ارسالی: خسرو جلال زاده
امروزه بيشتر صاحبنظران بر اين باورند كه هيچ امري در زندگي انسانبراي پيشبرد اهداف او نميتواند مهمتر و مؤثرتر از مديريت و رهبري باشد.انسان پس از پيمودن مسيرهاي پرفراز و نشيب و طاقتفرسا، به اصول ومبانياي در مديريت دست يافته كه نتيجه آن، دگرگوني چهره جهان است.مديريت در دنياي كنوني، به فنون و رموزي پيچيده و اصولي پويا مجهز شدهاست. البته تحليل درباره مديريت، بحثي جديد نيست؛ بلكه از دغدغههايكهن بشر است و به يك ملّت اختصاص ندارد.
متفكران در طول تاريخ، درباره مديريت سخن گفته و آثاري گرانسنگاز خود به يادگار گذاشتهاند؛ از جمله افلاطون، ارسطو، فارابي،ابنخلدون، اخوان الصفا، ابن سينا و خواجه نظامالملك. در دنياياسلام، پس از رسول خدا(ص)، امام علي(ع) ترسيمي الاهي از اداره كارآمدجامعه ارائه كرده است.
مطالعه نهجالبلاغه و غررالحكم و دررالكلم، هر خواننده ژرفنگر را بااين حقيقت آشنا ميسازد كه آن حضرت، به اصول و مباني اداره جامعهاشاراتي صريح داشته است. اين نوشتار، با الهام از آموزههاي امام علي (ع)،مسائل مربوط به رهبري و مديريت را گرد آورده و به تحليل و تنظيم آنهاپرداخته است.
تعريف مديريت
از مديريت تعريفهايي گوناگون ارائه شده، ولي قدر مشترك تعريفهااين است كه مديريت، استفاده بهينه از منابع انساني و غيرانساني به منظورتحقق اهدافِ از پيش تعيين شده با توجّه به قوانين حاكم است. استاد مطهريمديريت را اين گونه تعريف ميكند:
مديريت انسانها عبارت است از فن بهتر بسيج كردن و بهترساماندادن و بهتر سازمان دادن و بهتر كنترل كردن نيروهاي انساني وبهكاربردن آنها.
مديريت در عصر علوي
پس از ظهور اسلام و پديد آمدن تمدن عظيم و گستردهاي كه بخشهايعمدهاي از آسيا، آفريقا و حتي اروپا را در بر گرفت، آموزههاي اسلام كه برروح برادري و برابري مبتني بود، بين اهالي اين خطهها، فرهنگ قوي ومشتركي را پديد آورد كه زير بناي ايجاد سازمان توانمند اجتماعي شد.
رسول خدا(ص) پس از تشكيل جامعه كوچك اسلامي در يثرب (مدينه)،اداره امور مسلمانان را برعهده گرفت و براي اجراي احكام خدا، نظام ويژهايرا بنياد نهاد. حضرت براي هر شهر، فرمانداري تعيين كرد. مثلاً باران را بهفرمانداري يمن، و سائب بن عثمان را به فرمانداري مدينه منصوب نمود. اوشش تن، از جمله امام علي(ع) و عبداللّه بن مسعود و ابيبن كعب را براياداره امور قضايي جامعه اسلامي مأمور ساخت، و در اداره سپاه و تقسيمبنديآن، سازمان ويژهاي را پي افكند. ايشان براي اداره امور مالي، حذيفه بنيمان را منشي صدقات قرار داد و معاذ بن جبل را مسؤول گردآوري جزيهكرد.
اميرمؤمنان(ع) پس از تشكيل حكومت، رسالتهاي عمده امام و حاكم درجامعه اسلامي را تعيين كرد و فرمود:
خدايا، تو آگاه باش كه آن چه انجام دادهام، براي سلطنت و به چنگآوردن ثروتهاي پست دنيايي نبوده، بلكه تمام كوششها براي اينبوده است كه دين تو را در سطح جامعه مطرح كنم؛ به اصلاحاتاجتماعي در شهرها بپردازيم تا بندگان ستم ديدهات را ايمني فراهمآيد؛ و قوانين (حدود) را كه رها گشته، دوباره استوار و پا برجا سازم.
امام علي(ع) در دوره حكومت خود، به اصلاحاتي از قبيل نوسازيتشكيلات سپاه اسلام توجّه كرد. مضافاً اين كه رسالت عمده ايشان، حفظمكتب از انحرافها (مبارزه عقيدتي)، احقاق حق مظلومان (مبارزه سياسي)،و اجراي قوانين (مبارزه اجتماعي) در تمام دوران حكومت و مديريت خودبوده است. پس از امام علي(ع)، امامان شيعه فاقد بسط يد (در منصب حكومتو مديريت جامعه) بودند؛ امّا در توضيح و مفهوم رهبري و ارائه طريق دراداره امور مسلمانان اهتمام تام داشتند.
با مرور متون اصلي اسلامي و ملاحظه نياز گسترده جامعه اسلامي وانقلابي شيعه در مييابيم كه عهدنامه مالك اشتر، منبع اصلي مديريت اسلامياست، امّا براي طراحي و ارائه اصول مديريت با عنايت به آموزههايحضرتامير(ع)، بايد دنبال الگويي جديد بود؛ چرا كه عهدنامه حضرت بارهابررسي شده است، و جا دارد كه از ديدگاهي نو به مديريت علوي بنگريم و ازتكرار روشها و دستهبنديها بپرهيزيم.
اهميت مدير از ديدگاه امام علي(ع)
هر اجتماع و گروهي بدون رهبر و مدير، دچار هرج و مرج شده، سرانجامآن نابودي خواهد بود. حضرت امير(ع) در اين زمينه ميفرمايد: وجود والي ستمگر، چه بسا از هرج و مرج هميشگي بهتر است.
ايشان در جايي ديگر ميفرمايد:
براي مردم، رهبري بد يا خوب لازم است… امّا در حكومتِ رهبرفاسد، انسانهاي بدكار لذتجويي ميكنند تا روزگارش به سر آيد.
مديريت مؤثر، به شكوفايي و تحقق سريع اهداف هر جمع و سازمانيمنجر خواهد شد. در اين ميان، نقش مدير بارزتر است. حضرت در اهميتنقش مدير در هر تشكيلاتي ميفرمايد:
جايگاه من در مقايسه با حكومت اسلامي، چون محور آسياب بهآسياب است كه دور آن حركت ميكند.
بنابراين، ميتوان استنباط كرد كه مدير مانند محور وسط آسياب بهآسياب، در اداره امور بايد نقش اساسي داشته باشد تا تشكيلات به سمتاهداف معين خود حركت كند.
امروزه بدبختانه اغلب پستهاي مديريتي در جوامع آلوده به فساد اداريپر نميشوند، بلكه اشغال ميشوند. از اين رو، هرگاه حضرت ميخواست بَدانو نابخردان را نفرين كند، ميفرمود:
خدايا، بهتر از آنان را مونس من بدار، و بدتر از مرا بر آنان بگمار.
و بر عكس در توصيف مديريت صحيح ميفرمود:
تدبير و مديريت خوب، سرمايه اندك را افزون ميكند؛ امّا مديريت وتدبير نادرست، سرمايه انبوه را نابود ميسازد.
امام رضا(ع) درباره سرپرستي جامعه ميفرمايد:
در مطالعه احوال بشر، هيچ گروه يا ملّتي را نمييابيم كه در زندگيموفق و پايدار باشد، مگر به وجود مدير و سرپرستي كه امور مادي ومعنوي آنان را مديريت كند.
از پيامبراكرم(ص) نيز نقل شده كه فرمودهاند از خطر بروز فقر بر امّتاسلامي بيمناك نيستند، بلكه نگراني ايشان از بابت تدبير نادرست است؛بههمين جهت نيز مقرر داشتند كه هرگاه در مسافرت جمعي، تعداد افراد به سهنفر رسيد، يكي از آنها مديريت گروه را بر عهدهگيرد و برنامه سفر و مسير رابا مشورت ديگران مشخص كند.
پيتر دراكر، در اهميت نقش مديريت ميگويد:
همان طور كه درختان از سر فاسد ميشوند و از بين ميروند، سازماننيز زماني نابود ميشود كه مدير آن توانايي مديريت را نداشته باشد.
همچنين آلفرد مارشال ميگويد:
اگر سرمايههاي جهان و ابزار و ماشين آلات، به يكباره نابود شوند، امّامديران ماهر، زمام امور را به دست داشته باشند، توسعه و پيشرفت، ازقبل هم شكوفاتر خواهد شد.
جايگاه مدير در جامعه اسلامي
همان گونه كه اشاره شد، امام علي (ع) در شناخت جايگاه مدير و رهبر درتشكيلات، ميفرمايد:
موقعيت من، همانند محور وسط آسياب است.
و يا فرموده است:
موقعيت رهبر و فرمانده، همانند موضع و نقش نخ تسبيح است كهدانهها را به هم پيوند ميدهد. وقتي رشته پاره شد، دانهها پراكندهميشوند و بدون نتيجه خواهند ماند و هيچ گاه در كنار يكديگر جمعنخواهند شد.
بنابراين اگر جامعه اسلامي را به مثابه پيكر انسان تصور كنيم، مدير، مغزآن است، و بدون مغز، انسان فقط نموّ ميكند. مثلاً فردي كه سكته مغزيكرده، ممكن است اعضاي بدنش فعاليت داشته باشد؛ امّا اين فعاليت تا زمانمرگ بدن سير قهقرايي دارد؛ از اين رو، جامعه با مديريت ضعيف، بسانفردي است كه دچار سكته مغزي شده و چنين سرنوشتي دارد.
مديريت و پذيرش مسؤوليت
در نظام اسلامي، پذيرش مسؤوليت اجتماعي وظيفه است، و هر كس بايددر حد توان خود مسؤوليتپذير باشد. امام علي(ع) در خطبه معروف شقشقيهميفرمايد:
به خدايي كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر بيعت كنندگان نبودندو ياران، حجت بر من تمام نميكردند و خدا علما را نفرموده بود تاستمكار شكمباره را بر نتابند و به ياري گرسنگان ستمديده بشتابند،رشته اينكار را از دست ميگذاشتم و پايانش را چون آغازشميانگاشتم.
ابن عباس ميگويد: در ذي قار خدمت امام رسيدم. او در حالي كه نعلينخود را وصله ميزد، فرمود:
حكومت شما از اين نعلين بيارزشتر است، مگر آن كه حقّي را بهپادارم يا باطلي را ريشهكن سازم.
امام موسي كاظم(ع) مديريت و جايگاه آن را مسؤوليت، و در عين حال،خدمت به خلق و نه فقط رياست بر مردم ميدانست. چنانكه ميفرمايد:
كسي كه به دنبال رياست برود، هلاك ميشود.
آري در مديريت مورد نظر امام علي (ع) مدير بايد بر اساس مسؤوليت ووظيفه عمل كند و همچنين بايد گفتار و رفتارش با هم يكي باشد و از سر هوا وهوس اداره امور را به عهده نگيرد چنانكه فرموده است:
حكومت بر اساس هواپرستي، آبي گنديده و لقمهاي گلوگير است.
مديريت، نوعي امانت
مديريت از ديدگاه اسلامي امانتي است كه به شخص مدير سپرده ميشودو او بايد به شدت از آن مراقبت كرده و آن را طبق معيارهاي صحيح نگاهداشته و درنهايت به اهلش بسپارد. درباره اين كه مديريت از ديدگاه اسلامي«امانت»، و مدير امانتدار خدا و مردم است، حضرت در نامهاي بهاشعثبنقيس فرماندار آذربايجان ـ مينويسد:
مديريت و حكمراني براي تو طعمه نيست؛ بلكه بر گردنت امانتياست، و كسي كه از تو بالاتر است، از تو خواسته كه نگهبان آن باشي، ووظيفه نداري در كار مردم با خواسته شخصي خود عمل كني يا بدونملاك معتبر و فرمان قانوني، به كار بزرگي دست زني….
از ديدگاه امام علي (ع)، مديريت مسؤوليتي سنگين و همراه با خدمتاست و مدير اسلامي هرگز منصب مديريت را براي شخص خود نميخواهد؛زيرا نبايد در پي تحقق آرزوهاي خويش باشد. اگر چنين انديشهاي در ذهنمدير پديد آيد كه او «حاكم» است و نه «خادم»، ديگر مدير اسلامي نخواهدبود. مديريت اسلامي پيش از آن كه رياستمداري باشد، خدمتگزاري است.مدير در اين منصب، با فرهنگ مديريت جامع، در جهت خدمتگزاري، اقامهعدل و حق و رفع ستم و باطل عمل خواهد نمود. اين چنين است كه كلام وسيره امام علي(ع) همواره چراغي فرا راه رستگاران است.
مديريت از ديد اميرمؤمنان(ع) هنر هماهنگي ساختارهاي اجتماعي وايجاد روابط انساني است كه از جمله مباحث مهم قرن بيستم و بيست و يكمميلادي ميباشد. همچنين مديريت، فراهم آوردن زمينههاي رشد و خلاقيتاستعدادها و برقراري قسط و عدل و سرانجام به كار بستن مشروع و درستتوان افراد و نيروهاي انساني و مادي سازمان براي پيشرفت جامعه اسلامياست؛ بنابراين، اگر در مديريت اسلامي از مفاهيمي چون اطاعت از خداوند،تقوا، عدالت، قسط و «تعالي انسان» صحبت ميشود، همه ناشي از آن است كه«مديريت» به معناي رهبري منابع انساني، مقولهاي «مكتبي» بوده و وظيفه مكتباسلام ارائه راهحلهايي است كه با مفهوم عدالتخواهي سازگار باشد.
بخش اوّل
اصول مديريت از ديدگاه امام علي(ع)
مديران براي هدايت نيروي انساني به سمت اهداف از پيش تعيين شده،بايد به يك سلسله اصول در مديريت پايبند باشند. رعايت اين اصول، افزايشكيفيت كاري آنان را در پي داشته، همچنانكه بيتوجّهي به آنها نيز سببشكست مديران در رسيدن به اهداف مورد نظر خواهد شد.
امام علي (ع) يكي از عوامل سقوط و تباهي هر تشكيلاتي را ضايع كردناصول اساسي آن ميداند. در هر رشته از علوم بشري به ويژه علوم انسانياصولي را شاهديم كه مسائل مربوط به حوزه آن علم بر محور آنها ميچرخدو با آنها معنا مييابد، اين اصول خود شاخههايي دارند كه در گذر زمان ومكان دچار تغيير و تحوّل ميشوند، بدون آن كه اصول تغيير يابند. مديريتچون ساير رشتههاي علوم، از اين قاعده كلّي مستثني نيست و در جايگاه يكياز رشتههاي علوم انساني اصولي دارد كه بايد آنها را شناخت. با مراجعه بهسخنان امام (ع) و روش و سيره عملي حضرت اصول متعددي براي مديريتكارآمد بهدست ميآيد كه در اين بخش به مواردي از آنها پرداخته ميشود.