زنان، اکثریت خاموش
نویسنده: نیلوفر لنگر
فروش، تبادله، قاچاق، و اعمال انواع خشونت در برابر زنان، درامه ییست که از گذشته تا حال در میان بیشتر اقوام و قبایل افغانستان، گاه منحیث یک رسم، گاه به عنوان سرگرمی و گاهی هم به خاطر ننگ و ناموس قبیله به نمایش گذاشته شده است.
زنان افغان برای دلایل مختلفی دچار چنین مصیبت های میشوند و مردان نیز از اعمال هیچگونه خشونت در برابر این قشر زبان بسته(در افغانستان) دریغ نمی ورزند. و عکس العمل زنان در برابر این همه ظلم و وحشت، در جامعه سنتی افغانستان چیزی جز سکوت و پذیرفتن و تحمل کردن نیست! زیرا در خانواده های افغان از هنگام تولد تا گاه مردن، به یک زن درس زبان بستن و تحمل کردن داده میشود و همواره تشویق میگردد تا هر نوع ظلم، خشونت، خیانت، و هر وحشت دیگری را به بهای از دست ندادن آبروی خود و خانواده اش، خاموشانه قورت دهد.
این زبان بستن زنان چند عامل عمده میتواند داشته باشد:
حضور ذهنی یک نیروی مرد سالار در روح جامعه افغانستان، معضله ییست که نه با جنگیدن، نه با دادخواهی و نه به هیچ وسیله دیگری قابل حل است؛ مگر اینکه ظرفیت ذهنی اجتماع تقویت شود و حس استقلال طلبی که اکنون در نهاد هر مرد افغان در غلیان است در وجود زنان نیز بیدار گردد. زنان افغان باید پی ببرند که جنس اولی وجود ندارد، بلکه هر دو جنس(مردان و زنان) در خط واحد انسانی و حقوقی قرار دارند و هیچ یک، حق اعمال ظلم و خشونت را در برابردیگری ندارند.
فرهنگ مرد سالاری و قرار دادن زنان در صف دوم، در میان اجتماع افغانستان گاهگاهی، با تصویر غلطی که زنان، از زن بودن خود دارند، تقویت میگردد.
زنان افغان همواره زبان باز کردن را به مثابه بدنامی، بی عفتی و بداخلاقی تلقی کرده و ازآن منصرف شده اند. زیرا ساختار فکری این جامعه از قدیم الایام به گونه یی بوده است که صدا بلند کردن و اعتراض کردن را فقط حق مشروعه مردان دانسته اند، و در رابطه به زنان این مسئله رنگ دینی بخود گرفته و حتی شنیدن صدای یک زن “گناه” شمرده شده است.
در حالیکه زنان از نظر انسانیت و ساختار فزیکی و روحی هیچ کمبودی نسبت به مردان ندارند و هیچ منطقی نمیپذیرد که دو جنسی که با هم آفریده شده و مکمل همدیگر استند، یکی حقوق بیشتر و دیگری کمتر داشته باشد.
مسئله قابل تامل دیگر اینست که هر از گاهی اگر در مورد زنان سخن گفته شود بلافاصله پای دین و مذهب درمیان کشیده میشود و همواره با زنان از مجرای دین، ولو درست یا غلط برخورد صورت میگیرد در حالیکه در رابطه با مردان کمتر پیش میاید که بمجرد گرفتن نام “مرد” دفعتا از موضع دینی و وجایب او سخن برود. و درین جا باید یاد آورد شد که موضع ادیان مختلف، از جمله دین مقدس اسلام در رابطه به حقوق زن و مرد ، بگونه یی نیست که زنان را مکلف به پذیرش هر نوع تعدی شمرده و دفاع از حق، و اعتراض کردن را فقط برای مردان مشروع بداند.
در کُل میتوان گفت که خشونت علیه زنان و عدم اعتراض آنها برای گرفتن حقوق مشروعه شان، و اینکه همواره زنان مکلف اند تا از اوامر مردها اطاعت کرده و در صورت خلاف، محکوم به انواع خشونت گردند، و یا اینکه نشانی از برابری زن و مرد در اجتماع افغانستان به مشاهده نمیرسد، ریشه در ساختار اجتماعی این کشور دارد زیرا این ساختار به گونه یی است که حاکمیت مردان به صورت نامریی و مهارنشدنی در رگ رگ آن نفوذ کرده و زبان هر اعتراض کننده یی را بسته است.
بدون شک برای تغییر وضعیت حاکم، نیاز به تغییر ساختار است و این تغییر ساختار نیازمند فعالیت سراسری تمام اتباع افغانستان بخصوص زنان میباشد. زنان افغان میتوانند با اعتراض کردن، “نه” گفتن، و راه اندازی حرکت های مدنی و حق خواهانه راه بیرون رفت ازین معضله را دریابند و برای مشخص شدن موضع خودشان بحیث یک انسان و یک شهروند، اسباب تحول ساختار کنونی را فراهم کنند.