آشنایی با سینمای استنلی کوبریک

ارسالی:آسیه

استنلی كوبریك این نابغه بزرگ سینما را می توان یك استثنا در تمام طول تاریخ سینمای جهان دانست. بدون شك كوبریك بیش از یك فیلمساز بود. او فیلسوف و متفكری, عمیق بود كه تمام تفكرات خود را از روزنه ای به نام سینما برای مردم دنیا به نمایش درمی آورد.

استنلی كوبریك

برای كوبریك سینما تنها یك وسیله بود برای گفتن تمام آن چیزهایی كه با هیچ زبان دیگری نمی توان بیان كرد. به جرعت می توان گفت او جزو معدود فیلمسازانیست كه فرم و محتوا را همگام با هم به اوج می برد و از كنار هم قرار دادن این دو به آفرینش شاهكارهایش نایل می شود. برای كوبریك فرم ومحتوا به یك اندازه اهمیت دارند و نمی توان آنها را از هم جدا كرد. بلكه این دو همواره باید در خدمت یكدیگر باشند.

با بررسی دقیق تر سینمای كوبریك به مشخصه هایی در سینمای وی پی می بریم كه او را از فیلمسازان دیگر متمایز می كند. این مشخصه ها تنها مربوط به سینمای استنلی كوبریك می باشند و آنها را در سینمای هیچ فیلمساز دیگری نمی توان یافت. در ادامه مطلب به پاره ای از این مشخصه ها اشاره می كنیم: 1- اقتباسی بودن تمام فیلمنامه ها: كوبریك تنها فیلمساز تاریخ سینماست كه تمام فیلم هایش اقتباس هایی از مهمترین وبهترین رمانهای ادبی اند. به دیگر سخن می توان گفت او بدون شك استاد مسلم اقتباس های ادبیست زیرا فیلم های او فارغ از منابع اقتباسی شان تبدیل به شاهكارهایی بی نظیر می شوند. واین عمل_اقتباس های ادبی_ از شخصی كه خود می گوید: تا 19 سالگی هیچ كتابی را از روی علاقه نخوانده ام وهمواره از درس و مدرسه فراری بوده ام بسیار عجیب به نظر می رسد. فیلم های كوبریك به عنوان آثاری ارزشمند وبزرگ در تاریخ سینما ثبت شده اند در حالی كه به طور معمول اكثر رمانهای مهم ادبی كه به فیلم تبدیل شده اند, فیلم هایشان به مراتب ضعیف تر از اصل رمان ها بوده اند. علت موفقیت كوبریك را در این كار _اقتباس های ادبی_شاید بتوان در اعمال نظر خود كوبریك بر رمان دانست ,زیرا كوبریك این آثار ادبی را تنها بستری برای مطرح ساختن عقاید خود در نظر می گیرد زیرا فیلمهای او همواره امضای كوبریك را با خود به همراه دارند واین را هم هرگز فراموش نكنیم كه كوبریك یك فیلمساز صاحب سبك است. واز یك فیلمساز صاحب سبك چیزی جز این انتظار نمی رود. 2- تنوع ژانر در فیلم ها: به راحتی می توان گفت كه كوبریك هركدام از فیلم هایش را در یك ژانر مجزا ساخته و دیگر هیچ گاه آن ژانر را تكرار نكرده است. به طوری كه او در تمام ژانرهای اصلی وشناخته شده سینما مانند: (وحشت, كمدی, تخیلی, تاریخی, جنگی و… ) فیلم ساخته است. همانطور كه گفته شد برای كوبریك سینما حكم یك قالب زبانی را داشته وبه همین علت او آگاهانه در تمام این ژانرها فعالیت كرده است وبرای او پرداختن به این ژانر ها هرگز جنبه تجربه كردن و آشنایی با آن ژانر را نداشته است. زیرا او سینما را كاملا می شناسد و تمام ژانر های مختلف آن را هضم كرده و این تنوع ژانر تنها به این علت است كه او در پرداخت داستان هایش به این نتیجه می رسد كه می تواند حرف هایش را به وسیله آن ژانر بهتر به مخاطبانش منتقل كند. به طوری كه همواره فیلم های كوبریك از بهترین فیلم های ژانر خودشان در تاریخ سینما به حساب می آیند. . خود كوبریك در جایی می گوید: من هیچ گاه یك ژانر را دوبار تكرار نمی كنم زیرا آنقدر آن كار را كامل و دقیق انجام می دهم كه نیازی به ساخت دوباره فیلمی در آن ژانر نمی بینم. 3- مدت زمان طولانی فیلم ها: خواسته و یا ناخواسته مدت زمان طولانی فیلم ها وحتی بعضی از سكانس های فیلم های كوبریك تبدیل به مشخصه ای تكرار شونده در آثار او می شوند. شاید علت این امر را بتوان همان نگاه عمیق ودقیق كوبریك در فیلم هایش دانست واینكه او می خواهد تمام حرفهایش را در آن موضوع به خصوص, یكجا بگوید. زیرا برای او تكرار معنایی ندارد . 4- نگاه بدبینانه به دنیای معاصر: كوبریك همواره در تمام فیلم های خود نگاهی تند,سیاه و بدبینانه به دنیای اطراف خود دارد. از نگاه او انسان هرچه از نظر علمی و تكنیكی در زندگی خود پیش برود بیشتر در منجلاب فساد و سقوط پیش خواهد رفت. دنیای معاصر برای كوبریك دنیایی سرشار از خشونت, تباهی و سقوط است. نگاه بدبینانه او به دنیا در اكثر آثار او به وضوح دیده می شود. حتی كوبریك به موضوع انسان معاصر با نگاه هایی روانشناسانه و فیلسوفانه می نگرد.

5- لابیرنت های درونی فیلم ها و شخصیت ها: كوبریك خود اعتقاد دارد كه: (كامل ترین شكل بیان پیچیده گویی است).او همواره در پرداخت شخصیت های فیلم هایش سعی در ایجاد این پیچیدگی های درونی دارد. شخصیت های فیلم های كوبریك را می توان به لابیرنت هایی (هزارتو هایی) تشبیه كرد كه همواره دارای پیچیدگی های خاص خود هستند. این لابیرنت درونی تنها در فیلم درخشش نمود عینی پیدا می كند و به صورت ما به ازای خارجی شخصیت اصلی فیلم جك تورنس (جك نیكلسون) ظاهر می شود و در واقع لابیرنتی كه در هتل قرار دارد نمایانگر شخصیت پیچیده جك تورنس است. این پیچیدگی تقریبا در تمام فیلم های كوبریك جریان دارد تا در آخرین شاهكار او (چشمان باز بسته) به اوج خود می رسد. این پیچیدگی ها باعث می شود تا مخاطب دقیق تر به موضوع توجه كند و این دقت باعث لذت كشف درونیات فیلم در اومی شود. كوبریك در جایی می گوید: (چگونه می توانستم برای تابلو مونالیزا ارزشی قائل باشم در حالی كه لئوناردو در پایین آن نوشته بود می خندد تا رازی را از معشوقش پنهان كند). 6- تعداد كم فیلم ها: كوبریك فیلمسازی بسیار كم كار وگزیده كار بود به طوری كه در طی پنجاه سال فعالیت فیلمسازی تنها 13 فیلم بلند ساخت كه این تعداد كم فیلم های او بسیار باعث تعجب است. شاید این گزیده كاری را هم بتوان دلیلی بر دقت كوبریك دانست زیرا همین گزیده كاری است كه با عث می شود تا او بیشتر بر روی مسائل فیلم هایش دقت كند. علت مهاجرت كوبریك از آمریكا به انگلستان را شاید بتوان در همین مقوله جستجو كرد. كوبریك در طول مدت كوتاه فعالیتش در هالیوود متوجه شد كه هیچ اختیاری از خود نخواهد داشت و همواره باید تحت سلطه نظام سرمایه داری آن جا باشد. اما او كه می خواست فیلم های خودش را بسازد زیر بار حرف های مسئولان هالیوود نرفت و بر خلاف بسیاری از فیلمسازان دنیا _ كه از اروپا به هالیوود می روند_ از آمریكا به كشور انگلستان مهاجرت كرد وتا پایان عمر فیلم های دلخواهش را ساخت. به طوری كه خود می گوید: (هیچ گاه در تمام عمرم مجبور به ساختن هیچ فیلمی نشده ام وتمام فیلم هایم را با علاقه خود ساخته ام حتی چند فیلمی كه در هالیوود كار كرده ام). پس از ذكر چند مشخصه از سینمای كوبریك كه از مهمترین مشخصه های فیلم های او بود نگاهی گذرا بر فیلمهای استنلی كوبریك داریم تا با آثاروی بیشتر آشنا شویم: قتل (كشتن) قتل اولین فیلمیست كه كوبریك به ساختن آن تفاخر كرد. او بعد از ساختن دو فیلم (ترس و هوس) و (بوسه قاتل)كه به طبع به عنوان اولین فیلمهای بلندیك فیلمسازجوان مایه چندانی نداشت وتنها راه ورودی بود به دنیای فیلمسازی بلند, فیلم قتل را در سال(1956) ساخت كه نه تنها خود كوبریك بسیار از آن راضی بود بلكه باعث ستایش وتمجید اكثر منتقدان شد و كوبریك را به عنوان جوانی مستعد و خوش فكر به دنیای سینما معرفی كرد. این فیلم اقتباسی است از كتاب(Clean break) نوشته (لایونل وایت). ساختار بسیار دقیق و پیچیده فیلم كه به سخن گفتن در باره یك قتل از زبان افراد مختلف می پردازد و كارگردانی دقیق آن كه نشان از وجود كارگردانی خوش فكردر پشت دوربین دارد این فیلم را تبدیل به فیلمی ماندگار می كند. البته هنوز از آن نگاه ژرف و فیلسوفانه كوبریك در این فیلم خبری نیست وتنها ساختار و تكنیك بسیار دقیق آن است كه باعث حیرت همگان می شود. راه های افتخار راه های افتخار اولین فیلمیست كه كوبریك به طور جدی وبه شكلی بسیار زیبا به بیان تفكرات و دغدغه های خود می پردازد. این فیلم اقتباسی است از رمانی به همین نام نوشته (همفری كاب) كه كوبریك آن را در سال(1957)ساخت. راه های افتخار فیلمی است در مورد انسان ها و روابط شان با یكدیگر در بستری به نام جنگ. در واقع موضوع جنگ در این فیلم تنها جولان گاهیست برای بیان دیدگاه های تلخ اندیشانه كوبریك نسبت به انسان معاصر . ما در تمام مدت فیلم هیچ یك از سربازان دشمن را نمی بینیم و فیلم تنها در جبهه خودی می گذرد, در واقع جنگ اصلی در همین جبهه خودیست كه اتفاق می افتد. فرماندهانی كه در قصرهای خود نشسته اند وبر سر جان انسان های بی گناهی كه به عنوان سرباز در خط مقدم جنگ شركت دارند معامله می كنند.راه های افتخار راوی از بین رفتن روابط سالم انسانی وجایگزینی رفتار های حیوانی و غیر انسانیست. نگاه كوبریك در این فیلم نگاهی به شدت انسان شناسانه و تلخ است. با وجود اینكه اتفاقات این فیلم در زمان جنگ جهانی دوم می گذرد اما در واقع برای این فیلم زمان ومكانی مشخص نمی توان در نظر گرفت زیرا این روابط سیاه همیشه ودر همه جای دنیا وجود دارند. اسپارتاكوس اسپارتاكوس آخرین فیلم آمریكایی كوبریك است. فیلمی كه تهیه كننده آن (كرك داگلاس) كه بازیگر آن فیلم هم بود بعد از اختلاف نظر با (آنتونی مان) كه كارگردانی فیلم را برعهده داشت مسئولیت این كار را به كوبریك سپرد. كوبریك هم پس از باز نویسی فیلمنامه كار كه بر اساس رمانی از(هاوارد فاست) نوشته شده بود ساخت فیلم را در سال (1959) شروع كرد. وتنها به سكانس افتتاحیه فیلم كه توسط آنتونی مان ساخته شده بود دست نزد. كوبریك خود این فیلم را فیلمی نیمه تحمیلی توصیف می كند. اما می گوید كه باز هم با وجود تمام فشار هایی كه از طرف تهیه كننده بر او بوده است نظرات خود را در آن فیلم اعمال كرده است. صحت این مطلب را می توان در برخی از سكانس های فیلم مانند سكانس معروف جنگ دید. كوبریك جوان در حالی كه در هنگام ساختن این فیلم تنها 30 سال سن داشت و حتی سابقه ساختن چنین فیلم عظیمی را نداشت توانست به خوبی از عهده این كار برآید و موفق به آفرینش یك فیلمی بزرگ حماسی تاریخی شود. فیلمی كه هنوز هم بعد از گذشت سالیان دراز یكی از بهترین وخوش ساخت ترین فیلمهای تاریخی سینماست. این فیلم اولین فیلم كوبریك بود كه موفقیت اسكاری را برای كوبریك به همراه داشت. البته خود كوبریك هیچ گاه جایزه اسكار را كسب نكرد. لولیتا كوبریك پس از ساخت اسپارتاكوس به دلیل اینكه جو سینمای آمریكا را مخالف عقاید و تفكرات خود می دید ومی دانست كه هیچ گاه نمی تواند در آنجا فیلم دلخواهش را بسازد ومدام باید تحت سلطه تهیه كنندگان قرار بگیرد به هجرتی خود خواسته دست زد و در اواخر دهه 60به انگلستان آمد تا باز هم فعالیت فیلمسازی خود را از سر بگیرد. كوبریك در اولین گام فیلمسازی خود در انگلستان به سراغ رمانی از (ولادیمیر ناباكوف) رفت تا رمان معروف او (لولیتا) را به فیلم تبدیل كند.ودر سال (1962) موفق به ساخت این فیلم شد.لولیتا روایت گر دلباختگی مردی به دختر خوانده خود است كه باعث به وجود آمدن دلسردی ها و مشكلات روانی برای او می شود. البته به نظر این حقیر لولیتا در بین دیگر آثار كوبریك از چنان جذابیت فوق العاده ای برخوردار نیست اما باز هم در مواردی فیلمی به شدت كوبریكی است. دكتر استرنج لاو كوبریك كمدی سیاه دكتر استرنج لاو را براساس رمان(Red Alert) نوشته( پیتر جورج) در سال(1964) به فیلم تبدیل كرد . دكتر استرنج لاو فیلمی متفاوت از فیلم های هم ژانر خود است. كمدی كابوس واری از دورانی سیاه .90 درصد زمان فیلم در محوطه ای بسته می گذرد كه سران وفرماندهان بزرگ جنگ در كنار یكدیگر برای آینده جهان تصمیم می گیرند. این شاهكار كوبریك با بازی فوق العاده زیبای (پیتر سلرز) در سه نقش متفاوت به اوج خود می رسد. كوبریك همان نگاه سیاه وبدبینانه خود را نسبت به جهان معاصر و این بار در فضایی طنز آلود به نمایش در می آورد. دغدغه های كوبریك در این فیلم همان دغدغه هایی است كه بعد ها در اكثر فیلم های خود با كمی تغییر مطرح می كند. 2001 یك ادیسه فضایی استنلی كوبریك این بار برای ساخت فیلم جدید خود به سراغ رمانی علمی تخیلی ,نوشته (آرتور سی كلارك) می رود. و فیلم 2001 ادیسه فضایی را بر اساس همین رمان در سال(1968) مي سازد. این شاهكار بی تردید بهترین فیلم علمی و تخیلی تاریخ سینماست و از بهترین فیلم های كوبریك به شمار می رود. به طوری كه برخی از منتقدان این فیلم را بهترین كار كوبریك می دانند. 2001 یك ادیسه فضایی فیلمیست در مورد تاریخ بشریت و به وجود آمدن انسان و ادامه حیات او تا ابد. در واقع كوبریك فیلمی در مورد زندگی انسان از ازل تا ابد می سازد. فیلمی كه به نوعی می توان گفت چكیده ای از تمام فیلمهای كوبریك است وتمام حرف های او را یك جا وبه بهترین شكل در خود جای داده است. فیلم با تصاویر میمون هایی آغاز می شود كه تخته سنگ سیاهی را كه گویی نشانی از تمدن است ونماد تخته سیاه رنگ كلاس درس است كشف می كنند. این میمون ها تبدیل به انسان هایی می شوند كه آنقدر پیشرفت می كنند كه به كرات دیگر سفر می كنند وبه انتهای علم می رسند. در واقع كوبریك این انسان های متمدن را با همان میمون های ابتدای فیلم مقایسه می كند وبر این موضوع اصرار می ورزد كه انسان ها با اینكه به ظاهر متمدن اند اما باز هم همان موجودات وحشی باقی خواهند ماند با این تفاوت كه اینك تبدیل به موجوداتی شده اند كه ماشین ها بر آنها حكومت می كنند. از نكات مهم دیگر فیلم فیلم برداری شاهكار و همچنین ساختن فضا های فوق العاده زیباست. در ضمن كوبریك كه خود در زمینه موسیقی سررشته دارد و موسیقی در آثار او نقش بسیار سازنده ای دارد این بار به صورت استادانه ای دست به انتخاب موسیقی می زند واز استفاده از موسیقی اورجینال پرهیز می كند. كاري كه بعد ها نیزدر پرتقال كوكی تكرار می كند. پرتقال كوكی در سال (1971) استنلی كوبریك پرتقال كوكی رابر اساس رمانی از(آنتونی بورگس) ساخت. پرتقال كوكی شاهكاریست تكان دهنده درمورد رابطه انسان معاصر و خشونت ویا به تعبیری دیگر نگاهیست بدبینانه به جریان داشتن خشونت در دنیای معاصر. این فیلم روایت گرزندگی چند جوان شرور و عصیانگر است كه همواره دست به كارهای شرورانه و تجاوزگرانه می زنند. اما سردسته این گرو بالاخره در موقعیتی تنها قرار می گیرد وتابان تمام بی عدالتی هایی را كه در گذشته انجام داده پس می دهد. كوبریك با استفاده هوشمندانه از موسیقی بتهوون در فیلم كه در واقع شخصیت اصلی فیلم را عاشق این موسیقی نشان می دهد به این نكته اشاره دارد كه هیچ گاه نمی توان خوی وخصلت شرورانه و خشونت بار را در پشت نقابی با نام هنر پنهان كرد. كوبریك به دلیل استفاده از صحنه های خشن در این فیلم به شدت از طرف منتقدین مورد هجوم قرار گرفت و عده ای او را به عنوان كسی كه با فیلمش موجب رواج خشونت می شود محكوم كردند. اما كوبریك به شدت به این اتهام اعتراض كرد و در گفتگویی اعلام كرد كه هنوز در هیچ كجای دنیا چنین چیزی با اثبات نرسیده است كه نمایش خشونت باعث ترویج آن می شود بلكه بر عكس دیدن چنین صحنه های خشنی موجب تخلیه روانی افراد می شود وآنها را از انجام چنین كار هایی منصرف می كند. بری لیندون كوبریك در سال (1975) تصمیم گرفت تا رمان قرن هجدهمی (ویلیام تاكه ری) به نام بری لیندون را به فیلم تبدیل كند. فیلم بری لیندون در كارنامه كاری كوبریك فیلمی متفاوت جلوه می كند. فیلمی تاریخی با پس زمینه ای جنگی و حتی عاشقانه كه به سرگذشت زندگی جوانی بانام بری می پردازد وتمام فراز و فرود های زندگی او را در بر می گیرد. بسیاری از منتقدین از این انتخاب كوبریك متعجب شدند كه یك رمان تاریخی ساده چه جذابیتی برای كوبریك داشته است وبا كدامیك از تفكرات او سازگار بوده كه او دست به چنین انتخابی زده است. اما كوبریك با هوشمندی تمام موفق می شود این فیلم را در جنبه های جهان شناسانه رشد دهد واز این رمان فیلمی بسازد كه به طور كنایی به سرگذشت انسان ها و مواجهه آنها با مسائل زندگی اشا ره می كند. كوبریك برای گرفتن صحنه های داخلی فیلم در شب دست به اقدامی جدید وفوق العاده می زند. او لنز مخصوصی را به محققان كارخانه زایس سفارش می دهد تا بتواند به وسیله آن لنز تمام سكانس های شب را با نور طبیعی فیلمبرداری كند. به همین علت از تعداد زیادی شمع در صحنه استفاده می كند كه باعث زیبایی بصری فوق العاده فیلم می شود و این صحنه هارا به تابلوهای زیبای نقاشی قرن هجدهم بدل می كند. این فیلم با آنكه مانند اكثر فیلم های كوبریك در گیشه موفق نبود اما كاندیداتوری 7 جایزه اسكار را برای فیلم كوبریك به ارمغان آورد. البته همان طور كه گفته شد كوبریك باز هم از دریافت اسكار باز ماند وهیچ گاه این جایزه را دریافت نكرد تا نامش هم ردیف بزرگان دیگری چون هیچكاك, چاپلین و … كه هرگز موفق به دریافت این جایزه نشده اند ثبت شود. به بیان بهتر می توان گفت جایزه اسكار تاابد در حسرت دست های كوبریك ماند. درخشش كوبریك این بار برای ساختن فیلم جدید خود به اقدامی عجیب دست می زد. او منبع اقتباس فیلمنامه خود را رمانی با نام (درخشش) نوشته نویسنده ای جوان به نام (استفن كینگ) انتخاب می كند. استفن كینگ نویسنده ای بود كه تنها به نوشتن رمان هایی ساده وارزان ولی پرفروش دست می زد كه تمام آنها داستان هایی وحشتناك بودند. اما كوبریك باز هم از داستانی ساده نوشته نویسنده ای جوان در سال (1980) دست به ساخت شاهكاری بزگ می زند كه به نظر این حقیر بهترین فیلم ترسناك تاریخ سینما به حساب می آید. كوبریك داستان نویسنده ای را روایت می كند كه بر اثر تنهایی و انزوا به جنونی یكباره مبتلا می شود به طوری كه قصد به قتل رساندن همسر وفرزندش را می كند. كوبریك به طرزی استادانه به این داستان درجه دوم لایه هایی روانشناسانه تزریق می كند واز تبدیل شدن فیلم به یك فیلم ترسناك معمولی جلو گیری می كند. لایه های درونی این فیلم همانطوری كه قبلا نیز گفته شد باعث خلق شخصیت پیچیده جك تورنس می شود كه با بازی استادانه (جك نیكلسون) به اوج خود می رسد. كوبریك در این فیلم از بیان مسائل جهان شناسانه دور می شود و به فیلم خود رنگی روانشناسانه می زند. كوبریك در این فیلم برای اولین بار به طور گسترده ای از دستگاه فیلمبرداری به نام (استیدی كم) استفاده می كند. كه این خود باعث خلق سكانس هایی به یادماندنی می شود مانند سكانس تعقیب پسر توسط پدر برای به قتل رساندن او. این فیلم از معدود فیلم های كوبریك است كه در گیشه موفق می شود. غلاف تمام فلزی

كوبریك در سال (1987) یعنی 7 سال پس از ساختن درخشش دست به ساخت فیلمی جنگی زد كه داستان آن در دوران جنگ آمریكا و ویتنام می گذرد. كوبریك برای ساخت این فیلم به سراغ رمانی از ( گوستاو هاسفورد) رفت. غلاف تمام فلزی روایتگر زندگی تعدادی از سربازان آمریكایی است كه با هم تعلیم می بینند وبا هم به جنگ ویتنام می روند. فیلم به طور مشخص به سه قسمت تقسیم می شود. قسمت ابتدایی فیلم دوران آموزش این سربازان و فشارهایی كه بر روی آنهاست رانمایش می دهد. فشار های روانی كه باعث می شود یكی از سربازان ابتدافرمانده خود وسپس خودش را بكشد. قسمت میانی فیلم از اعزام سربازن به جنگ شروع می شود و حكایت جنایات آنان است در مقابل مردم بی پناه ویتنام. ودر قسمت پایانی این سربازان پرغرور از كشتن افراد بی گناه وبی سلاح ,توسط فردی كه بعدا مشخص می شود یك دختر ویتنامیست یكایك كشته می شوند. غلاف تمام فلزی فیلمست در نكوهش جنگ ونشان دادن پوچی و ویرانگری آن و همچنین فیلمیست كاملا ضد آمریكایی كه روایت گر سقوط تفكرات جنگ طلبانه آمریكاییست. (جوكر) قهرمان فیلم بر روی كلاهش نوشته است زاده شده برای كشتن و بر روی سینه خود علامت صلح را چسبانده است وهنگامی كه فرمانده او از معنای این كار از او سوال می كند او می گوید كه می خواسته با این كار دوگانگی شخصیت انسان هارا نمایش دهد. همان كاری كه كوبریك به وسیله این فیلم موفق به نمایش آن می شود. چشمان باز بسته كوبریك به عنوان آخرین فیلمش دست به ساخت شاهكاری بی تكرار و به تمام معنا تكان دهنده می زند. او این بار بعد از مدتها خاموشی به سراغ رمانی نوشته (آرتور شنیتزلر) می رود. ودر سال (1998) فیلم چشمان باز بسته را می سازد. این فیلم فیلمی به وضوح روانشناسانه است . كوبریك در این فیلم نگاه خود را از كائنات و مسائل جهانبینانه می گیرد و با دقتی اعجاب آور به روابط زناشویی زن وشوهری كه ساكن نیویورك هستند می پردازد. این فیلم فیلمیست درباره حسادت, خیانت و به خصوص سكس. كوبریك در آخرین فیلم خود آنچنان عمیق و دقیق عمل می كند كه همگان را حیران ومبهوت می گذارد. وبه راستی می توان گفت چنین وصیت نامه ای مي تواند بهترین پایان برای كارنامه درخشان كوبریك باشد. سخن در باره این شاهكار تكاندهنده بسیا است كه به هیچ عنوان جای مطرح شدن در این زمان را ندارد. اما حتمادر آينده ای نه چندان دور به طور كامل و دقیق در مورد این فیلم مطالبی خواهم نوشت.

به هر حال استنلی كوبریك تنها مدتی بعد از پایان فیلم چشمان باز بسته در سال 1999 درگذشت. باپایان یافتن عمر كوبریك و با پایان یافتن قرن بیستم آخرین فیلمساز كلاسیك و بزرگ زنده دنیا هم از میان رفت تا درقرن بیست یكم سینمای دنیا سینمایی بدون كوبریك را آغاز كند.

 

 

درباره asia

اینرا هم چک کنید

کارگاه آموزشی وبلاگ سازی و رسانه های اجتماعی از سوی مجله فانوس در ولایت پروان برگزار شد

مجله فانوس با برگزاری کارگاه آموزش وبلاگ سازی و رسانه های اجتماعی گام دیگری را …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *