذهب و دورۀ خاص خود سربرآورده بود؛ ولی هردو بر این اعتقاد بودند که هرکسی که خواهان ایجاد تغییرات مثبت اجتماعی باشد، می تواند شیوه های عاری از خشونت را به کاربندد. هردوی این رهبران به عدم خشونت به عنوان اصلی جهانی و ارزشی ماورایی معتقد بودند و درعین حال بر این نکته هم وقوف می دانستند که بسیاری از هوادارانشان در گذشته به خشونت متوسل شده اند.اگر چه اغلب به این دو شخصیت، نسبت خیال پردازی و دوری از واقعیت داده می شود، ولی نتایح فعالیت هایشان نشان دهندۀ میزان بالای عملگرا بودن آنها است. هریک از آنها در مبارزات خود به حد اقل رساندن نکات منفی و به حد اکثر رساندن احتمال موفقیت بود. در چشم هردوی آنها، رفتار عاری از خشونت، وسیله ای برای دگرگون ساختن روابط و انتقال آرام و مسالمت آمیز قدرت بود. هیچ یک از آنها التزام به مذهب یا اعتقادات ماوراء الطبیعی را پیش شرط شرکت در مبارزات قلمداد نمی کرد و درحقیقت هردوی آنها در خلال تلاش های سخت خود آموخته بودند که شیوه های عاری از خشونت، چه با انگیزه های مذهبی و چه بدون آن، به هرحال کارساز و ثمر بخش است. هیچ یک از این دو مرد در پی قدیس شدن ویا مانند قدیسان کشته شدن نبودند.
اندیشه های دومبارز عدم خشونت
اندیشه های گاندی غالباً در حیطه های گوناگون سیر می کرد و هرگز ساکن و راکد نمی ماند؛ دیدگاه هایش نیز فراتر از تعابیر و تفاسیر ساده انگارانه بود. مبارزات او از لحاظ زمانی اواخر قرن نوزده آغاز شد و تاسال های پس از جنگ دوم جهانی ـ که دورۀ تغییرات ناگهانی بود به درازا کشید. اوطی این دوره، پیشتاز رهبری هشت مبارزۀ سخت وبی وقفه بود. این هشت مبارزه عبارت اند از: مبارزه علیه نژاد پرستی، علیه استعمار، علیه نظام کاستی و طبقاتی، علیه استثمار اقتصادی، علیه تحقیر زنان، علیه برتری مذهبی و قومی، مبارزه در راه ایجاد مشارکت دمکراتیک مردمی و مبارزۀ عاری از خشونت برای ایجاد دگرگونی های اجتماعی و سیاسی. میتوان گفت که به دلیل دلمشغولی های او، برای هر خواننده یک گاندی جداگانه وجود دارد. در نگاه گاندی، توسل به عمل بسیار مهم تر از نوشتن بود، هرچند که او خود در شکل دادن به افکار عمومی از طریق نوشته هایش بسیار ورزیده و توانمند عمل می کرد. از آنجا که گاندی در طول نزدیک به هشت دهۀ عمرش جسارتی شگفت انگیز از خود بروز داد، به سختی می توان این نکته را در خاطر نگاه داشت که راهی رهبری، به آسانی برتن او پوشانده نشد. آغاز دورۀ بزرگسالی او مصادف بود با احساس شرم و حیای شدیدی که با شخصیت او عجین بود و باعث می شد حتی در محافل کوچک نیز توانایی سخن گفتن از او سلب شود.
مارتین لوتر کینگ به دلیل توانایی اش در آمیختن موزون آرمان های احساسی سیاه پوستان امریکا با پیام های قوی و روزامد سیاسی، مورد احترام واقع شده بود. هر دوی ان عناصر در خطابه های شور انگیزش درهم تنیده بدود. او توانسته بود با« آمیختن تصویر گاندی با تصویر واعظ سیاه پوست» و با پوشاندن لایه ای از نماد ها و اشارات کتاب مقدس بر آن، ایمان عمیق و ریشه دار سیاه پوستان را به سوی اهداف اجتماعی و سیاسی معطوف کند و به این ترتیب « از لایه های مغز سیاه پوستان در گذرد و به روح آنان دست یابد». کینگ علاوه بر دارا بودن توان فوق العادۀ تمرکز، از مهارت مذاکره و گفت و گو نیز برخوردار بود. او در راهروهای نشنال پاور یکی از کسانی بود که همواره با مهارتی خاص به گفت و گو با دیگران می پرداخت و در اتاق های سر دبیران روزنامه ها و شبکه های تلویزیونی مهم نیز عاملی برای تشویق مجاب سازی به شمار می رفت.
راهی که این دو مرد استثناء برای پایبندی به عدم خشونت پیموده اند، از برخی جهات شبیه به یکدیگر است. هردوی آنها عدم خشونت را به عنوان یک اصل پذیرفتند و آن را آیین زندگی خود قرار دادند؛ ولی در همان حال که به عدم خشونت با یک چنین دیدگاه اخلاقی می نگریستند، به این نکته هم واقف بودند که مبارزۀ عاری از خشونت عملی ترین راه برای استفاده از قدرت و به حد اقل رساندن میزان خسارت است. هردوی آنها زندگی شان را الگوی پیروان شان ساخته بودند. هردو، آیین رواداری و گفت و گو را تبلیغ می کردند و با آن می زیستند و هردو نیز با گلوله های یک تروریست از پا در آمدند. هردوی آنها از شخصیت های برجسته و تاثیرگذار قرن بیستم و از بانیان اندیشه ها و جنبش های قرن بیست و یکم بودند.
باید از اندیشه ای گاندی و کینگ تبیعت کرد
مادام که نزاع، دشمنی، قتل عام، نا آرامی های مذهبی، منازعات داخلی و خطر اشغال نظامی وجود دارد، مردم به گاندی و افکار و شیوه هایش روی خواهند آورد. با این وجود آیا درست نخواهد بود که در پی خلق کردن گاندی در جامعه ای خود باشیم؟ آیا درست نخواهد بود که برای رسیدن جامعه ای خود به یک جامعه ای که عاری از هرنوع خشونت باشد متعالی سازیم؟
بی درنگ که سودمندی و کارایی اندیشه ای گاندی به پایان نه رسیده و نخواهد رسید، ما با تعبیت و الگو قراردادن اندیشه های عدم خشونت گاندی میتوانیم به صلح جاویدان دست یابیم، زیرا درتاریخ 250 ساله ای تاریخ میهن خود همواره با خشونت دست و پنجه نرم نموده ایم که هیچ نارسایی از جامعه ای ما را رسا نساخته است. بدون شک مادام که بی عدالتی، نژاد پرستی وستم بر اقلیت ها وجود دارد، نامه ای از زندان بیرمنگام که کینگ آن را نگاشته است و کتاب، «همه برادراند» گاندی، خوانده خواهد شد. گاندی را با مکتب عدم خشونت اش صدا خواهد کرد؛ پس ما باید صدایشان کنیم و صلح را از راهکار ها و ایده های این بزرگ مردان بجوییم که بدون شک به صلح دست خواهیم یافت.
نتیجتاً مینویسم؛ گاندی و کینگ، راه جستجوی مداوم را هموار ساختند. قدرت وو توانمندی جنبش های امروز که به طور مستقیم یا غیر مستقیم از اندیشه های این دو مرد تاثیر پذیرفته اند شاهدی صادق براین مدعاست که آنها هنوز با ما سخن می گویند و مارا به سوی صلح و عدم خشونت می خوانند! مگر این ماییم که از خود بیگانه ایم؛ و هنوز خون را با خون میشوییم!