ارسالی: مدینه
مردم ایران، ذاتاً مردمی مذهبی و علاقمند به دین مبین اسلام هستند و از هر چیز که بگذرند از اعتقاداتشان نمیگذرند. اهالی قدرت هم که خوب میدانند برای محبوبیت چه کنند. دست میگذارند روی این نقطه هم برای تحریک احساسات مردم هم محبوبیت خودشان. مثلاً شاه خیلی علاقمند بود که خود را آدمی مذهبی و علاقمند به دین نشان دهد می گفت که من «نظر کردهام» و چند خاطره تعریف میکرد که یک بار در کودکی حضرت علی (ع) او را از بیماری نجات داده، یک بار حضرت ابوالفضل، یک بار هم امام زمان را در هالهای از نور دیده بود که صورتی چون مسیح داشته و به این نتیجه رسیده بود که خداوند رسالتی بر عهدهی او گذاشته و همواره او را حمایت میکند. که بعدها با آن همه کشت و کشتار نشان داد چقدر مسلمان است. حتی کار را به جایی رساند که در عاشورا از هیأتها تعهد گرفتند که به شخص شاه بد نگویند و او را هم دعا کنند و … بدتر اینکه یک راهپیمایی راه انداختند با شعار «خدا، قرآن، محمد» که مثلاً ما هم مسلمانیم. اما دیگر این حنا برای مردم ایران رنگی نداشت و آنها این خاندان ظالم را از بیخ و بن نمیخواستند. علاوه بر این شاه از لحاظ روانی مشکلات زیادی داشت که یک محقق آمریکایی به نام «ماروین زونیس» در کتاب خود به آن اشاره کرده است که شاه به خاطر اینکه تا شش سالگی تحت مراقبت مادر بوده و در محیطی کاملاً زنانه، ناگهان وارد محیطی مردانه و خشن شد و از دامن مادر و خانواده جدا شد دچار مشکلاتی شد که این آغازی بود بر عقدههای روانی او که همیشه در زندگی او را آزار میدادند. شاهی به غایت سست و لرزان که هیچ اعتماد به نفسی از خود نداشت و همیشه باید یکی زیر پر و بال او را میگرفت. گاهی فروغی، گاهی اشرف، گاهی فرح و …