ارسالی جمیل
نگاه اجمالی
حدود ۹۵ درصد از آدمیان در برههای از زمان ازدواج میکنند و دلیل خوبی نیز برای این کار وجود دارد. دادهها حاکی از آن است که افراد متاهل از لحاظ روانی و جسمانی نسبت به افراد مجرد کارکرد بهتری دارند. همچنین ازدواج با شادکامی بیشتر رابطه دارد. درمان گران معتقدند که یک ازدواج خوب از لحاظ روانی نیز خاصیت درمانی داشته و میتواند به شخص در غلبه بر عوارض ناخوشایند دوران کودکی کمک کند.
بر طبق تحقیقات میان نا آرامیهای ناشویی و اختلال جسمانی و عاطفی یک رابطه صریح و روشن وجود دارد. از آنجایی که ازدواج موفق و سالم با کارکرد عمومی سالم و ازدواج ضعیف و ناموفق با کارکرد کلی ضعیف رابطه دارد، درک عواملی که این دو حالت را از یکدیگر مجزا میسازند، نکته با ارزشی خواهد بود.
عوامل مربوط به شرایط زندگی
درآمد و اشتغال
درآمد کم و ناامنی شغلی با رضایت مندی زناشویی پایین همراه است. هنگامی که زوجین دائما درباره پول نگرانی داشته باشند، رضایت مندی زناشویی پایین خواهد بود. بویژه برای شوهرها ، رضایت مندی شغلی با خشنودی زناشویی رابطه دارد. اما موفقیت شغل نیز ممکن است مسائل و مشکلات خاص خود را داشته باشد. معلوم شده است که اگر شوهران پر درآمد مجبور باشند قسمت عمدهای از زمان را بیرون از خانه به سر ببرند، رضایت مندی زناشویی کاهش مییابد. بررسیها درباره اثرات زمان مصرف شده برای کار به جای بودن در خانه ظاهرا میتواند حاکی از آن باشد که اگر زنان در خارج از خانه کار بکنند، ازدواجها به خطر میافتد.
فرزندان
هوفمان و می نیس گزارش کردند که بسیاری از والدین معتقدند داشتن فرزند باعث نزدیکی زن و شوهر به یکدیگر میشود. و برخی از زوجها به این امید بچهدار میشوند که این کار رابطه آنها را تقویت کند. گزارشها حاکی از آن است که بسیاری از زن و شوهرهایی که پس از تولد فرزندان در خطر تباهی زناشویی قرار دارند آنهایی هستند که سازگاری زناشویی شان قبل از ورود فرزندان در نازلترین درجه بوده است. زوجهایی که قبل از تولد کودکان کارکرد سالمی داشتهاند، با تجربه پدر و مادر بودن کنار میآیند. ظاهرا فرزند داشتن به امید بهبود یک ازدواج متزلزل کاری اشتباه است.
بهترین کار این است که ابتدا ازدواج را بهبود بخشید. والدین بالقوه میتوانند با بحث راجع به معایب و محاسن احتمالی پدر و مادر شدن ، خود را برای بچهدار شدن آماده سازند. ممکن است آنها به بحث راجع به موضوعهایی از قبیل تنظیم مسئولیتهای مربوط به فرزند پروری و فنون آن بپردازند. عشق به کودک بطور خود به خود در زمان تولد به جوش نمیآید. در اینجا نیز به مانند سایر صورتهای کشش و جاذبه بین فردی ، هنگامی که تجربههای زندگی به قدر کافی به دست آمد، این علاقه بوجود میآید.
بیماری
بیماری همسر میتواند در حکم بحران باشد. این همان زمانی است که رابطه تضعیف یا تقویت میشود. دوثرمن دریافت که به دنبال حمله قلبی شوهر ، عده قلیلی از ازدواجها به تباهی میگرایند، قسمت عمدهای از ازدواجها تغییر نمیکنند و مابقی نیز بهبود مییابد. تعجبی ندارد بدانیم که کارکرد زناشویی قبل از وقوع بیماری ، عامل مهمی در تعیین نحوه مقاومت خانواده در برابر فشار روانی ناشی از بیماری به شمار میآید.
ایثار همسر سالم در هنگام بیماری صرفا زمانی میتواند به تحکیم ازدواج کمک کند که فرد بیمار معتقد باشد انگیزه این ایثار عشق بوده است. اما اگر در حکم وظیفه تلقی شود، چنین تحکیمی صورت نخواهد گرفت. اگر ازدواج مذبور پیش از بیماری به عنوان رابطهای عاشقانه محسوب گردد، احتمالا سادهتر آن است که انگیزه این ایثار را عشق بدانیم.
حسادت
با این که عدهای حسادت را مدرک غیر مستقیمی برای عشق نیرومند تلقی میکنند، اما اگر قرار باشد که این وضعیت سالها به طول بینجامد آن گاه میتواند امری ناراحت کننده و ناخوشایند باشد. میزان حسادت در ازدواج با رضایت مندی زناشویی رابطه معکوس دارد؛ هر چه حسادت بیشتر باشد کیفیت رابطه پایینتر است.