ارسالی: محب الله ازبیک
فرداي مان چه خواهد شد؟ خبر از آينده، هميشه رازآلود و اسرارآميز بوده است و اطلاع از آن گاهي بسيار كنجكاوي برانگيز و هيجان انگيز. همين كنجكاوي هاست كه بازار كف بيني و فال گيري را حتي در دوران مدرن، داغ نگه داشته است. كنجكاوي نسبت به آينده، خصوصاً در شرايط بحران و اوضاع آشفته، بسيار حاد و شديد مي شود. به همين دليل است كه چنين دغدغه اي، در جوامع جهان سومي، فراگيرتر و سؤال برانگيزتر است.فردايمان چه خواهد شد؟ آيا آينده اي بسيار متفاوت خواهيم داشت؟ آيا تغييرات بزرگي در راه است؟ يا وضع همين است كه هست و همين خواهد بود؟ در علم جامعه شناسي براي پيش بيني اوضاع و احوال آينده راه هاي متعددي انديشيده شده و ابزارهاي متنوعي پديد آمده است.
يكي از جديدترين ابزارهاي مفهومي كه متفكران براي تحليل شرايط اجتماعي جوامع جهان و چگونگي تغييرات و تحولات آينده آن ها پديد آورده اند، مفهوم «جهاني شدن» است. عبارتي كه اين روزها بسيار به گوش مي خورد، و اگر نيم نگاهي به دكه هاي كتابفروشي بيندازيد، عناوين مرتبط با اين موضوع، هر روز بيش از روز قبل به چشم مي آيد. جهاني شدن يعني چه؟ چه اثري بر ما دارد؟ براي ما خوب است يا بد؟ آيا سرعت اثرگذاري آن چنان است كه در آينده اي نزديك شاهد تحولات بزرگي باشيم؟
براي جهاني شدن، تعاريف متعددي ذكر كرده اند. واقعيت آن است كه شايد نتوان براي اين پديده به دليل تعدد ابعاد آن، يك تعريف واحد ارائه داد، اما آنچه كه بيش از همه به عنوان تعريف اين پديده ذكر شده، آن است كه «جهاني شدن عبارت است از فرآيند فشرده گي فزاينده زمان و فضا كه به واسطه آن، مردم دنيا كم و بيش و به صورتي نسبتاً آگاهانه در جامعه جهاني واحد ادغام مي شوند.» (ص۱۱) مصاديق اين فرآيند عبارتند از:
-كاهش هزينه هايي كه زمان، مكان، و فضا بر ارتباطات و حمل و نقل تحميل مي كنند.
– فرسايش و فروريزي مرزها و ديگر عوامل محدود و مقيد كننده امر اجتماعي.
– افزايش وابستگي متقابل انسان ها در سطح جهان.
– همساني ساختاري و نهادي جوامع مختلف. (ص۱۲)
جهاني شدن پديده اي است متكثر و پرابعاد. شايد ظهور اين مفهوم با تكيه بر بعد اقتصادي آن بوده باشد. بُعدي كه اكنون به شديدترين وجهي در «سازمان تجارت جهاني»، WTOِِ، متبلور است. جنبه هاي سياسي، نظامي، اجتماعي، زيست محيطي، جرم و جنايت و مسأله اجتماعي از ديگر ابعاد اين پديده اند. امروزه بعد فرهنگي جهاني شدن، يكي از ابعاد مسأله زا و پر حرف و حديث آن است. در دهه هاي پاياني قرن بيستم، جهان شاهد برجسته شدن فرهنگ، يا آن گونه كه «گل محمدي» در كتاب خود نامگذاري كرده است، خاص گرايي فرهنگي بوده است. اين برجستگي فزاينده، اكثر جوامع را كم و بيش در بر مي گيرد و به كشور يا منطقه خاصي محدود نمي شود. امروزه چه كشورهاي توسعه يافته و ثروتمند غربي چه كشورهاي توسعه نيافته و فقير جهان سوم، شاهد حضور چشمگير عناصر مختلف فرهنگي در زند گي سياسي اجتماعي خود هستند (ص۱۰). احيا و برجسته شدن فرهنگ، هم بسيار گسترده و فراگير است هم نمودها و مصاديق گوناگوني دارد كه مي توان آنها را به چند دسته تقسيم كرد.
خيزش ها و ستيزهاي قومي، جنبش هاي ملي گرايانه، كه تحت عنوان «موج سوم ناسيوناليسم» بررسي مي شوند، و بنيادگرايي هاي ديني، انواعي از خاص گرايي هاي فرهنگي هستند. افزون بر اينها خاص گرايي هاي فرهنگيِ ديگري نيز وجود دارند كه در قالب جنبش هاي اجتماعي افراطي، نژادپرستي هاي جديد، گروه هاي نفرت و از اين قبيل پديدار مي شوند (ص۱۰).
در ميان آثار تأليفي در زبان فارسي تعداد آثار قوي و محققانه درباره جهاني شدن انگشت شمار است. يكي از اين آثار، كتاب ارزشمند دكتر فرهنگ رجايي است كه بوسيله محقق نامدار عبدالحسين آذرنگ ترجمه شده است. كتاب «جهاني شدن، فرهنگ و هويت» يكي ديگر از اينهاست كه در آن با تمركز بر بعد فرهنگي جهاني شدن، به رابطه آن با فرهنگ ها و هويت هاي بومي پرداخته مي شود.
فرضيه اصلي مباحث كتاب آن است كه «فرآيند جهاني شدن، خاص گرايي هاي فرهنگي را تقويت مي كند.» (ص۱۱) خاص گرايي فرهنگ عبارت است از توسل به ايدئولوژي هايي كه در آن بر بي همتايي و حتي برتري شيوه زند گي، اعمال و باورهاي گروه يا جماعتي معين تاكيد ميشود. اين پديده در انواع رفتارهاي جمعي ِ خشونت بار و غيرخشونت بار مانند خيزش ها و ستيزهاي قومي، جنبش هاي ملي گرايانه، بنيادگرايي، نژادپرستي هاي جديد و از اين قبيل نمود مي يابد (ص۱۲).
با به چالش كشيده شدن فرهنگ، بحران هويت يكي از موضوعاتي است كه در رابطه با جهاني شدن مورد توجه قرار مي گيرد. در جامعه سنتي، پيوند تنگاتنگ فضا، زمان و فرهنگ، با مكان يا محل و سرزمين معين، نيازهاي هويتي را به خوبي تأمين مي كرد و انسان ها درون دنياهاي اجتماعي كوچك، محدود، پايدار و منسجم خود، به هويت و معناي مورد نيازشان به آساني دست مي يافتند، ولي فرآيند جهاني شدن با پاره كردن اين پيوند و نفوذپذير كردن و فروريختن مرزهاي مختلف زندگي اجتماعي، آن دنياها را به شدت متزلزل و حتي نابود كرد. بر اثر اين دگرگوني هاي بنيادين، امكان هويت يابي سنتي بسيار كاهش يافت و نوعي بحران هويت و معنا پديدار شد (ص۲۴۵). چگونگي ايجاد اين بحران در هويت و چگونگي بازسازي هويت هاي جديد در دوران جهاني شدن، از مباحث اصلي كتاب است.