ارسالی: سید احمد فهیم معصومی
یکی دیگر از منابع اصلی حمایت خارجی که طالبان را قادر ساخت حتی قدرتمندتر از گذشته به صحنه ی افغانستان بازگردند، حمایت هایی بود که از جانب گروه های تندرو پاکستانی و دیگر گروه های بنیادگرای بین المللی فراهم شده است. بسیاری از شبکه های بنیادگرای اسلامی پاکستانی، به عنوان مثال، تحریک طالبان پاکستان و حزب جمیعت العلمای اسلام، که کاملاً تحت تأثیر دولت پاکستان نبوده و گروه هایی نسبتأ مستقل هستند، کمک های زیادی به طالبان می کنند. این گروه ها با وجود کمک های مستمرشان به طالبان، پس از این که دولت اوباما اعلام کرد، نیروهای بیشتری را روانه افغانستان خواهد کرد، قسم خوردند تا در جنگ علیه نیروهای تحت رهبری آمریکا به طالبان افغانستان بپیوندند. معلمان گروه طالبان در مدارس مذهبی کمک مالی به آن ها را برای همه پیروان خویش یک فریضه می خوانند، از این رو در لیست کمک های ارسالی به اردوگاه های طالبان، نام جمعیت ها، شخصیت ها و گروه های تندرو پاکستانی در صدر قرار دارد. البته دستگاه امنیّتی پاکستان نیز هیچ گاه مانع از این نقل و انتقال ها نمی شود. شبکه ی بین المللی القاعده نیز حمایتی مشابه از طالبان داشته است تا جایی که این کمک ها، طالبان را برای استفاده از تدابیری جهت شورش های وحشیانه، به شدت بسیج کرده است. برای مثال، در کنار متخصصانی از عراق، این شاخه در ایالت سرحد شمال غربی و دیگر نقاط قبیله یی به طالبان آموزش می دهد؛ از جمله می توان از ابزارهایی که با آلات کنترول شونده از راه دور صدمه ی بیشتری وارد می کنند، نام برد. روابط بین طالبان و القاعده با افزایش حملات انتحاری نیز کاملاً نمایان می شود؛ زیرا افغانستان هرگز حملات انتحاری را حتی در دوران اشغالگری روسیه تجربه نکرده بود. اولین حمله ی انتحاری در نهم سپتامبر 2001 به وسیله ی دو تبعه ی عرب در ترور احمد شاه مسعود، رهبر نظامی اتحاد شمال که علیه طالبان می جنگیدند، انجام شد. شمار این حملات پیوسته افزایش یافت، به طوری که به 146 مورد موفق و نود و سه مورد عملیات ناکام در 2008 رسید. در دوره ی پس از طالبان، مغزهای متفکر القاعده قرار داشتند و به وسیله ی طالبان اجرا می شدند تا جایی که ایمن الظواهری، نفر دوم القاعده اعلام کرد: “ما باید بر عملیات شهادت طلبانه مان به عنوان موفق ترین شیوه ای که می توانیم به مخالفان مان آسیب وارد کنیم و تلفات کمتری نیز داشته باشیم، تمرکز کنیم.”
به اعتقاد آنتونیو جیوستازی، القاعده پیش از آن که رابطه ی ایدئولوژیک با طالبان برقرار کند، نقش منبع پشتیبان نیازهای مالی و تسلیحاتی این گروه را ایفا کرده است. حتی شخص بن لادن نیز پیش از این در نخستین مرحله ی شکل گیری طالبان به عنوان خزانه دار اعراب افغان، ایفای نقش می کرد. او و دیگر عرب ها کار ترانزیت پول و امکانات را برای نیروهای افغان انجام می دادند. در واقع آن چه طالبان نیاز و کمبود داشتند، پول بود نه اصول عقیدتی که اصول ایدئولوژی آن ها را پیشاپیش مربیان و آموزگاران مدارس ویژه ی پاکستان شکل داده بودند.
منابع عرب، به ویژه منطقه ی نفت خیز خلیج فارس، از منابع مهم تأمین کننده ی طالبان هستند. بنابراین شبکه های بین المللی بنیادگرا، حمایت همه جانبه ای از شورش های طالبان دارند که این امر القاعده را قادر ساخت تا به سرعت و به شیوه ای مؤثر، ایدئولوژی افراطی خود را در مناطق قبیله ای پاکستان و افغانستان گسترش دهد. کانون اصلی تروریسم – با برد جهانی- در پاکستان است. القاعده با بهره برداری ماهرانه از ضعف دولت در نوار قبیله یی پشتون، توانسته است بار دیگر پایگاه های خود را بسازد.
حمایت از جانب پاکستان و شبکه های اسلام گرا، زمینه را برای طالبان هموار ساخت تا از میان اردوگاه های پناهندگان افغان در مناطق قبایلی و مدارس مذهبی، نیروی جدید جلب کنند. زمانی رهبران طالبان و همچنین بخش اعظمی از سربازهای عادی آن ها در این مدارس آموزش دیده و در سال 1996 به قدرت رسیدند.
هرچند، پناهندگان افغان و فروش اطفال افغانی از طرف فامیل و یا هم فرستادن آنها به مدارس دینی، خود قربانی برای طالبان هستنند و اکثراً همین ها هستند که منابع اصلی برای سربازگیری طالبان را تشکیل می دهند؛ زیرا این پناهندگان در فقر شدید به سر می برند و به سختی می توانند جایگزین مؤثری برای ادامه ی زندگی و امرار معاش پیدا کنند. بنابراین، آن ها ترجیح می دهند به ستیزه جویانی که به آن ها وعده ی زندگی بهتر و انگیزه ای برای جنگ می دهند، بپیوندند. از میان 7/1 میلیون پناهنده ی افغان که در حال حاضر در پاکستان ساکن هستند، چهل و پنج درصد آن ها در اردوگاه های بلوچستان و ایالت سرحد شمال غربی و درشرایطی که فقر بیداد می کند، زندگی می کنند.
آنتونیو جیوستازی بر این عقیده است: “مدارس مذهبی پاکستان به کار خود در فراهم کردن جریانی پایان ناپذیر از نیروهای تازه برای طالبان ادامه داده اند تا جایی که بسیاری از خانواده های افغان، هنوز فرزندانشان را برای تحصیل به این مدارس می فرستند. نبود مدارس معتبر در خاک افغانستان، ضعف حکومت افغانستان در زمینه کاریابی برای جوانان، بهبود نبخشیدن اقتصاد کشور، فقر مردم، حاکمیت نداشتن سراسری حکومت، آگاهی نرساندن در ولایات دور دست وغیره موارد همه بر نفوذ و جذب جوانان افغانستان به حیث مخالفین دولت اثر میگذارد.
اینها اکنون سرنگونی حکومت فعلی افغانستان را نشانه رفته اند؛ به طوری که یکی از مقامات این مدارس بیان کرد: “ما مفتخریم که طالبان به پا خاسته اند، ما به آن ها کمک می کنیم، ما هر کاری جهت گره گشایی از کارشان انجام می دهیم. دولت افغانستان آله دست آمریکا است. فقط طالبان می توانند دولت واقعی را در افغانستان تشکیل دهند.”
بنابراین، اردوگاه های پناهندگان که به عنوان پناهگاه مهاجران تلقی می شوند و مدارسی که ظاهراً تحصیلات دینی ارائه می دهند و بخش مهمی از منابع سربازگیری و نیروهای تازه را تشکیل می دهند، بدون کمک اطلاعاتی و حمایت دولت پاکستان کاری را انجام داده نمیتوانند. در واقع، بدون اطّلاع و حمایت دولت پاکستان این امر، غیرممکن است.