ارسالی خسرو جلال زاده
ملتِ هستیم که شکست روزگار خورد وخمیرمان نموده است شکسته حالیم نه بدست دشمنان که بیشتر بدست خودمان وهمچون مرغان بی پر وبالیم که درخانه حُزن واندوه وسوت وکور پابه عرصه حیات میگذاریم؛ همگان دروقت بدنیاآمدن میگریند وماهم گریانیم؛ دیگران بزودی شاد وخرسند میشوند ولی ما هرچه محیط زندگی ما وسعت می یابد بیشتر برگرفتاریها وپریشانی ها ودربدری ها ونابسامانیها ی نشیب و نه فراز روزگار افزوده میگردد؛ ودرغم بدست آوردن لقمه نانی از مشرق به مغرب سر بدر میاوریم که بقول شاعر
طی نگشت دوران طفلی نوبت پیری رسید
ازکتاب عمر مـــافصل شــــباب افتاده است.
ذرات هستی مردم ما گویا که خمیر مایه های غم است وگرفتاری؛ آشفته گی است وپریشانی وسهم ملت ما از خوشحالی وخرسندی وخرمی اصلا که مایه نگرفته است که حتی بعوض آن سرنا وشیپور افسردگی بروح و روان آن دمیده شده است.
آری ! این حقیقت عریان زندگی ومساوات خداوندی است که همانند همه انسانها برهنه بدنیا میآئیم ولی بااین تفاوت که سایرین عریان بودن تن شانرا با بهترین پوشش ها به پوشش میگیرند؛ اماگویا که زادگان فقر وبزرگ شدگان اسارت وبدبختی روند رشد وپیشرفت زندگی را باپستی روزگار ویانداشتن یک زمامدار بخردمند سبب آن شده است که عریان بودن بدن خودرا باوصله های ناجور وکهنه شده سایر ملت ها به ستر میگیریم.
وجا دارد که ناسپاسانه دست ردی برسینه ی این هستی مصیبت بار بزنیم وعصیان وسرکشی کنیم وطغیان را بمانند تسونامی سال 2004 که برجان انسانهای دربدر بشدت هرچه تمامتربرغارت جان ومال شان به نابودی کشاند بر پیکر پیر این افسونگر وحشی وبیرحم سپهر بقدرت جاذبه زمین وبسرعت صاعقه وتندربکوبیم؛ وزمین وزمان را بدیگر گونی واداریم که چرا ؟:
رفاه وآسایش؛ خوشبختی وخرمی؛ آرامش وزندگی سالم؛ آسودگی واستراحت؛ گردن فرازی وسربلندی وداشتن یک اقتصاد ورهبریتی ایده آل ودرخور دقت وبا فهم واندیشمندی را نصیب این ملت نگردانده است ؟.
چه چیز ما از دیگران کم است ؟ مسلمانی؛ غیرتمندی؛ همت وسلحشوری زحمتکشی ودلسوزی لیاقت؛ دانش …
تنهاعامل اساسی بدبختی ما نفاق ملی است که همه این هستی هارا ازماگرفته است ومارا چه گناه که همواره مهار ملت بدنبال … گره خورده است.
وسپهر را بیجهت سرزنش کردم که آفتاب راحت بخش زندگی را بیش ازهمه کشورها وملت ها برفضای لایتناهی کشورما تابانده است و اولین تشعشع شعاع این کوره تابناک درحریم هرات درسپیددم هر پگاه پرتوافگنی دارد.
وبقول (کلیم) که :
غبار خاطر از آن ميدهم به شکوه بيرون
که خاک برسر اين روزگـــار ميخـــواهم.
در اوراق تاریخ کشورما کمتر ویاحتی بندرت بمرحله ی برمیخوریم که شکوفای درخشش اقتصادی وتجارتی را تارفع مشاکل عمومی ویامردمی برمابازگوکند.
همواره مردم ما درفقر وتنگدستی زیستند وبه اساس برداشت درست وبهتر این ملت باشکم گرسنه و با پای برهنه بر روی گنج های زیر زمینی راه رفتند وخوابیدند ولی درسرنوشت این ملت آن رجل مردی که بتواند رفاه نسبی ویا روال اقتصادی سودمند ویاخود کفائی ملی را به ارمغان آورد یا عرض اندام نداشت ویااگر دربرهه ی درخشید چنان عوامل خارجی و یا مستقما خارجیها درتضاد وعناد با او به ستیز برخاستند که آن فراغت ومجال را بدست نیاورد تالکه های سیاه وزشت فقر وبدبختی را ازجبین وسرنوشت این ملت وکشور بزداید.
از اقتصادویابرنامه ریزی اقتصادی که باپلان چند ساله بتواند روزنه امید ملی را بردستاورد های حکام حاکمه بمرحله تطبیق واجراء قراردهد یادرصدر امور قرار نداشته ویااگر التفاتی بدان شده؛ همواره یاخطی بوده که بر روی آب کشیده شده است ویا تعویذ وطومار دعا نویسان بوده که با رنگی که از پست پیاز بدست آمده نوشته شده است که خواندن آن نیازمند رهنمود های خاص خودش است.
اگر اندکی بی پرده سخن بگویم هم کاسه لیس و خیرات خور؛ وهم کهنه ومندرس پوش دیگران بودیم؛ وهم منت دار و زیر بار احسان رجال سیاسی که برای سیر نمودن شکم ملت دست بالای خارجی ها روی دست شان برای بوسیدن قرارمیگرفت.
زندگی ملی حکایت از آن خانواده داشت که زنی ومردی باداشتن کودکان زیاد ونداشتن خانه وامکانات زندگی وبیکاری مجبور به این میگردند که برای سیرنمودن شکم فرزندان دست بگدائی بزنند؛ اما دانش واهلیت آنرا نداشتند ویا ندارند که فرزندان را باراهنمائی بسوی کار وتامین زندگی از این لگام گسیختگی برهانند.
بدون شک وتردید جاده لیلامی ها ویا مارکیت لیلامی و یابازار لیلامی یکی از آن دستاورد وسوغاتی های است که شاید در تمامی ولایات کشور این هدیه ی خارجی ها موجودیت داشته باشد.
حراج کفش های دسته دوم ولباس های مندرس حتی بشمول نکتایی(کراوات و دراصل فرانسوی) چنان در عرصه تجارتی کشور قرار دارد که هیچ تصوری نمیرود که ریشه های آنرا بتوانیم ازمیان برداریم؛ هرچند که این صادرات خارجی بازار بوت دوزی ها وتااندازه خیاطی ها وتولیدات داخلی را یابکلی ریشه کن ساخته ویا درحالت نزع قرار داده است.
نکتایی؛ درنکته آرایی معنای نکته پردازی را بخودمیگیرد و درخارج کاربردی داشت که گویا کسانی بابستن گردن خود برای رهائی گردن دیگران سعی وکوشش بخرج میدادند ویابعباره دیگر که نشانه از صلیب کلیسارا در حین قدرت ومقام بگردن می بستند که تفهیم بدارند روشنفکر بودن شان بجای واعتقاد وباور شان بکلیسا درجایگاه رفیع تری قرار دارد.
اما درکشورما گویا که بستن نکتایی بمفهوم وکاربردی وسیعتر جای گرفته است؛ اینکه گردن ما بسته است؛ هرکسیکه میخواهد در ازای خرید ما سرمایه گذاری کند؛ گردن ما درزیر بار این پذیرش بدست زمامدار ما از قبل آمادگی را بخود گرفته است؛ فرقی هم ندارد کلیسا؛ صومعه؛ دیر و سومنات وهمچنان اعلام آنرا بعهده گرفته است که باگردن بسته سعی خواهیم کرد؛ همه گردنها را بسوی بسته کردن تاپای جان کمک کنیم. وبااین عملکرد روان شاد مارتاکوس را بناشادی ونامرادی سوق دهیم.
اگر استثنای در این باب(استفاده نکتایی) موجود است بهمان اصطلاح منطق که (استثناء قاعده قرار نمیگیرد) بس وبسنده است.
این کهنه لباسها باهمه مضرات فوایدی نیز داشته است که جای انکار ندارد ونمیتوان از صفات ارزانی آن بدون ذکر گذشت وخاصتا که در این اواخر شامل تطور شده وازحالت ثابت بیرون خزیده است؛ قسم نو ویاروش جدید ارسال این پوشاکی ها چنان است که معتقدین به دین حضرت مسیح ازبازار امتعه ی را خریداری نموده و به بخش مربوط کلیسا بعنوان خیریه تقدیم میدارند؛ کلیسا درانبار خیریه فروش ارزان قیمت خود آنها را گذاشته وبه مراجعینی که نیاز داشته باشند به قیمت لازم ومناسب بفروش میرساند؛ این است که این روند باشکل نوین آن هم اکنون دربازارهای کشور ما وحتی دربازارکشورهای منطقه نیز بوسیله دست اندر کاران به جایگاهی دست یافته است.
نباید این تصور حاکم گردد که نگارنده درصدد مخالفت عام وتام بااین روند(خرید ازلیلامی ها) قراردارم؛ درحالیکه درنحوه ی استفاده آن گاهی نیز پیشگام بودم؛ نقد سخنم بر آن است که روح وروان حاکمان گذشته ناشادما؛ شاد که اگر استعداد وخلاقیت ایجاد کار وابتکار در پیشبرد پلان وبرنامه ریزی انکشاف ملی در وجود شان نبوده؛ لیاقت واهلیت جلب وجذب کمک های کشورها ومؤسسات خیریه را بهرشکلی ولوبصورت متکدی گیری درکشور سرازیر مینمودند ویا چطور ؟!!…
درکشوری که اقتصاد به جهت ایجاد بازار کار و یاکار برای رسیدن به یک اقتصاد را درفکر واندیشه اش اگر داشته نتوانسته موفق به تطبیق آن گردد؛ بدون تردید ماباید کفش ولباس ومایحتاج عمومی دسته دوم را استفاده ببریم و استفاده میبریم؛ ولی ایکاش مارا باهمین سرشت وترکیب وترتیب عادت ویاارث بجا مانده از نیاکان میگذاشتند.
از چند سال بدینسو درکنار دکانهای فروش کفش های لیلامی؛ کفش دوزانِ نشسته و مارک های را درگوشه وکناری از کفش دست دوزی میدارند که شاخصه بارزی ازکشورهای پیشرفته را یدک کش است؛ کفکی بیرونی کفش را از نوساخته وکناره از آنرا باسوهان مخدوش مینمایند تاخریدار درهمان نگاه اول دریابد که کفش نو است ؛ اما از آنجای که لیلامی است اندکی خراشیدگی برآن بوجود آمده است؛ بهرحال مارکتینگ است وهیچکسی را نمیتوان ملامت ویاملزم نمود.
واما جان کلام و لب سخن واصل پیام وسوژه عام در این باب این است که :
مشکلی که هم اکنون در سرنوشت ما رو برشد وگسترش است حکایت از فرارسی های نو تری دارد؛ هم اکنون ملت تنها کهنه پوش کفش ولباس ومصرف داروهای تاریخ گذشته ومواد خوراکی خارج از استندارد نیستند که حتی خارجی ها درصدد آن هستند که زعیم و رهبر و رئیس دولت کشور را نیز همانند استفاده از همان کفش های دسته دوم بر ما ارزانی بدارند وآنهم نه بصورت تک دانه ئی بلکه بوفور ودسته دسته.
پس ازتجاور ولشکرکشی روسهای وحشی درکشورما پدیده مهاجرت به جهات مختلفی آغاز گردید؛ عده برای تقویه قوا وآمادگی رزمی علیه روسها؛ کسانی بخاطر حفظ ونگهداری ناموس داری؛ گروهی بخاطرنجات جان؛ عده بخاطر رسیدن بزندگی بهتر که البته قصدم محکومیت کسانی وبرائت کسانی دیگر نیست.
شرایط ظلمانی وبربریتی برکشور وسرنوشت ها حاکم گردیده بود که گزینه های ادامه زندگی را بهرترتیب درپی داشت؛ وبالنوبه هرکدام نقشی وسهمی در افشای جنایات روسها داشتند.
هرچند این روال باردیگر وبارهای دیگر به اساس جنگ های خانمانسوز ولشکرکشی های طالبان نیز بوقوع پیوست وتاهم اکنون نیز که دوران بازسازی ونوسازی کشور وسرازیر شدن نیروهای بظاهر مترقی ومتخصصینی که موی را از خمیر میکشیدند توام بانیروهای خارجی که ضامن تامین امنیت و آرامش مردم ما آویز گردیده و درکشورما جابجائی طولانی وثابتی را بخود اختصاص داده است دوام دارد.
ترتیب واثرات خارجی ها چه از ارسال متخصصین ویانیروهای رزمی علیه آنانیکه امنیت را دچار اختلال میداشتند به هیچ جای نرسید که خیر؛ مع الاسف که داشته های ملی مارا نیز از ماگرفت؛ از آتشی شان که گرم نشدیم اما بدود شان کورشدیم.
از دست دادن اردوی ملی واعتماد بنفسی که مردم ما بخود داشتند تامرز اینکه هم اکنون هرآنکسی که بخواهد حاکم برکشورگردد می بایست وحتما وباید که شناسنامه یکی از کشورهای خارجی را اخذ نموده باشد که درغیر آن جوازتعقل وتفکر واندیشه مندی ودانش را از دست داده و هیچ چیزی باخود ندارد وهمه چیز بند بساط ومایه ودستمایه انسانیت وانساندوستی وترقیت و ترقیخواهی وشکوفایی ملی وکشوری درگرو داشتن شناسنامه خارجی است والی آنانیکه فاقد شناسنامه اند واز این قافله عقب مانده اند؛ به این جرم نباید که ادعای مقام وموقفی را بخود اختصاص دهند که اگر چنین ادعای داشت چماق تکفیر عمو سام و عموسام های دیگر فرق سر اورا نشانه گرفته است.
تاریخ را به گذشته ورق برگردانی نمیکنم؛ ازتغییر استعمار کهنه به استعمار نو حرفی وبحثی را پیشکش نمیدارم؛ بلکه اولین چکامه وخمیرمایه ودستاورد این بساط گزینه کنفرانس بن را الگو قرارمیدهم که ادامه ولفافه آن تاهم اکنون تاج سرملت وکشور مااست که بحقا تئوریسن های خارجی گلی وگل دسته های را ازبین ملت چیده وسوا نمود وبفرق سرملت نشانده اند که به استثنای امنیت وتامین کار و بازسازی کشور ونجات از مزدوری بیگانگان وگسترش روز افزون تروریسم وپایان دادن به جنگ وبربادی فرهنگ ورسم ورواج اسلامی وملی به همه اصولیت یک زندگی ایده ومناسب؛ نرسیده ایم؟.
واین حقیقت محض است که نه انکار دارد ونه هم میشود آنرا نادیده گرفت؛ ماامروز در تولید هیروئین وانتقال آن بخارج باپشتوانه بین المللی که بدست آوردیم مقام اول را داریم؛ واین افتخار تابه این حد ومرز درهیچ کشوری ودربین هیچ ملت نتوانسته بود عرض اندام این چنینی داشته باشد.
درکشور ماهمان سرنای کران وگوش ناشنوا است؛ ملت درگرداب لب نانی دست وپامیزند وبا انتحار جاهل مردی نه تنها لقمه نانی کسب نمیکند که جانش را نیز از دست میدهد؛ وکسانی دیگر مجموعه حمل ونقل داشته های اختلاسی را از کشور به کشورهای که راستای زندگی آینده آنان را چاره ساز است؛ چاره بینی دارند.
دراین بحبوحه سرنای تبلیغات چیان از گوشه وکنار تحت عناوین مختلف بوفاداری این ابرمرد قدرت که در زمان قدرت داری تاب مقاومت را در داخل نیاورده وفرار را بر قرار ترجیح داد سوغاتی غرب را درجهت آمادگی مردم بپذیرش آن زمینه سازی میدارند.
درگذشته و تا هم اکنون زهتابی (روده فروشها) رودهای گوسفند را بصورت مواد خام بعنوان صادرات ازکشور بیرون میدادند وسپس درکشورهای پیشرفته از این مواد بصورت های مختلف مورد استفاده قرارمیگیرد که منجمله پوشش کالباس وسوسیس و… دوباره به بازارهای جهانی ومنجمله کشورما مورد استفاده قرارمیگیرد؛ زمان؛ زمان دیگری است ونحوه ی ارسال پارسل ها دیگر. صائب گفته ی زیبای دارد که :
نیست اوج اعتباری بی کمالان را ثبات
کوزه خـــــالی فتد زود ازکنار بام هــــا.
در حول وحوش این وسوسه شیطانی صدای انکرالاصوات دیگری به مقایسه گذاشته میشود که اگر آن فراری شاخ شکسته مورد پذیرش نیست؛ این شاخدار شاخ زن را شانس بعدی قرار دادیم.
حال اصل موضوع بر این است که از بین حدودا بیست وپنج تا سی وسه میلیون نفوس این کشور که باآب آلوده و با هوای کثیف وحوادث مصیبت بار درکشور زندگی دارند ودر کنار مردم خود بنحوی تکیه زده اند یک نفر شایسته عر ض اندام و رزیدگی آنرا ندارد که عنان رهبریت کشور را بدوش بگیرد که باید آنانیکه آب تصفیه شده و هوای فیلتر شده نوشیده وتنفس نموده اند وهرگز گرد وغبار نابسامانیهای کشور وملت برشانه شان ننشسته است علمبردارگردند؟.
به اساس مثل معروف وطنی که (اگر هوسه همان یکبار بسه) عنان رهبریتی که از سال 2001 الی حاضر بر شانه های مردم بار دوش قرار گرفته کفایت هر آنچه انتقام خواستید از این ملت بگیرید نمیکند؟.
ونمیشود که عطاء شما بلقاء تان گردد واین متخصصین ورزیده که درآبشارها ودرقصرها و در ویلاها ودرناب ترین جاهای که درکشور ما تاهم اکنون چنین محوطه های موجودیت ندارد؛ نگهداری شوند که هم آنان آزار نبینند وهم ملت در آزار رهائیشی شان دچار مصیبت نگردد.
پس از سال 2002 عده زیادی ازکشورهای مختلف به افغانستان برگشتند که کسانی تاهنوز رحل اقامت افگنده وبامقاومت وپایمردی ایستادگی نمودند که از بحث ما خارج است وعده مورد احترام ملی نیز هستند؛ اما آنانیکه لقب نازک نارنجی را تخلص گیرنده اند بهتر است که (دیکته نوشته نشده غلطی ندارد) وجود گرم شانرا سرد وخنک نسازند.
اصولیت ایجاب میدارد که نه خود ونه ملت را وبقولی هردورا بازحمت آمدن خودبزحمت نیندازید ودر این کشور ودر بین این ملت علمبرداری پیدامیشود که هفت ویا هشت سال دیگر برگرده وشانه وفرق سر کشور وملت سوار شود.