ارسالی: سلیمه
وضعیت سیاسی اروپا
۱- امپراتوری مقدس رم ـ ژرمنی ( ۱۵۲۰ ) میلادی که پادشاه آن شارل پنجم ( شارلکن ) از خانواده اتریشی هابسبورگ بود بازوی سیاسی نظامی = امپراتور و بازوی فرهنگی اجتماعی = کلیسا ( وی اتریش ، هلند ، بلژیک و فرانش کنته را از پدر و اسپانیا ، ساردینی ، سیسیل ، ناپل و مستعمرات آمریکایی اسپانیا را از مادرش به ارث برده بود ) امپراتوری مقدس روم ـ ژرمنی را ( اتون بزرگ ) در سال ۹۶۲ میلادی پایه نهاد تا به پیروی از ( شارلمانی ) تمام سرزمینهای اروپا را حول محور دین مسیح زیر سلطه خود درآورد در این زمان علاوه بر کشورهای مذکور چهارصد شاهزاده نشین آلمانی به علاوه کلیساهای انگلستان و فرانسه از امپراتوری مقدس اطاعت میکردند .
۲- پادشاهی فرانسه که از لحاظ سیاسی مستقل ولی از لحاظ مذهبی کاتولیک و وابسته به کلیسای واتیکان بود .
۳- پادشاهی انگلستان که از لحاظ سیاسی مستقل ولی از لحاظ مذهبی کاتولیک و وابسته به کلیسای واتیکان بود .
معاهدات وستفالی
معاهدات وستفالی را دو معاهده (( مونستر )) و (( اوزنابروک )) شامل میشد که در پایان جنگهای سی ساله مذهبی در منطقه وستفالی آلمان به امضاء رسید زمینه ساز این معاهدات جنگهای سی ساله مذهبی بود .
دستاوردهای معاهدات وستفالی
۱- آزادیهای مذهبی
۲- آزادی سیاسی چهارصد شاهزاده نشین آلمانی
۳- تغییر نقشه سیاسی اروپا و امپراتوری مقدس
بدین ترتیب است که وستفالی نماد رنسانس در حوزه روابط بین الملل و سمبل عصر جدید و نقطه آغاز دولتهای ملی قلمداد می شود .
زمینه های فکری و سیاسی تحولات بین الملل
الف : رنسانس
رنسانس یا نوزایی به تحولی گفته می شود که از اواخر قرن پانزدهم تمام جنبه های زندگی مردم اروپای باختری را در برگرفت و موجب شکوفایی هنری ، ادبی ، سیاسی و اجتماعی در اروپا شد این تحول را به آن سبب نوزایی می گویند که دوره هزار ساله قرون وسطی را به مثابه یک دوره بی روح و تاریک مختومه اعلام و از نو به میراث یونان و روم باستان باز گشتند .
جنگهای صلیبی ( ۱۰۹۵ – ۱۲۹۱ ) میان مسلمانان و مسیحیان از یکسو و جنگهای صد ساله ( ۱۳۴۰ – ۱۴۵۳) که بین انگلستان و فرانسه به وقوع پیوست ضربه هایی به اروپاییان وارد و آنها را برای تحول و دگرگونیهای ژرف آماده ساخت در طول جنگهای صلیبی اروپائیان با فلسفه و حکمت یونان و تمدن اسلامی آشنا شدند از سوی دیگر این جنگها باعث شد تا شهرهای حوزه مدیترانه مانند فلورانس و ونیز رونق یافته و زمینه را برای سفرهای ماجراجویان و دریانوردان را فراهم ساخت به این ترتیب عصر فتوحات آغاز شد و منجر به کشف قاره آمریکا در سال ۱۴۹۸ میلادی گشت و طلا و ثروت فراوان را نصیب اروپائیان ساخت که گروهی مجموعه این دگرگونیها را رنسانس میدانند و گروه دیگر عامل این درگرگونیها را در سه اصل میدانند .
۱- رنسانس ( نوزایی )
۲- هومانیسم ( اراسموس و لوفورد تاپل ) ( هر دو متوفی به سال ۱۵۳۶ ) فلسفه هومانیسم یعنی انسان گرایی را بنا نهادند و با رجوع به اندیشه های یونان باستان به کفایت روح انسان در فهم و درک مسائل اشاره کردند.
۳- اصلاح دینی ( مذهبی )
عوامل مهم در نشر و انتقال اندیشه های جدید به عامه مردم
۱- اختراع صنعت چاپ ( ۱۵۵۰ میلادی )
۲- نهضت ترجمه
ب : جنبش اصلاح دینی
نابسامانی های اجتماعی ، فقر و معضلات دیگر که مردم را از زمانه خویش بیزار میکند قبل از هر چیز به حساب تشکیلات سیاسی و سیاستمداران گذاشته میشود ولی مردم اروپا در قرون سیزده و چهارده میلادی فقر ، طاعون و بلاهای دیگر را به حساب کلیسا میگذاشتند.
که نماد نظام سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی قرون وسطی محسوب میشد جالب آنکه اندیشه اصلاحات دینی ابتدا از کلیسا شکل گرفت .
بسیاری از روحانیون آگاه و مسئول در ابتدا خواستار چنین اصلاحاتی شدند ولی از آنجا که ساختار کلیسا به گونه ای بود که هیچ تغییر و اصلاحی را نمی پذیرفت این روحانیون موفق نشدند .
علل و عوامل اصلاحات دینی
۱- علل مذهبی : نگرانی نسبت به آینده اعتقادات مذهبی مردم در پایان قرون وسطی که به اندیشه های الحادی تن سپرده بودند با ترجمه
انجیل و دستیابی عامه باسواد مردم به آن نیاز مردم به روحانیون که انحصار تفسیر کتاب مقدس را در دست گرفته بودند کاهش یافت .
۲- علل اخلاقی : سوء استفاده اربابان کلیسا از مقاماتشان و ارتکاب به اعمال خلاف شئون مذهبی ، اخلاقی و انسانی آنها باعث شد تا کلیسا نزد مردم بی اعتبار شود ( خرید و فروش بهشت ، ثروت اندوزی و رابطه کشیشان با فواحش )
گرگوار هفتم (۱۰۷۳ – ۱۰۸۵) پاپ قدرتمند قرن یازدهم اصلاحات گسترده ای را در جهت یکسان سازی وضعیت اسقفان و کشیشان و احیای اقتدار کلیسا به اجرا گذاشت ولی بر اثر عمق فساد و تباهی موفق به اعمال آن اصلاحات در کلیسا نشد .
۳- علل اقتصادی و سیاسی : یکی از مفاسد کلیسا ولخرجیها و اسرافهایی بود که هزینه آن از تحمیل خراج بر مردم در سراسر اروپا و یا از طریق فروش بهشت به گناهکاران ثروتمند حاصل میشد این تحمیلات هم کمر مردم را خم میکرد هم بر گرده دولتها فشار میاورد .
اولین ضربه را فرانسه بر اقتدار پاپ وارد ساخت ابتدا فلیپ لوبل که در برابر بنیفانس هشتم مقاومت می کرد به پیدایش آموزه جدید
( گالیکن ) یعنی استقلال کلیساهای فرانسه از رم را دامن زد پس از مرگ بنیفانس جانشین وی از میان کاردینالهای فرانسه برگزیده شد و مقر وی را به آوینیون در جنوب فرانسه منتقل کردند ( ۱۳۷۷ – ۱۳۰۹ ) و نهایتا این روند به توافقنامه کنکردای بولونی ( ۱۵۱۶ ) استقلال کلیساهای فرانسه از رم انجامید .
ضربه دوم از سوی هانری هشتم در سال ۱۵۳۴ بر اقتدار پاپ وارد شد و آن هم استقلال کلیساهای انگلستان از رم بود که به ( آنگلیکن )
معروف میباشد در این زمان جنبش اصلاحات دینی نیمی از اروپا را فراگرفته بود و انگلستان برای همیشه به مذهب پروتستان پیوست .
بسیاری از حکام شاهزاده نشینها که از فقدان آزادی و استقلال ناراضی بودند به مجدد ظهور حرکت اصلاح دینی با آن همراه شدند .
در حقیقت کلیسا و امپراتوری دو ستون یک خیمه بود کلیسا به عنوان بازوی فرهنگی و مذهبی و امپراتوری به عنوان بازوی سیاسی و نظامی نظام قرون وسطایی بود وحرکت جدید نیز در دو دسته تشکیل گرفت (اصلاح طلبان در برابر کلیسا و شاهزادگان در برابر امپراتور )
جنگهای سی ساله ( ۱۶۱۸ – ۱۶۴۸ ) این جنگها در پایان معاهدات وستفالی را به دنبال داشت
اصول معاهدات وستفالی
۱- آزادی مذاهب
۲- استقلال شاهزاده نشینهای آلمانی ( آلمان کنونی در آن زمان ۴۰۰ شاهزاده نشین داشت ) و به رسمیت شناختن استقلال هلند و سوئیس