ارسالی: کریمه
چنانچه ذکرگرديد،قدرتهاي استعماري تانيمه هاي قرن بيستم، هنوزبه شيوه هاي معمول(شيوه قديم استعمار)عليه سرزمين هاي ديگران عمل مينمودند.مثلاً،بعداز مدتي بازمينه سازي هاي مزورانه،بالاي يک کشور،همچوبمبي فرود ميآمدند يا آنراقدم بقدم مي بلعيدند وامرونهي امور(کُلي وجزئي)رابدست خودميگرفتند،بازارهاي فروش امتعة سرمايه داري را درانحصارکامل درمي آوردند.قوانين حقوقي،مدني وجزائي ميساختندوخود،مجري آن ميبودند. يعني قواي سه گانة(مقننه،قضائيه واجرائيه)را محکم درچنگ ميگرفتند.مستقيماً به سرکوب شورشهاومقاومت هاي ضداستعماري درسرزمين هاي مستعمره مي پرداختندوبه مردم بومي واصلي مستعمرات،حق ومجال حاکميت وصلاحيت درسرزمين آبائي خودشان را نمي دادند.
اين شيوة کار استعماري، هر چند جانب استعمار گر را ارضاء مي نمود، ولي، در عين زمان واکنش هاي جدي، خونين و مقطعي بوميان را بر مي انگيخت و وجود فزيکي و مستقيم نيروي هاي بيگانه در ادارات دولتي، در کوچه و بازار، در مراکز نظامي، شاهراه ها و امکان ديگر، موجبات تحريک احساسات ملي و اقدامات انتقامجويانه عليه آنها را فراهم مي آورد. اين انگيزش و انتقام کشي، اگر از يک طرف به واکنش هاي سرکوبگرانة خونين از سوي استعمار گران حاکم مواجه مي شد، از طرف ديگر، نيروي هاي سرکوب گر نيز در مقاطع مختلف، متحمل تلفات عظيم جاني و خسارات بزرگ مالي مي گرديدند. نتيجه کلي ايکه از آنهمه فعل و انفعالات متقابلة مستمر بيرون مي آمد اين بود که استعمار گران حاکم به هيچ صورت نمي توانستند بيدرد سر حکومت کنند هيچ وقت قادر نمي شدند في مابين خود و جامعه مستعمره، صلح و همسويي بنايد نمايند.( )
علاوتاً، سرکوب هاي مسلحانة استعمار گران، هرچند به ظاهر موفقيت آميز هم مي بود، باز هم، خيزش ها و عکس العمل هاي بيشتر اسير شده گان را در قبال مي داشت که اين تسلسل، هم مصارف گزافي را ايجاب ميکرد و هم نظم سياسي – اقتصادي دلخواه استعمار گران را مختل نموده خواب از ديده گان شان مي ربود. اين قدرت ها، در تقابل مکرر و متداوم با چنين کنش ها و واکنش هولناک در سرزمين هاي مستعمره، تجاربي آموختند، برخي از اين تجارب اين بود که در آن بخش هاي از مستعمرات که يا واکنش ها در آن کمتر بوده و يا کمترين مصرف و نازلترين قرباني انساني مي توانستند بر حاکميت مستقيم خويش ادامه دهند، دادند و از هيچ نوع فشار و غارت گري و کشتار دريغ هم نيکردند، ولي در آن
سرزمين هاي (مانند افغانستان) که مقاومت تا پاي و جان و خيزش هاي متناوب و سرتاسري وجود داشته است، در آنجاها، شاه هان و اميران مطيع، تشنة قدرت، مزدبگير و ضد مردمي را بر اورنگ قدرت ضاهري نشانيده و چپ از نظر عامه، کليه و امور و بخصوص، امور جاسوسي، ارگان هاي سرکوب و مسايل خارجي را زير کنترول دقيق خويش قرار داده اند.
زلزلة دو جنگ جهان شمول، پيشرفت هاي ساينس و تکنالوژي، بلند رقتن سطح شعور سياسي مردم جهان، پيروزي هاي انتقلابات و جنبش هاي کارگري و مردمي نياز هاي بشري و منافع استعماري و امثال هم. تکتيک و شيوه هاي بعدي مستعمره سازان جهان را که به خدمت گرفتن شاه يا امير دست نشانده در مستعمرات بود، بي نقاب مي ساخت و بازهم قيام ها و دردسر هاي را بوجود مي آورد. بناءً، سرمداران و تئوريسن هاي نظام استعماري جهان به منظور استمرار عمر اين نظام بهره کش و بکارگيري تکتيک هاي جديد، غرض فريفتن اذهان ملت هاي اسير، مصمم شدند تا شيوة جديد مستعمره سازي جهت چوشيدن هرچه بيشتر ملت ها و خلق هاي اين کشورهااختيار نمايند که آنرا بنام نئو کلونياليسم (New Colonialism) يا استعمار نوين گويند.( )