نویسنده: حسین خاموش
هلن کلر مینویسد ؛اگردرانتظار آفتاب بنشینی سایه رانخواهی دید وآیا باید درانتظار آفتاب نشست ؟ بعضی ها به ” نور خورشید ” میگوید آفتاب اما من به “زندگی” میگویم” آفتاب ” پس منتظر زندگی بودن خود تاریکی است وکسی که اولین فرصت را ازدست میدهد خود به آفتاب گفته است لعنت!
فرصت ها یک بار میایند وزندگی “آفتاب” یعنی مجموعه فرصت های پیش آمده ، که ازدست دادن یک فرصت آن یعنی نشستن درتاریکی وایجاد رخنه درزندگی ، زیرافرصت ها همیشه با ماست اما ما گه گاهی با فرصت ها دست میدهیم وبه آن میگویم ” حادثه ” نه ” حقیقت “، زیرا زمانی میدانیم حقیقت است که به قول “امرسون ” مهمترین فرصت هارا ازدست میدهیم واینجاست که بگفته ای “هیچکاک ” قبول حقیقت ازبیان آن سخت ترست” که عده ای به آن میگوید “تقدیر” ، تقدیرواژه ای نیست جز دلیل تغافل وتیشه ای بر ریشه اندیشه واین باورکسانیست که دنبال غرورند نه دنبال نور؛ درست آنچه که ” شنوایی” میگوید دوست بدارقبیله ای آفتاب گردان هارا که قبله نمای خورشیدند واگرقدمی افرازند برای درک نورست نه ازسرغرور. مبالغه آمیزنخواهد باشد اگرگفته شود درانتظار آفتاب نشستن کاری جزعبث بیش نیست ونباید همچنان خوابید وگردن کج دردیار انتظار حیران تر از”کرگدن ” وبی مفهوم تراز”پرستو” .این سو و آنسو پرواز کرد و در اخیر در یک غروب غم انگیزچون ” کنفوسیوس ” به “لو” رفت وندیم بیش برای انتظارنشد ودرنتیجه مانندآن دهقان سالخورده ای پیری قلم تجربه برچهره ای مجهول مرغ افسانه یی خیال کشید وخود سی سال درسکوت قرن زیست وتنها گفته اش پیام پند آمیزی خواهد بود که برای جوان امروز جز نشخوار حرفهای دنیای متمدن هیچ انگیزه ای درپی نخواهد داشت وسرانجام بهترین سخنانی که باید سی هزارقرن با آن میزیست باصدای نحس دلنشین یک فلم نیمه سکس محبوس میشود و مزدوج و تنها زاده این دو فرزند نامشروعیست بنام “مذهب اهتراز” ودرنتیجه تمدن تکرارحماقت فرزندآدم ووکیل که تنها موکلش” خداست “واینست نتیجه ای زحمات چندین قرن بشریت مدیون ، که دراخیر میگوید ” نه خیر همه اتفاقی بوده است”.
“درانتظارآفتاب” آنانیست که” ده ها دهه “نبوغ بکار انداختن وتفکرذوب کردند واندیشه سائیدند و بدنبال یک ابتکار گامها نهادند و در اخیر به بزرگترین بنبست ” تمدن ” برخوردند که راه ازچاه گم کردند وتاچشم گشودند خود را رسوا دیدند واز خود شرمیدند که عجب زمانی عجله کرده اند وبازاعتراف میکنند که ” همه چیزاتفاقی بوده است ” واین همه تنیجه ای تغافلست نه تبارز واین درحالسیت که ازبیش هرزمانی خویش را اسیر تر احساس کرده است و تازه فهمیده است هنوز درسکوت تاریکی است ودر”گوش فیل ” خوابیده است وازشدت سرما درانتظار آفتاب اند واینها غواسانی بودند که از اعماق فطرت آدمی گوهر آدمیت رابیرون کشیدند وفضانوردان بودند که در اوج قله ای افکارآدمیت “بربری “را به “برابری ” ترجیح دادند وفروختند وکوه نوردانی بودند که در اوج قله ای اندیشه ای” آدمیت” پرچم “حیوانیت” را برپاکردند ونقاشانی بودند که چهره ای مقدس ” ناس ” را به چهره ای منفور”خناس” تبدیل کردند وسرانجام همچنان تکرارمی کند “که همه چیز اتفاقی بوده است “. بنابرین بایدخود آفتابی ساخت زمانیکه تاریکی همه جارا فراگرفته است ونباید منتظر بود وبقول “فرانسیس بیکن” انسانهای خردمند همیشه فرصت ها را می آفرینند نه اینکه درانتظار آن بنشیند زیرا زندگی یعنی”آفتاب”؛ و همیشه باید دورآن چرخید تا از آن استفاده کرد .