ارسالی نصرت
مقدمه:
خلاقیت هر نظام اجتماعی، پدیده ای مبتنی بر نظم منطقی و تابعی از خلاقیت افرادی است که نظام از آنها تشکیل شده است. با پیشرفت روز افزون دانش و تکنولوژی و جریان گسترده اطلاعات،امروزه جامعه ما نیازمند آموزش مهارت هایی است که با کمک آنها بتواند همگام با توسعه علم و فناوری به پیش برود.و برای این کار باید هدف پرورش انسانهایی باشد که بتوانند با مغزی خلاق با مشکلات روبه رو شده و آنها را از میان بردارند.امروزه مردم ما نیازمند آموزش خلاقیت هستند که با خلق افکار نو به سوی یک جامعه سعادتمند قدم بردارند.هر انسانی به یک اندازه ای علم و تجربه دارد که دیگری آن را ندارد،هیچ کس قادر نیست به میزان اطلاعات واقعی هر کس که در گوشه ذهن او نهفته است پی ببرد.این اطلاعات زمانی به حرکت در می آید که انگیزه ای قوی سبب رها شدن آن به بیرون ذهن می شود و در نهایت سبب می شود جریانی از علم و دانش و تجربیات میان آنها جاری شود که این همان زمینه ساز نوآوری و خلاقیت خواهد بود.
یکی از شرایط لازم برای پدیدار شدن این افکار نو وجود آرامش مغز است،به همین خاطر لازم است انسانها بکوشند در جامعه شرایطی پدید آید که در بستر آن مغز بیندیشد و تکامل یابد و سبب ساز افکار نو و شرایط برای سازندگی در جامعه (سازمان) مهیا شود.
تعریفها و مفاهیم خلاقیت و نوآوری
دانشمندان ، خلاقیت و نوآوری را به صورتهای متعدد و متنوعی تعریف کردهاند که هر یک به نوعی ، روشنگر بعدی از فرآیند خلاقیت و نوآوری است. خلاقیت، عبارت است از به کارگیری توانایی های ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید،
خلاقیت فرآیند تکامل بخشیدن به دیدگاه های بدیع و تخیلی درباره موقعیتهای مختلف تعریف شده است.(کایزر،4:1968) هربت فوکس معتقد است که “فراگرد خلاقیت عبارت است از هر نوع فراگرد تفکری که مسئله ای را به طور مفید و بدیع حل کند.” و همچنین اریک فروم نیز معتقد است که “خلاقیت ،توانایی دیدن(آگاه شدن) و پاسخ دادن است.” ( رضاییان،102:1385) نوآوری : فرآیندی که کارآفرین با یک ایده خلاق و برخودار ازجوانب کاربردی قابلیت ایجا د یک ارزش جدید را از طریق تولید یک کالا ویژه و یا از طریق منابع نو کالای قبـلـی رابدست می آورد ، نوآوری می نامند. استفاده از پتانسیل های جدید که توسط کارآفرینان
کشف میشود و می تواند با ساخت یک کالای جدید و یا یک ارزش نو کــه از طریق تغییر فرآیند تولید و منابع متفاوت بوجود می آید، را نوآوری می نامند. ( پیتر دراکر) از خلاقیت تا نوآوری غالباً راهی طولانی در پیش است و تا اندیشهای نو به صورت محصول یا خدمتی جدید در آید زمانی طولانی می گذرد و تلاشها و کوششهای بسیار به عمل می آید.(الوانی،224:1389) زمانی که موضوع خلاقیت از زاویه تغییر تکنولوژیک بررسی می شود ، از دو واژه نزدیک به هم مرتب استفاده می شود: اختراع و نوآوری، اختراع عبارت است از خلق یک تکنولوژی نوین،این تکنولوژی نوین می تواند یک محصول ، یک فرآیند یا یک سیستم پیشتر شناخته شده باشد.نوآوری، شامل خلق کالا،خدمت یا فرایندی است که برای یک سازمان جدید است.یک نوآوری می تواند تغییری باشد در روش صنعتی، که موجب ارتقای بهره وری می شود. اگر چه واژه خلاقیت با نوآوری به گونه مترادف استفاده می شود اما غالب محققان براین باورند که دو اصطلاح نوآوری و خلاقیت باید به گونه جداگانه مورد نظر قرار گیرند. ماهیت خلاقیت یا اختراع را از نوآوری میتوان به وسیله معادله زیر تفکیک کرد. انتفاع + اختراع + مفهوم = نوآوری در معادله نوآوری بالا، کلمه مفهوم اشاره بر ایده ای است که با توجه به چارچوب مرجعی آن، فرد ، دپارتمان، سازمان و یا یک دانش انباشته شده جدید است.کلمه اختراع اشاره به هر ایده جدیدی است که به حقیقت رسیده باشد. واژه انتفاع بر به دست آوردن حداکثر استفاده از یک اختراع دلالت دارد. با توجه به مطالب مطروحه ، برای نهادینه کردن خلاقیت و نوآوری در سازمان سه عامل حیاتی، شامل: برنامه ریزی ، فرهنگ سازمانی و ساختار سازمانی مورد بررسی قرار می گیرد..
اهمیت خلاقیت:
تداوم حیات سازمانها به باسازی آنها بستگی دارد.باسازی سازمانها از طریق هماهنگ کردن اهداف با وضعیت روز و اصلاح و بهبود روشهای حصول این اهداف انجام می شود.بدون باسازی ،سازمان نمی تواند دوام زیادی بیاورد.خلاقیت برای بقای هر سازمانی لازم است.با گذشت زمان سازمان های غیر خلاق از صحنه محو می شوند گرچه ممکن است این نوع سازمان ها در عملیاتی که در یک مقطع از عمر خود درگیر آن هستند،موفق باشند ولی سرانجام مجبور به تعطیل یا تغییر در سازمانند.( رضاییان،34:1387)
آنچه در دهه های اخیر تازگی دارد سرعت تحولات شگفت انگیز در زمینه های مختلف است.آنچه امروز بیشتر از گذشته بر سازمان ها آشکار گشته است،ضرورت پیش بینی راههای است به منظور رفع نیازهای که ممکن است،در آینده به دنبال تغییرات احتمالی پدیدار شود،که هر سازمانی یا باید از پیش خود را برای چنین تغییراتی آماده سازد یا اینکه خطر مواجهه با وضعیت بحران واقعی را بپذیرد.در نتیجه برای پیش بینی راههایی که به رفع نیازها کمک کند،باید سازمان بتواند خلاقیت و نوآوری را نهادینه کند چون با خلاقیت است که راههای جدیدی بدست می آید.و این بحث ما نشان دهنده اهمیت خلاقیت و نوآوری در سازمان است. با توجه به مطالب مطروحه ، برای نهادینه کردن خلاقیت و نوآوری در سازمان سه عامل حیاتی، شامل: برنامه ریزی ، فرهنگ سازمانی و ساختار سازمانی مورد بررسی قرار می گیرد.
1_ برنامه ریزی: مسیر ممتد خلاقیت و نوآوری با برنامه ریزی آغاز میشود.مدیران مأموریت و هدفهای راهبردی سازمانی را با تعیین آماج ها و دستور جلسات به گونه ای ترسیم میکنند که تغییر خلاق و نوآور سازمان را هدایت کنند.آنان با تحلیل موقعیت،محیط را از نظر علامت های خطر و فرصت ها می آزمایند و برای آگاهی از نقاط ضعف و قوت بالقوه سازمانی و برای غلبه بر مشکلات و یا بهره برداری کردن از تغییر خلاق و نوآور طرح های مناسب را تنظیم می کنند. برنامه های سازمانی باید جسور،واقع بینانه و انعطاف پذیر باشند تا بتوانند راه را برای نو آوری مطلوب هموار کنند و همچنین باید مسائل غیر قابل پیش بینی را که غالبآ در فرایند خلاقیت و نوآوری ظاهر می شوند در نظر داشته باشند هرچند،خلاقیت شامل چیز های است که قبلآ تولید یا حتی تعریف نشده است.هیچ برنامه ای نمی تواند کلیه احتمالات را پیش بینی کند.(فیضی،412:1387) خلاقیت با ساختن و یافتن فکرهای جدید و نوآوری در کاربرد فکرها سر و کار دارد . از نظر گاه مدیریتی ، خلاقیت صرف ، کافی نیست،فکر نیز باید به عمل درآید و لازمه این امر به کارگیری فکرهای جدید در برنامه های مدیریتی است.هر برنامهریزی موفق، نیاز به صدها فکر و ایده کاربردی دارد، موفقیت نهایی و در بعضی از موارد ماندگاری خود سازمان، به توانایی برنامه ریز در ایجاد و به کارگیری فکرهای جدید بستگی دارد.اگر شخص بداند که میخواهد به کجا برود، هر مسیری را که انتخاب کند به مقصد خواهد
رسید،از آنجا که موجودیت سازمانها برای تامین هدفهاست، پس باید این هدف ها را تعیین کرد و راهها یا وسایل تأمین آنها را مشخص ساخت. مدیر، شخصی است که چنین نقشی را ایفا می کند.وظیفه برنامهریزی شامل ارائه تعریفی از هدف های سازمان، تعیین یک استراتژی کلی برای رسیدن به این هدفها و ارائه سلسله مراتبی جامع از برنامهها برای یکپارچه کردن و هماهنگ ساختن فعالیت ها می شود. (رابینز ، 1385: 4 ) برنامه ریزی نباید فقط در اختیار مدیریت عالی باشد، زیرا در صورتی که برنامه ای به کارکنان تحمیل شود، آنها خود را مسئول نخواهند دانست همچنین همکاری مدیران عموماً سبب میشود که کارکنان با صمیمیت و جدیت برای موفقیت برنامه تلاش کنند و موجب افزایش خلاقیت در سازمان شوند . در راه ظهور خلاقیت و نوآوری در سازمان ، یک برنامه باید ساده و جامع باشد ، ساده باشد به گونه ای که تمامی کارکنان به اهمیت آن پی ببرند و به آسانی بتوانند آن را اجرا کنند، جامع و مفصل باشد، به گونه ای که تمامی جنبه های عملیاتی را که برای تأمین هدف ها لازم است،در برداشته باشد.
2_ فرهنگ سازمانی:
فرهنگ عبارت است از مجموعه ای از ارزشها ، باورها ، درک ، استنباط و شیوههای تفکر یا اندیشیدن که اعضای سازمان در آنها وجوه مشترک دارند و همان چیزی است که به عنوان یک پدیده درست به اعضای تازه وارد، آموزش داده می شود. هدف فرهنگ این است که به اعضای سازمان احساس هویت بدهد و در آنان نسبت به باورها و ارزشهای باور نکردنی تعهد ایجاد کند. هفت ویژگی وجود دارد که در مجموع، معرف و نمایانگر عصاره فرهنگ سازمانی هستند، این ویژگیها عبارت اند از: نوآوری و خطرپذیری : میزانی که کارکنان تشویق به نوآوری و خطرپذیری می شوند .1
. توجه به جزئیات : میزانی که کارکنان باید به جزئیات بپردازند ، دقیق باشند و کارها را تجزیه و تحلیل کنند .2
. توجه به رهاوردها : میزانی که مدیریت باید به نتایج توجه و نه به شیوه های اجرایی که به این نتایج انجامیده است .3
. توجه به اعضای سازمان : میزان توجهی که مدیریت به هنگام تصمیم گیری و مشارکت دادن افراد سازمان نشان میدهد.4
. توجه به تیم : میزانی که کارها و فعالیتها دور محور تیم و نه افراد متمرکز شده است.5
6.جاه طلبی : درجه ای که افراد و اعضای سازمان بلند پرواز و جاه طلب هستند و نه اینکه همواره سربه زیر و تسلیم باشند
7.پایداری : میزان یا درجه ای که سازمان بر حفظ وضع موجود تاکید می کند که این روند با رشد و پیشرفت مغایر است. فرهنگ به عنوان بستر نوآوری ایفای نقش می کند در صورتی که فرهنگ حاکم برای ایده ها و ایده پردازی ها ارزش قائل نبوده و به آن ارج ننهد،هر نوآوری در نقطه خفه می شود، در چنین حالتی ،فرهنگ به مانند سیستم ایمنی بدن عمل می کند و وظیفه اش از بین بردن هر تازه وارد است قبل از آنکه به بدن آسیب برساند.فرهنگ می توان تغییر کند اما این تغییر در یک فرایند کند رخ می دهد.یکی از نویسندگان ضمن تأکید بر نقش و تأثیر فرهنگ سازمانی در ایجاد روحیه خلاقیت و نوآوری در سازمان،عقیده دارد،در صورتی که فرهنگ سازمانی دارای مشخصات زیر باشد می تواند زمینه ایجاد خلاقیت در سازمان را فراهم کند:
پذیرش ابهام : تاکید بسیار زیاد بر عینیت و شرح جزییات، خلاقیت را محدود میکند تحمل غیر عملی بودن : افرادی که برای مسایل مختلف راه حلهای غیر عملی و حتی احمقانه می یابند، سرکوب نمیشوند، زیرا آنچه ابتدا نشدنی به نظر می آید ممکن است سازمان را به راه حلهای نو رهنمون شود. نظارتهای خارجی کم : میزان قوانین، مقررات ، خط مشی ها و سایر نظارتها مشابه، بسیار کم است.
تحمل مخاطره: کارکنان برای تجربه کردن تشویق می شوند، بدون آنکه نگران شکست در تجربههای خود باشند، اشتباهها به عنوان فرصتهای آموزشی تلقی می شوند. تحمل تعارض : پراکندگی عقاید تشویق می شود،هماهنگی و توافق بین افراد و واحدها به عنوان نشانه ای از موفقیت تلقی نمی شود. تاکید بر هدف به جای وسیله : هدفهای روشنی وضع می شوند و افراد تشویق می شوند تا راه حلهای جایگزین برای دستیابی به هدفهای خودشان بیابند. تاکید بر هدف نشان دهنده امکان وجود پاسخهای درست متعدد برای هر مسئله است. تاکید بر نظام باز: سازمان از نزدیک محیط را می بیند و در برابر دگرگونیهای محیطی به سرعت واکنش نشان می دهد. شایسته است برای تشویق خلاقیت و نوآوری ، سازمانها با فرهنگ تیمی شکل گیرند، زیرا در این نوع سازمانها تاکید بر اختراع، اکتشافها، نوآفرینی ، ریسک پذیری و آزادی عمل است و نمونه بارز این گونه سازمانها، سازمانهای حسابداری ، مشاوران حقوقی، بانکها ، سازمانهای مشاوره ای ، سازمانهای تبلیغاتی، سازمانهای تولید نرم افزار و تحقیقات بیولوژیکی است.(میرسپاسی،203:1386)
3.ساختار سازمانی:
ابعاد ساختاری سازمان،نظیر رسمیت،استاندارد بودن و تمرکز نیز بر کشش سازمان به نوآوری و اثر بخشی آن در نوآوری تأثیر دارند.رسمیت و استاندارد بودن کارایی را افزایش می دهند،اما ممکن است خلاقیت و نوآوری را از بین ببرد.تمرکز اثر مبهم تری بر نوآوری دارد،در برخی موارد،تمرکز می تواند به وقوع سریع تر نوآوریهای عمده کمک کند و در دیگر شرایط،با کمک به مدیران با
نشان دادن واکنش سریع تر نسبت به نیازهای محلی به نو آوریهای بیشتر بال و پر میدهد.(شیلینگ،374:1387) به همین جهت یکی از مهمترین عوامل تسهیل کننده وتقویت توان نوآوری و خلاقیت در سازمان ها،ساختار مناسب و تشکیلات متناسب با اهداف مورد نظر است به طوری که از دیدگاه صاحب نظران مختلف،ساختار سازمانی مناسب پیش فرضی برای موفقیت و نوآوری و تغییر در سازمان است. اهمیت عامل ساختار سازمانی تا به آن اندازه است که گفته می شود در رشته بهبود سازمانی نیز بیشتر، سازمانهایی مورد توجه قرار می گیرند که ساختار آنها ارگانیک(پویا و انسانی) باشد و به اعضای سازمان اجازه مشارکت در فرایندهای تصمیم گیری و نیز استقلال عمل داده شود به طوری که آنها بتوانندابتکار عمل به خرج داده و نظر و عقاید و راه حلهای جدیدی ارائه کنند.در مقابل چنین دیدگاهی باید اذعان داشت که ساختارهای مکانیکی نمیتوانند در برابر تغییرات و تحولات،سلیقه ها و نیازهای مختلف محیطی از خود نشان دهند و خلاقیت و نوآوری در این نوع ساختارها از جایگاه مناسبی برخوردار نیست و این نوع ساختارها در بلند مدت کارایی و اثربخشی خود را از دست می دهند.(مویدنیا،2:1385) ساختار سازمان، وسیله ای است که مدیریت می تواند با استفاده از آن به هدفهای خود دست یابد،از آنجا که استراتژی کلی سازمان تعیین کننده هدفهاست، بنابراین باید بین استراتژی و ساختار، رابطه ای نزدیک وجود داشته باشد. برای افزایش خلاقیت و نوآوری ، معقول این است که سازمانها استراتژی مبتنی بر نوآوری( تنوع ) را اتخاذ کنند، استراتژی مبتنی بر نوآوری ، به ابتکار عمل و خلاقیتی منحصر به فرد استوار است ، این نوع استراتژی برای ایجاد بازار و عرضه کالای منحصر به فرد، از راه تنوع بخشیدن به محصول تلاش می کند و معمولاً در این استراتژی سازمان به ویژگیهای نوعی محصول ابتکاری و تبلیغات دامنه دار روی منحصر به فرد بودن آن تکیه می کند.(اعرابی،36:1381) هر سازمانی بسته به ساختار خود، خلاقیت را به نوعی نهادینه می کند: 1.دوایر خلاق : در بسیاری از سازمانها مسئله ابتکار عمل و خلاقیت به واحدهایی واگذار شده است که آنها را دوایر خلاق می نامند.
دوایر ستادی، مانند: تحقیق و توسعه ، طراحی ، مهندسی و تجزیه و تحلیل سیستم ها، راه های جدیدی را ارائه می دهند که سایر دوایر سازمانی باید آنها را به کار بندند.
2. تیم های خلاق : تشکیل تیمهای خلاق (متهور یا حتی جسور ) از جمله روشهای جدیدی است که در سازمانها به وجود آمده است و اعضای آن از آزادی عمل به نسبت زیادی برخوردارند . معمولاً مکان خاصی به تیم های خلاق تخصیص داده می شود و تسهیلات لازم در اختیار آنها گذارده می شود تا از قید و بند مقررات سازمانی رها شوند. در بعضی از سازمانها نیروی ضربت به وجود می آورند تا آنها بتوانند محصولات جدیدی را ارائه دهند. این گروه های خلاق، معمولاً کوچک هستند و ساختار سازمانی آنها حالت ارگانیک دارد. 3. سازمان کارآفرین : بسیاری از شرکتها کوشیدهاند تا فلسفه و روحیه سازندهای را بر سازمان حاکم کنند و ساختار سازمانی را به گونه ای در آورند که تعداد نوآوریهای شرکت از حد متوسط بیشتر شود. در چنین شرکتهایی دوایر خلاق و تیمهای خلاق تشکیل می شوند ، شرکت می کوشد تا فکر خلاق و نوآوری را در سازمان ترویج کرده و به گونه ای عمل کند که همه اعضای سازمان در اندیشه نوآوری و خلاقیت باشند. مهمترین رهاورد این شیوه مدیریت، پدید آوردن نیروهایی است که آنان را قهرمانان خلاق یا
قهرمانان نظریهپرداز می نامند یعنی همان چیزی که در برخی از سازمانها آنان را مبتکر یا عامل تغییر نامیده اند. بنابراین می توان گفت ، مدیران می توانند به شیوه های مختلف از ساختار سازمانی برای نهادینه کردن خلاقیت و نوآوری استفاده کنند ، این شیوهها به این شرح اند : واگذار کردن اختیار به مدیران پایینی و کارکنان تا خلاق و نوآور شوند. .1
. مشاغل سازمان کاملاً مشخص و تعریف شده نباشد . 2
. قوانین رسمی کمتری بر کار سازمان حاکم باشد .3
. افراد به جای روش های کار ، براساس نتایج عملکردشان ارزیابی شوند .4
5. بخش جداگانهای مخصوص فعالیتهای خلاق و نوآور در سازمان ایجاد شود تا بدون درگیری با هدفها، وظیفهها و مقررات سازمانی سایر واحدها، بر پرورش اندیشه های خلاق برای نوآوری در محصول تمرکز یابد.
6. تیمهای میان رشتهای از متخصصانی از حوزههای بازاریابی، عملیاتی تحقیق و توسعه و سایر تخصص ها تشکیل شود تا بتوان از این تیمها برای تشویق خلاقیت و نوآوری در سراسر سازمان و نه تنها در واحدهای مشخص، استفاده کرد.
نتیجه گیری:
با توجه به مطالب گفته شده ، به طور کلی میتوان اذعان داشت که آگاهی مدیران و کارکنان از خلاقیت و نوآوری الزامی است تا بتوانند با زمینهای از آگاهیهای مورد نیاز و نو وارد عرصه کار و فعالیت شوند و در آنجا با آفرینندگی ، نقش مؤثری در تحقق هدفها و پیشرفت سازمان های خود داشته باشند . خلاقیت و نوآوری برای ماندگاری هر سازمانی لازم است و در طی زمان ، سازمانهای غیر خلاق از صحنه محو می شوند و اگر چه چنین سازمانی ممکن است در عملیاتی که در یک مقطع از عمر خود درگیر آن است موفق باشد ولی سرانجام مجبور به تعطیل یا تغییر سیستم خواهدشد. بنابراین برای ماندگاری سازمانها و اینکه بتوانند در عصر تغییرات به رقابت بپردازند، سه عامل: برنامه ریزی ، فرهنگ سازمانی و ساختار سازمانی باید مورد توجه قرار گیرد. برنامه ریزی ، تعیین هدف و راههای تحقق آن است،ولی برای دست یافتن به هدف مورد نظر باید پیش از تلاشی فیزیکی یا اقدام به انجام کار،تلاش ذهنی و فکری صورت گیرد. در این مورد باید از ایده ها و افکار افراد در سازمان برای پیش بینی آینده مطلوب و حل مسئله استفاده کرد و بتوان بین ایدهها، افکار و عقاید موجود در سازمان یک ارتباط و هماهنگی ایجاد کرد. ضروری است که با توجه به فرهنگ سازمان بتوان، در اعضای آن احساس هویت به وجود آورد و در آنان نسبت به باورها و ارزشهای باور نکردنی تعهد ایجاد کرد. برای تولید خلاقیت و افزایش نوآوری بتوان دگرگونیهایی را در سازمان بوجود آورد و از وضع موجود به مرحله نوینی رهنمون شد و با توجه به شرایط و مقتضیات ، فرهنگی تیمی را شکل داد، زیرا در این نــوع فرهنگ تاکید بر اختراع، اکتشاف و نوآفرینی است . شاید یکی از مهمترین عوامل تسهیلکننده توان خلاقیت و نوآوری در سازمان، ساختار مناسب و تشکیلات متناسب با هدفهای مورد نظر است که در این زمینه ساختار زیستی یا ارگانیک، ساختار مناسب خلاقیت و نوآوری در سازمان به شمار می آید.